سر چشمه حيات

مشخصات كتاب

شابک : 3000 ریال:(چاپ سوم):964-96394-8-9

شماره کتابشناسی ملی : 1925898

عنوان و نام پديدآور : سرچشمه حیات/تالیف محمد امینی گلستانی.

مشخصات نشر : قم: سپهر آذین، 1384.

مشخصات ظاهری : 391 ص.:جدول.

يادداشت : چاپ سوم: پاییز.

يادداشت : چاپ قبلی: مکتب اسلام، 1379.

یادداشت : کتابنامه: ص. [385] - 390.

موضوع : آب -- جنبه های مذهبی -- اسلام

موضوع : آب -- بهداشت

موضوع : آب --احادیث

موضوع : آب در قرآن

رده بندی دیویی : 298/485

رده بندی کنگره : BP 232/6/الف86س4 1384

سرشناسه : امینی گلستانی، محمد، 1317 -

سخنى از مؤلّف

بسم الله الرحمن الرحيم

ألحمدللّه الأوّل قبل الإنشاء و الإحياء، و الأخر بعدفناء الأشياء، العليم الذّى لم يُشْهِداًحداً، حين فطر السّموات و الأرض، و لاتَّخَذَ معيناً حين برء النّسمات لم يشارك فى الألهيّة و لم يظاهر فى الْوحدانية والصّلواة و السّلام على خاتم النّبيّين و تمام عدّة المرسلين محمّدبن عبداللَّه صلى الله عليه و آله و على آله الطيّبين الطّاهرين و أصحابه المنتجبين.

برهيچ كس پوشيده نيست كه آب، سرچشمه حيات و يك موهبت عظماى آلهى است. اهميّت وجودى و عظمت آفرينش آن در جمله كوتاه و پُر معناى اين آيه مباركه نهفته است كه «وجعلنا من الماء كلّ شى ء حىّ «زندگى همه چيز را از آب قرار داديم»

مدّتى در اين فكر بودم، كتابى فراهم آورم كه حاوى كيفيت خلقت و نحوه بهره گيرى و آداب و احكام و ساير مطالب مربوط به آب بوده باشد.

فرصتى پيش نمى آمد؛ تا اينكه در چهار دهم ماه شعبان المعظم يكهزار و چهار صد و هفده هجرى قمرى مطابق با 20 ديماه يكهزار و سيصد و هفتاد و پنج هجرى شمسى از تهران به شهر مقدس كريمه اهل بيت، فاطمه معصومه عليها

السلام و حرم آل محمد عليهم السلام «قُم» هجرت كرده، و مقيم گشتم؛

با اينكه دو كتاب «عتابات قرآن و از مباهله تا عاشورا» را در دست تأليف داشتم، مدّتى از وقت خود را نيز به اين منظور اختصاص دادم كه آن هم بالطف خداوند، به پايان رسيد و در دسترس عموم قرار گرفت؛

اين كتاب داراى يك مقدمه، 9 بخش و يك خاتمه است

مقدّمة

تذكرات چندى است كه قبلًا دانستن آنها لازم و ضرورى به نظر ميرسد، تا سليقه تأليفى كتاب معلوم شود؛ مخصوصاً به تذكر شماره يك اين مقدمة كه در دوران زندگى براى همگان يك مسئله مهمّ است، توجّه نموده، دربه كار بستن مفاد آن، هم خود كوشش فراوان كنند، و هم به ديگران توصيه نمايند؛

صرفه جويى در مصرف آب!!

صرفه جويى در مصرف آب!! آيات قرآن، وأحاديث فراوان، باتعبيرهاى گوناگون، اسراف وزياده روى درهركارى را به طور عام و درباره آب به طور خاص، مورد مذمّت و نكوهش قرار داده است؛

درآيه هاى «و لاتسرفوا انّه لايُحبّ المسرفين» و «كلوا واشربوا ولا تسرفوا انّه لايحبّ المسرفين» «1»

«بخوريد وبياشاميد، ولى اسراف نكنيد، خدا اسراف

سر چشمه حيات، ص: 3

كنندگان را دوست ندارد» عدم رضايت خداوندى را از اسراف كاران، اعلام مى دارد دراين مورد، به ذكر چند حديث كوتاه اكتفا كرده و مشروح آن را، به خواندن محتواى اين كتاب ارجاع مى دهيم.

1- امام صادق عليه السلام فرموده است: «اتّق اللّه- و لاتسرف ولاتقتر» «1»

«از خدا بترس نه اسراف كن ونه سختگيرى»

2- امام حسن عسكرى عليه السلام: «ايّاك والإسراف فانّه من فعل الشّيطنة» «2» «مبادا اسراف كنى اسراف كردن از كارهاى شيطان است»

3- امام صادق عليه السلام: «من الكباير- الإسراف والتّبذير» «3»

«اسراف و تبذير (بر باد دادن، تباه كردن، تلف نمودن، ولخرجى) از

گناهان كبيره است»

4- امام صادق عليه السلام: «خداى عزّ وجلّ ميانه روى رادوست دارد؛ اسراف كارى، حتّى صبّك فضل شرابك «4»

حتى دور ريختن زيادى آبى راكه مى نوشى» دشمن مى دارد.

5- امام صادق عليه السلام «أدنى الاسراف هراقة فضل الاناء» «5»

«كمترين اسراف، به دور ريختن مازاد ظرف آب است. (هراقة معمولًادر ريختن آب به كار ميرود.)

6- امام صادق عليه السلام اسراف در سه چيز است، يكى ازآنها اهراقك فضلةالماء دور ريختنت مازاد آب است. «6»

با توجه به روايات فوق، اسراف وزياده روى، از صفات زشت وناپسند، واز

سر چشمه حيات، ص: 4

گناهان كبيره، و مورد غضب خداوند است؛ مخصوصااسراف كاريهائى كه با مايه حيات، انسانها وحيوانات ونباتات بوده باشد؛ (يعنى آب، آبى كه، در نظر هوشياران عالم يك قطره آن برابراست بايك قطره خون!.)

آن را به هدر داده، و بى رويه مصرف نمايند؛ آبى كه پيشوايان دين اجازه نمى دهند بعدازنوشيدن آن، حتّى ته مانده كاسه ياليوان، دور ريخته شود و چنين كسانى را از دسته تبهكاران مى شمارند؛

چون زندگى همه جانداران، به وجود آب بستگى دارد؛ نبايد ازبه هدر رفتن يك قطره آن غفلت شود!.

پس آنهائى كه درزندگى، فقط خودرامى بينند، ودايم در فكرارضاى هواوهوس خويش هستند؛ علاوه بر اينكه هيچ كس رابه حساب نمى آورند و ازخدا وخلق خدا شرم ندارند؛ لاأقل درمقابل وجدان خود احساس شرمندگى كنند؛

چون هيچ وجدان سالم، چنين اجازه اى را به صاحبش نمى دهد كه بامايه زندگى ديگران بازى نمايد؛

پس بيائيد دست به دست هم داده از اسراف

و زياده روى درمصرف آب، جلوگيرى به عمل آورده و سعى كنيم فرهنگ درست استفاده از كردن آن را، درجامعه خود پياده نماييم؛ تا خداى نكرده روزى پيش نيايد كه محتاج يك قطره آن شويم؛ أمّااو سواره وماپياده، هرچه بدويم به گَرد آن نرسيم (دست ما كوتاه وخرما درنخيل) باشد.!

2

در بيان مطالب اين كتاب سعى شده است از آيات قرآن مجيد واحاديث اهل بيت عصمت عليهم السلام كه از منبع وحى صادر گرديده و در صحّت آنها ترديد و احتمال

سر چشمه حيات، ص: 5

خطا و اشتباه پيش نمى آيد، الهام گرفته و مورد استفاده قرار گيرد.

چون واضح و روشن است، بشر هميشه راه تكاملى خودرا مى پيمايد؛ هر روز برايش مجهولات جديد كشف مى شود، آراء و افكارش دائماًمتغيّر است؛ براى ابد در اعتبار خود باقى نمى ماند؛ پس از گذشت زمانى كوتاه يا بلند، ارزش خود را از دست داده و بطلانش ثابت مى شود؛

چنانچه در تشكيل زمين و پيدايش آن بااينكه جزء كوچكى از منظومه شمسى ما است، دانشمندان در أعصار و قرون متمادى، نظريه هاى گوناگون در باره آن ابراز داشته و فرضيّه هاى مختلفى را عرضه كرده اند امّا بعد از مدّتى نارسائى آن در جهان علم و دانش ثابت گرديده است. «1»

بعنوان مثال روزى يك دانشمند فرانسوى به نام كنت دوبوفن در سال (1779) ميلادى، اظهار نظر كرده است كه زمين احتمالًا از برخورد يك ستاره دنباله دار با خورشيد پديد آمده و بايستى حداقل (75000) سال عمر داشته باشد. وى

بر اين گمان بوده كه در پى برخورد دنباله دارى با خورشيد، موادّى از خورشيد جدا گرديده و به اطراف پراكنده شده و سيّارات را به وجود آورده است «2»

كمى پس از آن تاريخ «ميخائيل لومونوزوف» ستاره شناس معروف روس، اعلام داشت كه صدها هزار سال از عمر زمين ميگذرد و به دنبال وى، «أمانوئل كانت»

سر چشمه حيات، ص: 6

فيلسوف معروف آلمانى و «توماس رايت انگليسى» چنين اظهار نظر كردند كه سيّارات منظومه شمسى از ابرها و موادّ متشكّله دوران جوانى خورشيد پديد آمده اند؛ اين پندارها كه به «نظريه سحابى» معروف است كمى بعد در سال (1796 م) به وسيله «پيرسيمون ماركى دولاپلاس» رياضى دان نامدار فرانسوى تكميل گرديده و تعميم يافت.

در نظريه هاى نوين در سال (1950 م) اتواشيميت روسى و «كارل فون ويتسز كرآلمانى» به نظريه سحابى «لاپلاس» گرايش پيدا كرده و به طور اساسى پذيرفته و جزئيات آنرا با تعديل و تغييراتى مورد تأييد قرار دادند «1»

باز طىّ قُرون متمادى استنباط بشر از پيدايش زمين بارها دستخوش دگرگونى گشته است.

حتّى در زمان حاضر كه عصر «فضا» نام دارد و از سال (1975 م) همزمان با فرستادن ماهواره روسى «اسپوتنيك» به فضا آغاز گرديده است نگرشها و عقايدها در اين زمينه همواره سير دگرگونى و تحول را پيموده است. «2»

و در مورد پيدايش حيات در روى زمين: گروهى از زيست شناسان بر اين گمانند كه حيات از خود زمين سرچشمه گرفته و آغاز آنرا پس از شكل گيرى سيّاره زمين يعنى

حدود 4 تا 5 ميليارد سال پيش دانسته اند. در مقابل اين گروه دسته ديگرى بر اين اعتقادند كه حيات از كرات و يا سيّارات ديگر به زمين منتقل شده است «3»

و عدّه ديگرى اعتقاد بر اين دارند كه حيات اوّليّه كره زمين از اعماق درياها شروع شده است «4»

سر چشمه حيات، ص: 7

فرضيّه افلاك نُه گانه پوست پيازى «بطلميوس» مدّتها بر مغزها و نوشته هاى محافل علمى حكومت مى كرد پس از مدّتى بطلانش ثابت و به دست فراموشى سپرده شد.

نظريّه پُر جنجال و پُر هياهوى «داروين» مدّتى دانشمندان را به خود مشغول ساخت باز در زمان كمى بدست فراموشى سپرده شد (و هزاران مسائل ديگر)

بدينجهت مطالب اين كتاب را بر پايه هاى محكم و استوار گفتارهاى آفريننده جهان و سفيران او قرار داده و از رهنمود هاى امام جعفر صادق (ع) تبعيّت كرده ام كه به يحيى بن زكريافرمود: «من سرّهُ أن يستكمل الايمان فليقل القول منّى فى جميع الاشياء قول آل محمد صلى الله عليه و آله فيما اسرّوا و اعلنوا، فيما بلغنى و فيما لم يبلغنى:» «1»

«هر كس ازبه كمال رسيدن ايمانش خوشحال مى شود بگويد: من گفتارهاى آل محمّد صلى الله عليه و آله رادر هر چيزى سر مشق والگوى خود قرار مى دهم؛ درآنچه كه پوشيده ومخفى نگهداشته اند، يا آشكار كرده اند؛ در آنچه كه به دست من رسيده و يا نرسيده است». يعنى (صحت گفتارم را با فرمايشات آنها مى سنجم).

اگرچه در بعض از موارد الزاماً مطالب علمى روز را

باآيات و أخبار و بالعكس تطبيق كرده ام؛ أمّا اصولًا نبايد آيات و اخبار معتبر را با فرضيّه ها تطبيق نمود چونكه آيات قرآن حقيقت ثابتى دارند و فرضيّه هاى علمى درتغييرند.

3

در محلّ خود به اثبات رسيده است كه، أحاديث و اخبار صادره از اهل بيت عليهم السّلام، مانند قرآن مجيد داراى ناسخ و منسوخ، محكم و متشابه، مجمل و

سر چشمه حيات، ص: 8

مبيّن، مطلق ومقيّد و غيره مى باشد.

مؤيّد اين مطلب فرمايش امام محمد باقر عليه السلام است به جابر بن يزيد جعفى:

«ويحك يا جابر لايُقاس بِنا احدٌ. يا جابر بِنا و اللّه أنقذكُم اللَّه وبِنا نَعَشكُمْ و بنا هداكم و نحن واللَّه دللنا لكم على ربّكم، فقفوا عند أمرنا و نهينا، و لاتردّوا علينا ما أوردنا عليكم فإنّا بنعم اللّه أجلّ و أعظم من أن يُرَدّ علينا، و جميع مايرد عليكم منا، فما فهتموه فأحمدواللَّه. وماجهلتموه فردّوه إلينا، و قولوا أئمّتنا أعلم بما قالوا» «1» «ترحّم بر تو اى جابر كسى با ما مقايسه نمى شود. اى جابر! به خدا قسم خداوند به وسيله ما شما را نجات داده، وبه شما زندگى بخشيده و هدايت كرده است.

به خدا قسم ما شما را به سوى خدا راهنمائى كرديم، پس در كنار امرونهى مابايستيد. ماآنچه راكه به شما رسانديم، رد نكنيد؛ ما درسايه لطف خدا با جلالت تر و بزرگتر از آنيم كه گفته ما رد شود، پس تمامى آنچه كه از ما به شما مى رسد هر چه را فهميديد خدا را ستايش

كنيد و آنچه را كه نفهميديد به خود ما برگردانيد و بگوئيد، ائمه ماخود به آنچه كه گفته اند داناترند.

باز جابر بن يزيد جُعفى گويد:

«ما دسته اى از حُجّاج پس از أداى مناسك حجّ به خدمت امام محمد باقر عليه السّلام رسيده عرض كرديم اى فرزند رسول خدا، مارا برآن چه كه صلاح مى دانيد، راهنمايى فرمائيد! فرمود: (به چند مورد زياد أهميّت دهيد) غنىّ شما به فقيرتان رسيدگى كند، هر چه براى خود مى خواهيد به برادر دينى تان نيز بخواهيد، و أسرار ما را پوشيده نگهداريد، مردم را به گردنهاى ما سوار نكنيد؛

به كارهاى ما و به هر چه كه از ما به شمارسيده است، نظر كنيد اگر آن را با قرآن

سر چشمه حيات، ص: 9

موافق يافتيد عمل كنيد، واگر مخالف قرآن بود ردّ كنيد. «وان اشتبه الأمرعليكم، فقفوا عنده وردّوه إلينا حتّى، نشرح لكم من ذلك ماشرحنا «1» حتى يستبين لكم «2».» «اگر مسئله برايتان مشتبه شد توقف كنيد و به خود ما برگردانيد تا به شما تشريح نماييم، ومطلب برايتان روشن شود.»

بنابراين أحاديثى را كه در اين كتاب مى خوانيد اگر به نظرتان درست نيآمد ردّ نكنيد علمش را به صاحبش واگذاريد چون اكيداً به ما سفارش كرده اند: «آنچه از ما به شما ميرسد اگر از چيزهائى است كه بر مخلوق جائز است امّا «لم تفهموه، فلا تجحدوه وردّوه الينا» أگر آن رادرست نه فهميديد انكار نكنيد (علمش را) به خودِما برگردانيد. «3»»

4

چون موضوع اين كتاب از مسائل مهّم إعتقادى و يا

جزء تكاليف شرعى نيست، أسناد روايات از نظر رجالى مورد بررسى قرار نگرفته است، فقط سعى بر اين شده است كه، از منابع معتبر و موثّق نقل و از اظهار نظر قطعى خود دارى شود، براى آگاهى از وضع رجال و شناخت روات أحاديث، به منابع آنها مراجعه شود كه در پاورقى ها به طور منظم ومرتب، به نام كتاب و صفحات و نام مؤلف آنها اشاره گرديده است.

5

سر چشمه حيات، ص: 10

بعلّت اينكه روايات در مكّه و مدينه و مانند آن صادر شده است؛ مطالب طبّى آن بيشتر به آن آب و هوا و يا با توجّه در مورد شخص راوى، يا با ملاحظه هاى ديگر كه بر ما روشن نيست صادر گرديده است.

در اين باره شيخ صدوق رضى الله عنه در كتاب «العقائد» مطالبى را بيان داشته است كه دانستن آن خالى از فائده نيست؛ مثلًا درباره عسل مى فرمايد:

روايت هست كه، براى هر دردى شفا است؛ معنايش اين است هردرد «سردى» كه از سرد مزاج ها پيش آيد دواست.

يا درباره استنجاء با آب سرد كه براى صاحب بواسير دواست، وقتى كه بواسيرش از حرارت باشد تا آخر «1».

مشروح عقيده ايشان را در باره أخبار طبّ دربخش 6، فصل 9، همين كتاب مطالعه نمائيد.

6

در تأليف اين كتاب از منابع و مصادر مختلفى كه در دسترس بود، استفاده كرده ام مخصوصاً از كتاب شريف بحارالأنوار علّامه مجلسى رضى الله عنه (به علت جامعيت آن) بطور وفور، بهره زياد برده و خوشه فراوان

چيده ام؛ بنا براين، نام مصادرى را كه بحار از آن نقل كرده و (بيشتر آنها را در اختيار دارم) و هم محلهائى كه درمجلدات مختلف خود بحار هست در پاورقى ها ذكر كرده ام يعنى أگر از مصدرى كه نقل كرده ام، در بحارالأنوار هم وجود داشت، اسم بحار رانيز آورده ام؛ تا هم از زحمات

سر چشمه حيات، ص: 11

طاقت فرسا، وسعت اطلاع و ميزان همّت آن بزرگوار، (در جمع آورى بحارالأنوار) آگاهى داشته باشيم؛ وهم نوعى قدردانى از آن شخصيت و زين اسلامى كرده باشم.

7

هر يك از آيات و أخبارى كه در اين كتاب آورده شده است، داراى مطالب گوناگون بود، به ناچار از همديگر تفكيك و يا به صورت تكرارى درج گرديده است؛ چون بيشتر فصلها وبخشها با همديگر رابطه نزديك دارند، مانند فصل 13 بخش 1 با فصلهاى 2 و 3 و 4 بخش 2؛ در واقع مكمّل يكديگرند؛ بدينجهت تاآنجا كه ممكن است همه يا حد أقل سه بخش اول كتاب، باهم مطالعه شود تا نتيجه مطلوب به دست آيد.

8

اين كتاب با اينكه در نوع خود بى سابقه است، (چون پس از پرس و جوى زياد كتابى كه مستقلًا و بطور جامع در باره آب نوشته شده باشد، پيدا نكردم) لذا از خوانندگان محترم استدعا دارم.

1- اگر كتاب مستقل و جامعى در باره آب ديده باشند، لطفاً به حقير اطلاع دهند، تا در مراحل بعدى از آن بهره بردارى شود.

2- هر مؤلّف و نويسنده اى به هر اندازه دركار خود، تبحّر

ومهارت داشته باشد، وجدّيّت تمام به عمل آورد كه نوشته اى بى عيب و نقص در دسترس مردم قرار دهد، باز خودِ او در مرور دوم، به نقائص كارش پى مى برد؛ چون قرآن كريم مى فرمايد:

سر چشمه حيات، ص: 12

«أفلا يتدبّرون القرآن ولو كان من عند غير اللّه لوجدوا فيه اختلافاً كثيراً» «1»

«آيا در باره قرآن نمى انديشند؟! اگر ازسوى غير خدا بود، اختلاف فراوانى درآن مى يافتند» يعنى تنها كتابى كه از هر جهت تمام عيار و كامل است، و هيچ نقصى درآن وجود ندارد، قرآن كريم است؛

و نيز ازقديم گفته اند: «كم ترك الأوائل للأواخر چقدر پيشينيان براى پسينيان (گذشته گان براى آيندگان) مطالبى، جاگذاشته اند. بدينجهت هرگونه عيب ونقص ويا اشكالى را مشاهده نمودند؛ أوّلًا بابزرگوارى خود با ديده إغماز بنگرند وثانياً به اينجانب تذكّر دهند، تا درچاپهاى بعدى اصلاح گردد.

قم- محمّد امينى گلستانى

15 شعبان المعظم 1319 هجرى قمرى

مطابق با 5/ 9/ 1378 هجرى شمس

بخش 1 اول ماخلق اللَّه يا «آفرينش آغازين»

اشاره

بخش 1 اول ماخلق اللَّه يا «آفرينش آغازين» بخش 1 اول ما خلق الله. 1- نور مطلق (بسيط).

2- نور محمد صلى الله عليه و آله.

3- نور محمد و على عليهما السلام.

4- نور محمدوعلى و فاطمه عليهم السلام.

5- نور پنج

تن آل عبا عليهم السلام.

6- نور چهارده معصوم عليهم السلام.

7- هوا.

8- قلم.

9- حروف.

10- عرش.

11- آتش.

12- درّه بيضاء.

13- آب.

خواص فيزيكى آب.

راه حلّ اختلاف أحاديث.

سر چشمه حيات، ص: 15

در ميان حكما، فلاسفه و متكلّمين، اين مسئله مورد بحث و نزاع است كه، آيا جهان و موجودات به وجود آمده در آن، قديم است يا حادث!؟ يعنى مسبوق به عدم است (ذاتى باشد يا زمانى) يا مسبوق به ماده است؛ وآيا براى آنها نقطه شروعى بوده يا أزلى و ابدى است؛ معركه هائى آراسته شده و بحثهائى درگرفته است كه، از موضوع كتاب ما خارج است؛ ولى به طور فشرده مى توان آنهارا به دو دسته تقسيم كرد.

ألف، دهريّين (طبعيّيون) مى گويند: «العالم لابداية و لا نهاية له، (و هو مسبوق بالمادة)» «جهان نه ابتدائى دارد و نه انتهائى و آن (هميشه) مسبوق به مادة (بوده) است» آنان دربرابر دسته مقابل در أقليّت هستند.

ب، متديّنين (آنانكه به أديان آسمانى معتقدند) و بسيارى از پيروانان أديان ديگر عقيده دارند بر اينكه عالم حادث است؛ (يعنى با مشيّت خداى توانا،) عالم از نيستى به هستى رسيده و از عدم به وجود، تحقّق يافته است؛ و اين عقيده جزء ضروريات دينى آنهااست. بنابراين عالم ابتدا و نقطه شروعى دارد، و اگر خدا بخواهد روزى به هستى آنها خاتمه مى دهد. (چنانچه أميرمؤمنان عليه السلام دراين باره فرموده است: «انّه يعود بعد فناء الدّنيا وحده لاشيى ء معه كما كان قبل ابتدائها كذالك يكون بعد فنائها بلاوقت ولامكان ولاحين ولازمان» «1» «خداى

عزّ وجلّ پس از نابودى دنيا تنها مى ماند، همان طور كه پيش از آفرينش بود، وهيچ چيز بااو نه خواهد ماند؛ نه وقتى مى ماند، ونه مكانى، نه هنگامى و زمانى ....

قال عليه السلام ألأوّل قبل كلّ أوّل، والاخر بعد كلّ اخر «2»

أميرمؤمنان عليه السلام فرمود: خداوند پيش از تمام اوّلها وآخرهمه آخرها است. علّامه مجلسى رضى الله عنه درشرح اين حديث مى فرمايد: قسمت اوّل حديث، حدوث ماسوى الّله را ثابت مى كند؛ وقسمت

سر چشمه حيات، ص: 16

دوّم، نظريّه اكثر متكلّمين كه معتقد به: «انعدام العالم بأسره قبل قيام السّاعة يعنى پيش از آمدن روز قيامت، عالم به طور كلّى ازبين خواهد رفت» راتأييد مينمايد و هردو فقره، أوّليّت وآخريّت به معناى حقيقى رانسبت به خداوند عالم، به اثبات ميرساند. در دعاهاى امام موسى كاظم عليه السلام وارد شده است كه؛: «وتبقى وحدك كما كنت وحدك «1»

خدايا تنها ميمانى، همان طور كه تنها بودى» دربحثهاى آينده برگشت عالم به حالت أوّليّه را به طور مشروح خواهيد خواند.

مرحوم سيّد داماد قدس سره مى گويد: إجماع تمامى سفراء سنّت گذار و صاحبان شريعت، از انبياء و مرسلين و اوصياء معصومين، بر اين است كه، هر چه در جهان آفرينش و «دواقليم پنهان و آشكار» وجود دارد با حدوث ذاتى و دهرى به وجود آمده اند. «2» شهرستانى صاحب كتاب «الملل و النحل» دركتاب «نهاية الاقدام» مى نويسد: «مذهب اهل حق از تمامى ملتها اين است كه عالم حادث و مخلوق است كه، ابتداء و نقطه شروعى

دارد خداوند تبارك و تعالى از نيست، هست، كرده و از نبود، بود، نموده است جمعى از اركان حكمت و قدماى فلاسفه همانند:

تاليس، انكساغورث، انكسيمانس از «ملطيان» فيثاغورث، انبذقلس، سقراط، افلاطون از اهل «آثينيّه» يونان و جمعى از شعراء اوايل و ناسكين، نيز بر اين عقيده هستند. «3» و نيز با دلايل عقلى و نقلى به اثبات رسيده كه، عالم با قدرت خداى عزّوجل از عدم به وجود آمده است؛ اين حدوث خواه ذاتى باشد يا زمانى يا به قول

سر چشمه حيات، ص: 17

مرحوم ميرداماد قدس سره با حدوث دهرى بوده باشد، پس از اعتقاد به حدوث عالم، بحث در اين است كه، آيا صادر أوّل (أوّلين موجودى كه خلعت وجود پوشيد) چه بوده است؟ حكما مى گويند: عقل أوّل است، و او عقل دوم و فلك أول را آفريد، و او نيز عقل سوم و فلك دوم را آفريد، تا آخر. اين عقيده برخلاف آيات و أخبار و اجماع ملّيّون است. بعضى ها استناد مى كنند به حديثى كه از رسول خدا صلى الله عليه و آله نقل شده است كه «أوّل ماخلق اللّه هو العقل» «1»

آفريده نخست عقل است. علّامه مجلسى رضى الله عنه مى فرمايد: من در روايات شيعه اين حديث را پيدا نكردم، روايت از طريق عامّه است، وبرفرض صحّت، ممكن است مراد از عقل وجود مبارك خود رسول اكرم صلى الله عليه و آله كه يكى از اطلاقات عقل است، بوده باشد «2».

بلى روايتى در اصول كافى از امام

صادق عليه السلام نقل شده است، فرمود: «إنّ اللّه خلق العقل، و هو اوّل مخلوق من الرّوحانييّن، عَن يمين العرش من نوره الخبر» «3» «خداوند از نور خود از طرف راست عرش عقل را آفريد و آن اوّل مخلوق از روحانييّن است». اين حديث بر أوّلين مخلوق بودن عقل دلالت نمى كند؛ چون صراحت دارد بر اينكه. او أوّلين آفريده از روحانييّن است درحالى كه، هم عرش بوده و هم نور. در أحاديث اهل بيت عليهم السلام نيز، درباره أوّل ما خلق اللّه كه چه بوده است، تعبيرات مختلف وجود دارد. 1- نور مطلق 2- نور محمّد صلى الله عليه و آله 3- نورمحمّد و على عليهما السلام 4- نور محمّد، على و فاطمة عليهم السلام 5- نور محمّد و على و فاطمه و حسن و حسين عليهم السلام 6- نور 14 معصوم عليهم السلام 7- هوا 8- قلم 9- حروف 10 عرش 11- درّه بيضاء 12- آتش 13- آب براى روشن شدن مطلب، درباره هر يك از موارد بالا، رواياتى را آورده و در پايان به جمع بندى و حل آنها مى پردازيم

1 نور مطلق يا بسيط

1 نور مطلق يا بسيط امام رضا عليه السلام از پدران بزرگوارش عليهم السلام روايت مى كند كه: «أمير مؤمنان عليه السلام در مسجد كوفه بود، مردى از أهل شام بلند شده، به حضرت عرض كرد، (اى أميرمؤمنان!)

خداى تبارك وتعالى، أوّلين چيزى را كه آفريد چه بود!؟ فرمود: خلق النّور

نور را آفريد؛

پرسيد آسمانها از چه چيزى آفريده شد؟

فرمود: من بخارالماء از بخار آب؛

باز سؤال كرد خلقت زمين از چه بود؟ فرمود: من زبدالماء از كف آب؛

پرسيد كوهها از چه به وجود آمد؟ فرمود: من الأمواج از موجها. «1»»

عبداللَّه بن عباس از اميرمؤمنان عليه السلام روايت مى كند: «قال إنّ اللَّه تعالى أوّل ما خلق الخلق، خلق نوراًابتدعه من غير شى ء». «2» فرمود: «خداوند أوّلين آفريده اى كه آفريد «نور» بود، نور را از عدم به وجود آورد.»

أبوحمزه ثمالى از امام باقر، از أميرمؤمنان عليهما السلام نقل مى كند فرمود: «خداوند تك و تنها بود و همتايى نداشت، كلمه اى گفت آن كلمه نور گرديد، از آن نور محمّد و مرا و ذريّه مرا آفريد.» «3

2 نور محمد صلى الله عليه و آله

2 نور محمد صلى الله عليه و آله عَن جعفربن محمد عَن آبائه عليهم السلام قال اميرالمؤمنين عليه السلام: «انّ اللَّه خلق نور محمد صلى الله عليه و آله قبل المخلوقات بأربعة عشر ألف سنة و خلق معه إثنى عشر حجاباً.» «1» امام صادق از پدران بزرگوارشان عليهم السلام روايت مى كند كه أميرمؤمنان عليه السلام فرمود:

«خداوند نور محمد را چهارده هزار سال پيش از همه مخلوقات آفريد، و با او دوازده حجاب نيز به وجود آورد.»

عَن جابربن عبداللَّه: «قال قلت لرسول للَّه صلى الله عليه و آله: أوّل شى ء خلق اللَّه تعالى ما هو فقال نور نبيّك يا جابر، خلقه اللَّه ثم خلق منه كل خير.» «2»

جابربن عبداللَّه مى گويد: «ازرسول خدا صلى الله عليه و آله پرسيدم، أولين چيزى كه خدا آفريد چه بوده است!؟ فرمود: اى

جابرنور پيغمبرت بود،! آن نور را آفريد سپس به تمامى خوبيها (و خيرها) از آن نور هستى بخشيد.»

«عَن جابر قال: قال رسول اللَّه: أوّل ما خلق اللَّه نورى، ففتق منه نور علىّ، ثمّ خلق العرش و اللّوح و الشّمس وضوء النّهار و نور الأبصار و العقل و المعرفة.» «3» از جابر روايت شده است كه، پيغمبر فرمود: «خداوند اولين چيزى راكه آفريد، نور من بود، از آن نور؛ نور على را شكافت، سپس عرش و لوح و آفتاب و روشنى روز و نور چشمها و عقل و معرفت را به وجود آورد.»

سر چشمه حيات، ص: 20

از اميرمؤمنان عليه السلام روايت شده است كه آن حضرت فرمود: «خداوند بود و غير از او چيزى وجود نداشت، پس أوّلين چيزى كه، (چهارصد و بيست و چهار هزار سال پيش از آفرينش آب، عرش، كرسى، آسمانها و زمين و پيش از لوح، قلم، بهشت، جهنم، ملائكه و آدم و حوّا) آفريد، نور حبيبش محمّد صلى الله عليه و آله بود ... «1»»

«عَن سلمان الفارسى رضى الله عنه قال: قال رسول اللَّه: صلى الله عليه و آله يا سلمان! خلقنى اللَّه من صفاء نوره فدعانى فأطعته» پيغمبر صلى الله عليه و آله فرمود: «اى سلمان خداوند مراپيش از آنكه آسمان بلند، زمين گسترده، هوا، آب يا ملك و بشرى را آفريده باشد، از نور خالص خود آفريد؛ مرا صدا كرد اطاعتش كردم، از نور من على را آفريد او را صدا زد، اطاعتش

نمود از نور من و على، فاطمه را آفريد، صدايش كرد اطاعت نمود از نور من و على وفاطمه، حسن را آفريد، اوراصداكرد، اطاعتش نمود، پس از نور من و على و فاطمه و حسن، حسين را آفريد، از نور حسين، نُه نفر ائمه را آفريد آنانرا فراخواند همگى اطاعتش كردند. «2»» اين حديث بافصل 6 (نور چهارده معصوم) اين بخش نيز مناسبت دارد ازامام صادق عليه السلام روايت شده است كه فرمود: «انّ الّله تبارك وتعالى خلق نور محمّد صلى الله عليه و آله قبل أن يخلق السّماوات والأرض والعرش والكرسى واللّوح والقلم والجنّة والنّار، وقبل أن يخلق آدم ونوحاً وابراهيم واسماعيل واسحق ويعقوب وموسى وعيسى وداود وسليمان، و قبل أن يخلق الأنبياء كلّهم بأربعمأة ألف سنة وأربع وعشرين ألف سنة» «3»

«خداوند نور محمّد صلى الله عليه و آله را چهارصد و بيست وچهار هزارسال پيش از آسمانها، زمين، عرش، كرسى، لوح، قلم، بهشت وجهنّم و پيش ازآفرينش آدم، نوح، ابراهيم، اسحق، يعقوب، موسى، عيسى، داود و سليمان، و پيش از تمامى أنبياء، به وجود آورد»

3 نور محمد صلى الله عليه و آله و على عليه السلام

3 نور محمد صلى الله عليه و آله و على عليه السلام عَن مرازم عَن الصّادق عليه السلام قال: «قال اللَّه تبارك و تعالى: يا محمد، إنّى خلقتك و عليّاً نوراً (يعنى روحاً بلا بدن) قبل أن أخلق سماواتى و أرضى و عرشى و بحرى.» «1» مرازم، از امام صادق عليه السلام روايت مى كند «خداى تبارك وتعالى فرمود: اى محمد من، تو و على

را پيش از آفرينش آسمان ها، زمين، عرش و دريايم بصورت نور آفريدم يعنى روح بدون بدن.»

ابن عبّاس گويد: شنيدم رسول اللّه به على عليه السلام خطاب مى كرد: «اى على! خداى تبارك و تعالى بود و چيزى با او نبود، من و تورا پيش از آفرينش آسمانها و زمينهااز نور جلالش آفريد، پس در مقابل عرش تسبيح و تقديس او كرده و حمد و ستايش او را مى كرديم. «2»»

وروى احمدبن حنبل باسناده عَن رسول اللَّه انّه قال: «كنت أناو علّى نوراً بين يدى الّرحمن، قبل ان يخلق عرشه، بأربعة عشر ألف عام.»»

احمدبن حنبل «امام حنابله سنّى ها» با سند خود از رسول خدا روايت مى كند، آن حضرت فرمود: «چهارده هزار سال پيش از آفرينش عرش، من و على نورى بوديم در برابر (خداى) رحمان»

«عَن محمّدبن حرب الهلالى أميرالمدينه عَن الصّادق عليه السلام قال: «إنّ محمّداً و عليّاً

سر چشمه حيات، ص: 22

صلوات اللَّه عليهما، كانا نوراً بين يدى اللَّه جلّ جلاله قبل خلق الخلق بألفى عام.» «1» محمدبن حرب هلالى أمير مدينه گويد: امام صادق عليه السلام فرمود: «محمد و على عليهما السلام، دو هزار سال پيش از آفرينشِ آفريده اى، دو تا نور بودند در برابر خداوند

4 نور محمد وعلى وفاطمه عليهم السلام

4 نور محمد وعلى وفاطمه عليهم السلام عَن محمّدبن سنان قال كنت عند أبى جعفر الثّانى عليه السلام فأجريت اختلاف

الشّيعه، فقال: يامحمّد! إنّ اللَّه تبارك و تعالى لم يزل متفرّداً بوحدانيّته ثمّ خلق محمّداً و علياً و فاطمة فمكثوا ألف دهر، ثم خلق جميع الأشياء فأشهد هم خلقها و أجرى طاعتهم عليها و فوّض أمورها إليهم، فهم يُحِلّون ما يشاؤن و يُحرّمون ما يشاؤن ولن يشاؤا، إلّا أن يشاء اللَّه تبارك و تعالى ثمّ قال: يا محمد! هذه الديّانة الّتى، من تقدّمها مرق، و من تخلّف عنها محق، و من لزمها لحق، خذها اليك يا محمد!. «1» محمّدبن سنان گويد: نزد أبى جعفر دوم (امام جواد) عليه السلام بودم، اختلاف شيعه را «درباره ائمّه» به ميان آوردم، فرمود: «اى محمد! خداى تبارك و تعالى دائماً تك و بى همتا بود، پس محمد و على و فاطمه عليهم السلام را آفريد هزار دهر ماندند، پس تمامى اشياء را آفريد و آنانرا شاهد آفرينش آنها قرار داد، و اطاعت آنانرا بر جميع اشياء واجب گردانيد و امور تمامى اشياء را به آنها سپرد،

پس آنها هر چه را بخواهند حلال و هر چه را بخواهند حرام مى كنند، و ابداً چيزى را بدون خواست خداى تبارك و تعالى أنجام نمى دهند، سپس فرمود: اى محمد! اينست ديانتى كه هر كس جلوتر رود، از دين بيرون رفته و اگر از آن عقب بماند محو گردد، و هر كس آنرا بگيرد به حقّ مى رسد، بگير اين ديانت را اى محمد!.

5 نور پنج تن آل عبا عليهم السلام

5 نور پنج تن آل عبا عليهم السلام أنس بن مالك از رسول خدا صلى الله عليه و

آله نقل مى كند كه آنحضرت فرمود: «خداوند پيش از آنكه آدم عليه السلام را بيآفريند من و على و فاطمه و حسن و حسين را آفريد، درحالى كه هيچ يك ازآسمان بالا، زمين گسترده، تاريكى و روشنائى، خورشيد و ماه، بهشت و جهنّم به وجود نيامده بود؛

عبّاس عموى پيغمبر گفت اى رسول خداابتداى خلقت شما چگونه بود؟

فرمود: اى عمو! زمانى كه خداوند به آفرينش ما، اراده كرد كلمه اى تكلّم نمود، از آن نورى آفريد كلمه اى ديگر گفت، از آن روحى به وجود آورد نور را با روح بهم پيوست (بهم آميخت)؛

پس من و على و فاطمه وحسن و حسين را آفريد؛ تسبيح وتقديس خدا مى كرديم در حالى كه، نه تسبيح گوئى بود ونه تقديس كننده اى؛

وقتى كه اراده كرد، خلقى به وجود آورد،

نور مرا شكافت عرش و كرسى را آفريد، عرش از نور من و نور من از نور خداست و نور من از عرش أفضل است؛

بعد نور برادرم على را شكافت و از آن، ملائكه ها را آفريد ملائك از نور على و نور على از خداست؛ على از ملائكه أفضل است.

سپس، نور دخترم را شكافت، آسمانها و زمين را از آن آفريد، پس آسمانها و زمين از نور دخترم فاطمه، و نور دخترم از نور خداست، پس دخترم فاطمه از آسمانها و زمين أفضل است؛

سر چشمه حيات، ص: 25

سپس، نور فرزندم حسن را شكافت، خورشيد و ماه را از آن آفريد، نور فرزندم حسن از نور خدا و او از

خورشيد و ماه برتراست؛

سپس نور فرزندم حسين را شكافت واز آن نور، بهشت و حورالعين را آفريد، بهشت و حورالعين از نور فرزندم حسين و نور فرزندم حسين از نور خداست و فرزندم حسين أفضل از بهشت و حورالعين است. «1» تا آخر خبر.

«عن معاذ بن جبل أنّ رسول اللّه صلى الله عليه و آله قال: انّ اللّه خلقنى وعليّاً وفاطمه والحسن والحسين عليهم السلام قبل أن يخلق الدّنيابسبعة آلاف عام. قلت فأين كنتم يا رسول اللّه؟

قال قدّام العرش، نسبّح اللّه ونحمده ونقدّسه ونمجّده. قلت على أىّ مثال؟

قال أشباح نور ... «2» روايت از معاذ بن جبل است كه، رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: خداوند على، فاطمه، حسن، حسين و مرا، هفت هزار سال پيش از آفرينش دنيا آفريد؛

عرض كردم اى رسول خدا پس در (آن وقت) كجا بوديد؟ فرمود: دربرابرعرش (اگر مراد از كلمه دنيادر اين حديث، عالم محسوسات باشد، بر أوليّت نور پنج تن دلالت نمى كند چون صراحت دارد كه، عرش قبلًا وجود داشته و اگر منظور همه موجودات باشد بعداز آفرينش نور آنها، عرش را به وحود آورده، سپس در برابر عرش قرار گرفته اند)

پرسيدم درچه مثال (در چه صورتى) بوديد؟ فرمود (در صورت) شبحهاى نور ...

6 نور چهارده معصوم عليهم السلام

6 نور چهارده معصوم عليهم السلام جابر جعفى از أبى جعفر عليه السلام روايت مى كند كه آن حضرت فرمود: «اى جابر!

خداوند بود، هيچ چيزى غير از خدا از معلوم، و مجهول وجودنداشت، پس أوّلين خلقى كه ازنور عظمتش

به وجود آورد، محمّد صلى الله عليه و آله و ما اهل بيت بوديم، مارا به صورت «أظلّه خضراء» در برابرش نگهداشت، درحالى كه هيچيك ازآسمان، زمين، زمان، مكان، شب، روز، خورشيد و ماه وجود نداشت؛

نور ما از نور خدا جدا مى شد مانند جدا شدن نور خورشيد از خورشيد، تسبيح و تقديس خدا مى كرديم و ستايش و عبادت او را با شايسته ترين عبادتها، انجام مى داديم؛ خداوند خواست مكان را به وجود آورد «1»؛

آن را آفريد و بر او نوشت: «لااله إلّااللَّه محمّدٌ رسول اللَّه، علىٌّ أميرالمؤمنين و وصيّه، به أيّدته و نصرته.» پس عرش را آفريد به سرادقات عرش آن كلمات رانوشت و آسمانها را آفريد مثل آن را به أطراف آنها نوشت؛ بهشت و جهنم را خلق كرد، بر آنها مثل آنرا نوشت؛ و ملائكه را ايجاد كرد، در آسمان اسكان داد پس هوا را آفريد آن كلمات را نوشت و جن را آفريد، در هوا ساكن كرد و زمين را بوجود آورد آن كلمات رابر اطراف زمين نوشت؛

سر چشمه حيات، ص: 27

«فبذالك يا جابر! قامت السّماوات بغير عَمَدٍ و ثبتت الأرض» اى جابر! با اين كلمات آسمانها بدون ستون ايستاده و زمين ثابت گرديد. پس آدم را از «أديم» زمين آفريد، حديث را ادامه داد تا اينكه فرمود:

«فنحن أوّل خلق اللّه و أوّل خلق عبداللَّه و نحن سبب الخلق و سبب تسبيحهم و عبادتهم من الملائكة و الادمييّن.» پس مائيم آفرينش آغازين واوّلين آفريده اى

كه خدا را پرستش كرد و مائيم سبب و «علت» آفرينش (ما سوى اللّه)، و نيز سبب تسبيح و عبادت ملائكه و آدميان مائيم «1».

أنس بن مالك قال: قال رسول اللّه صلى الله عليه و آله: «خلقنااللَّه نحن حيث لاسماء مبنيّه و لاارض مدحيّة و لا عرش و لا جنّة و لا نار، كنّا نسبّحه» «2»

. أنس بن مالك گويد: رسول خدا فرمود: «خداوند ما را آفريد درحالى كه، آسمان بر افراشته، زمين گسترده، عرش، بهشت، و آتشى وجود نداشت فقط ماتسبيح گوى خدا بوديم.»

مفضّل گويد: امام صادق عليه السلام فرمود: «خداى تبارك و تعالى چهارده نور را، چهارده هزار سال پيش از آفرينش، خلق كرد و آن نورها أرواح ما بود پرسيدند آن چهارده نفر، كيستند؟ فرمود: محمّد و على و فاطمه و حسن و حسين و نُه أئمّه از نسل حسين آخر آنها قائم است كه، پس از غيبت ظهور مى كند و دجّال ها را مى كشد و زمين را از ظلم وجور پاك مى كند. «3»

أبى حمزه ثمالى گويد: شنيدم علّى بن حسين عليه السلام مى فرمود: «خداى عزّوجلّ محمد و على و يازده ائمّه را از نور عظمت خويش بصورت ارواح آفريد، در

سر چشمه حيات، ص: 28

روشنائى نورش، عبادت خدا را انجام مى دادند و تسبيح و تقديس خدا مى كردند، و آنانند أئمه هدايت كننده، از آل محمد صلوات الله عليهم اجمعين. «1»

أبى حمزه ثمالى گويد: «حَبابه و البيّه» به محضر أبى جعفر عليه السلام وارد شده عرض كرد، يابن رسول

اللَّه! براى من بفرماييد كه، در «أظلّه» چه چيزى بوديد؟ فرمود:

«ماپيش از آفرينش، نورى بوديم در برابر خدا، وقتى كه مخلوقات را آفريد ما تسبيح گفتيم، آنها نيز با ما تسبيح گفتند، تهليل وتكبير گفتيم، آنها نيز گفتند و اين است قول خداوند متعال: «و أن لوااستقاموا على الطّريقه لأسقيناهم ماءاً غَدقَاً». «2» «اگر در راه حق، استقامت كنند؛ البتّه آنها رااز آب گوارا سيراب مى كنيم و آن راه «حبّ» على صلوات اللّه عليه و آب گواراى ولايت آل محمد صلى الله عليه و آله است.» «3»

مفضّل ازامام صادق عليه السلام سؤال كرد: «ماكنتم قبل ان يخلق اللّه السّماوات والأرضين؟ قال كنّا انواراً حول العرش، نسبّح اللّه ونقدّسه حتّى خلق اللّه سبحانه الملائكة تاآخرخبر» «4» «پيش از آفرينش آسمانها وزمينها درچه حالتى بوديد؟

فرمود نورهائى درپيرامون عرش!؛ تسبيح گويان وتقديس كنندگان خدا بوديم؛ تا اينكه پروردگار سبحان ملائكه را آفريد».

باز مفضّل ازامام صادق عليه السلام پرسيد: «كيف كنتم حيث كنتم فى الأظلّة؟ قال يا مفضّل كنّا عند ربّنا ليس عنده أحد غيرنا فى ظلّة خضراء، نسبّحه ونقدّسحه ونمجّده و لا من ملك مقرّب ولاذى روح غيرنا. حتّى بداله فى خلق الأشياء فخلق ماشاء كيف

سر چشمه حيات، ص: 29

شاء من الملائكة وغيرهم ثمّ أنهى علم ذالك الينا» «1»

چگونه بوديد زمانى كه درأظلّه قرارداشتيد؟!

فرمود اى مفضل (با قرب معنوى) درنزد خدا بوديم درحالى كه كسى غيراز ما، در أظلّه خضراء وجود نداشت؛ تسبيح، تقديس و تمجيد خدا مى كرديم نه ملك مقربى ونه

ذى روحى بود؛

تااينكه هرچه را، هرطوركه مى خواست آفريد، وعلم آنهارا به ما واگذاشت علّامه مجلسى رضى الله عنه گويد أظلّة، عالم أرواح يا مثال يا عالم ذرّاست

7 هوا

7 هوا علّى بن ابراهيم قمى در تفسير آيه مباركه «و هو الّذى خلق السّموات و الأرض فى ستّة ايام و كان عرشه على الماء» «1»

آورده است كه اين در ابتداء آفرينش بود.

خداى تبارك و تعالى «هوا» را آفريد بعد از آن قلم را، به قلم دستور داد: جارى شو «بنويس» عرض كرد خدايا! بر چه چيزى جارى شوم؟ (چه بنويسم؟) فرمود:

«آنچه كه واقع خواهد شد.»

پس شش چيز را كه «ظلمت، نور، آب، عرش، باد شديد و آتش» بود ازهوا آفريد.

«و خلق الخلق كلّهم من هذه السّتّة التّى خُلِقَت من الهوا» «تمامى مخلوقات را از اين شش چيزى كه از هوا آفريده شده بود خلق كرده است ...» «2»

انكسيما نس حكيم كه از اهل ملطيه است گويد: أوّل مُبْدعَاتْ و مَبدأ تَكَوّن مُكَوّناتِ عالم حَدَثان از أجرام علوى و سفلى، هواست. «3

8 قلم

8 قلم قال ابن اثير فى «الكامل»: صحّ الخبر

عَن رسول اللّه صلى الله عليه و آله فيما رواه عبادة بن الصّامت أنّه سمعه يقول: «إنّ اوّل ما خلق للَّه «القلم» فقال له اكتب فَجَرى فى تلك السّاعة بما هو كائن.» «1» ابن اثير گويد: خبر صحيح از رسول خدا صلى الله عليه و آله است آنطور كه عبادة بن صامت روايت كرده كه، شنيده است، آن حضرت فرمود: «نخستين چيزى كه خلق

شد قلم است، پس به او فرمود: بنويس همان ساعت هر چه خواهد شد را نوشت.»

قال ضُمرة: «إنّ اللَّه خلق القلم قبل أن يخلق شيئاً بألف عام.» «2» ضمره گفت: «خداوند هزار سال پيش از آنكه چيزى را خلق كند قلم را آفريد.»

از پيغمبر صلى الله عليه و آله روايت است فرمود: «اوّلين چيزى راكه خدا آفريد «قلم» بود؛ پس نون را كه دوات است خلق كرد و به او فرمود: بنويس! گفت: چه بنويسم؟ فرمود:

آنچه هست و خواهد بود تا روز قيامت از عمل و أثر و رزق و أجل، پس تا روز قيامت آنچه مى شود نوشت اين است، قول خدا: «ن والقلم و ما يسطرون». «3»

«ثُمَّ خَتَمَ عَلى فَمِ القلم فلم ينطق و لا ينطق الى يوم القيامة.» «سپس بر دهان قلم مهر زد كه حرف نزند و نمى زند تا روز قيامت.» «4»

سر چشمه حيات، ص: 32

عَن ابراهيم الكرخى قال: «سألت جعفربن محمّد عليهما السّلام عَن اللّوح و القلم؟ قال: هما ملكان.» «1» روايت از ابراهيم كرخى است. گفت: از جعفر بن محمّد از لوح و قلم پرسيدم (كه آنها چيستند؟) فرمود: «آنها دو ملك اند».

«عقائدالصّدوق: اعتقادنا فى الّوح والقلم انّهما ملكان» «2» شيخ صدوق قدس سره در كتاب «العقائد» مى گويد عقيده ما در باره لوح و قلم، اين است كه آنها دوملكند.

«وَالقلم قلمٌ من نور، و كتابٌ من نور، فى لوحٍ مَحفُوظ يَشهده المقرّبون، و كَفى باللّه شهيداً.» «3» «و قلم قلمى از نور است

و كتابيست از نور در لوح محفوظ شاهد آن مقرّبينند و شهادت خدا كافيست.»

ألبتّه اين حديث و أمثال آن به خاطر ميزان فهم ما، از منابع وحى، با اين تعبيرات صادر شده است؛ و گرنه حقيقت علم و معناى آنها نزد راسخين در علم (أنبيا و أولياء) ميباشد؛

ماهم به طور دربست و تعبّد پذيرا هستيم؛ نه اينكه معناى حقيقى آنهاست كه از مفهوم ألفاظ، استفاده مى شود

9 حروف!

9 حروف! امام رضا عليه السلام درمجلس مأمون به سؤالات عمران صابى كه جواب مى داد فرمود «واعلم أنّ الابداع والمشيّة والارادة معناها واحد، و أسمائها ثلاثة؛ وكان أوّل ابداعه وارادته و مشيّته، الحروف الّتى جعلها أصلًا لكلّ شيى ء، و دليلًا على كلّ مدرك، و فاصلًا لكلّ مشكل، و بتلك الحروف تفريق كلّ شيى ءٍ من اسم حقّ اوباطل، أو فعل أومفعول، أو معنىً أو غير معنى وعليها اجتمعت الأمور كلّها ولم يجعل للحروف فى ابداعه لها معنى غير أنفسها» بدانكه كلمات، ابداع ومشيت وارادة سه اسم است به يك معنا؛ و نخستين ابداع و ارادة و مشيّت خداوند حروفى بود كه آنهاراأساس وپايه تمامى أشياء و راهنماى همه درك شونده ها وجدا كننده تمام مشكلها قرار داد. باآن حروف همه چيز را، أعم از اسم حق ياباطل، فعل يا مفعول، معنادار يابى معنا ازهم جدا (متمايز) نمود. و تمام كارها پيرامون آن حروف گرد آمدند؛ وبراى حروف غير از (شناساندن خود) معنائى قرار نداد.

امام عليه السلام فرمايش خود را درباره حروف ادامه داده تا به

اينجا رسيد و فرمود والحروف لا تدلّ غير أنفسها به غيرازخود دلالتى ندارد. مأمون عرض كرد: چگونه؟

حضرت فرمود: خداوند براى فهماندن معناى چيزى، چهار، پنج، شش ياكم وزياد آنهارا كنار هم مى چيند تا معنا دهد، در غير اين صورت بى معناست.

عمران پرسيد چه طورى اين رابشناسيم؟ امام فرمود: اگرحروف را به تنهائى بشمارى مثلًابگوئى ا، ب، ت، ث، ج، ح، خ، تاآخرفقط خودرامى شناساند. أمّا أگرچند تاى آن را كنارهم قرار دهى به هرچه كه خواستى معنا مى دهد (اسم، صفت موصوف «1» و ..

10 عرش

10 عرش عَن ابن عباس: «قال أوّل ما خلق اللَّه العرش، فاستوى عليه.» «1» ابن عباس گويد: «اوّلين چيزى كه آفريده شد عرش است، پس بر اريكه قدرت قرار گرفت.

يزيد بن مسلم نامه اى به جابربن يزيد جعفى نوشته از او سؤال كرد از بدو آفرينش، جواب داد: عرش، آب، وقلم بود و اللَّه العالم. «2

11 آتش

11 آتش قيل أوّل المخلوقات النّار. «3»

گفته شده است، (بعضى ها گفته اند) أوّلين آفريده خدا، آتش اس

12 جوهر أخضر يا درّة بيضاء

12 جوهر أخضر يا درّة بيضاء شرح النّهح للكيدرى: ورد فى الخبر: أن اللّه تعالى لمّا أراد خلق السمّاء و الأرض خلق جوهراً أخضر ثم ذوّبه فصار ماءاً مضطرباً ثمّ أخرج منه بخاراً كالدّخان فخلق منه السّماء كما قال: «ثم استوى الى السّماء و هى دخان: «1» ثمّ فتق تلك السّماء فجعلها سبعاً ثمّ جعل من ذلك الماء زبداً فخلق منه أرض مكة ثم بسط الأرض كلّها من تحت الكعبة و لذلك تسمّى امّ القرى لأنّها أصل جميع الأرض، ثّم شقّ من تلك الأرض سبع أرضين.» «2» كيدرى در شرح نهج البلاغه نقل كرده است «خداى تبارك و تعالى وقتى كه اراده نمود آسمان و زمين را بيآفريند، يك گوهر آبى خلق كرد و آن را ذوب نمود 0 وتبديل به آب لرزان كرد و از آن آب، بخارى مانند دود بيرون آورد، آسمان را از آن آفريد چنانچه خود فرموده است: «سپس به آفريدن آسمان توجّه كرد در حالى كه به صورت دود بود.»

پس آسمان را شكافته هفت آسمان به وجود آورد، باز از آن آب، كفى به وجود آورد، و زمين مكّه را از آن كف آفريد و تمامى زمين ها را از زير كعبه گسترانيد، به خاطر اين است كه،

مكّه را ام القراء ناميدند؛ چون كعبه ريشه همه زمين است، سپس زمين را شكافت و هفت زمين را آفريد.

فخر رازى در تفسيرش از كعب الأحبار نقل كرده است: خداوند يك ياقوت آبى

سر چشمه حيات، ص: 36

رنگ آفريد با نظر هيبت بر او نگريست، آن ياقوت به صورت آب لرزان درآمد؛ سپس باد را آفريد و آب را در متن باد قرار داه و عرش را بر آب گذاشت «1».

مى گويند در سفر اول تورات آمده است كه خداوند گوهرى آفريد، با هيبت و (غضب) براو نگريست از ترس خدا آن گوهر آب شده و بخار از آن بلند گرديد، ازآن بخار، آسمانهارا آفريد؛ و بر روى آب كف پيدا شد؛ و از آن كف زمين را به وجود آورد. «2»

ورد فى بعض الكتب السّماوِيَّه: «أنّ اللَّه تعالى خلق أوّلًا درّةبيضاء فنظر إليها بعين الهيبة فصارت ماءاً» «3» در بعضى از كتابهاى آسمانى وارد شده است كه: «خداى تعالى در آفرينش آغازين درّ سفيدى را آفريد، و با هيبت به او نظر انداخت، پس آن درّ، ذوب شده وآب گرديد.

از اين جهت است كه امام رضا عليه السلام در جواب صبّاح بن نصر هندى كه پرسيد: «ما اصل الماء؟ ريشه آب چيست؟ فرمود: أصل الماء خشية اللَّه: ريشه آب ترس از خداست.» «4»

درپايان اين بخش، حديثى در اين باره خواهد آمد

13 آب

13 آب عَن محمّدبن سنان قال: سألت أبى عبداللَّه عليه السلام عَن أوّل ما خَلَقَ اللَّه عزّوجلّ؟ قال: «إنّ أوّل ما خلق اللَّه عزّوجلّ «ماخَلَقَ منه كلّ شى ء» قلت جُعِلتُ فداك و ما هو؟ قال: «الماء» «1» محمدبن سنان گويد: از امام صادق عليه السلام سؤال كردم از أوّلين چيزى كه خداوند آفريد؟ فرمود: اوّل ما خلق اللّه عزّوجلّ چيزيست كه همه اشياء را از او آفريد، عرضكردم فدايت شوم، آن چيست؟ فرمود: آب.»

عَن جابر بن يزيدالجعفى، فى أسئلة الشّامى عَن أبى جعفر عليه السّلام: «أخبرك أنّ اللَّه علا ذكره كان و لا شيى ء غيره، عزيزاًو لا عزّلأنّه كان قبل عزّه «إلى أن قال عليه السلام ولكن كان اللَّه ولا شى ء معه فخلق الشّى ء الّذى جميع الأشياء منه و هو «الماء».» «2» جابربن يزيد جعفى گويد: امام باقر عليه السلام در ضمن جواب سؤالات مرد شامى فرمود: «خداوند بود و چيزى با او نبود، عزيزى بود كه عزّتى وجود نداشت چون او قبل از عزّتش بود، (او به وجود آورنده آن چه كه ملاك عزّت است،) بود؛ پس شيى اى را آفريد كه تمامى اشياء از اوست و آن هم «آب» است.»

ابن عباس از عدهّ اى از اصحاب رسول خدا صلى الله عليه و آله نقل كرده اند آنحضرت فرمود:

«إنّ اللَّه كان عرشه على الماء ولم يخلق شيئاً قبل الماء» «3»

«عرش خدا بر آب و چيزى

سر چشمه حيات، ص: 38

را پيش از آب نيآفريده بود.»

رأس الجالوت از ابوبكر پرسيد! ما اصل

الاشياء؟ ريشه اشياء چيست؟ نتوانست جواب دهد، اميرمؤمنان عليه السلام فرمود: «هوالماء». ريشه همه چيزها «آب» است؛ چون خداوند فرموده است: «وجعلنامن الماء كلّ شى ء حىّ.» «1» عَن النّبى فى قوله تعالى «و جعلنا من الماء كلّ شى ء حىّ» قال: كلّ شي ء خُلِقَ من الماء.» «2»

رسول اكرم صلى الله عليه و آله در تفسير آيه مباركه فرمود: «همه چيز از آب آفريده شده است.» دردعاى شب دوشنبه مى گويد «وكان عرشك على الماء من قبل أن تكون أرض أو سماء ولا شيى ء ممّا خلقت فيهما؛ الدّعاء (خدايا) عرش تو پيش از آفرينش آسمان و زمين و هرچه در آنهاست برآب قرار داشت «3»

در دعاى شب سه شنبه مى فرمايد: «يجول حول أركان عرشك النّور والوقار، من قبل أن تخلق السّماوات والأرض، وكان عرشك على الماء «4»

پيش از آفرينش آسمان و زمين، نور و وقار، پيرامون عرشت مى چرخيد درحالى كه عرش تو بر آب قرار داشت». امام موسى كاظم عليه السلام مى گويد (خدايا) «كنت اذ لم تكن شيى ء وكان عرشك على الماء تو بودى، زمانى كه هيچ چيزى وجود نداشت؛ نه آسمان بر أفراشته ونه زمين گسترش يافته، نه خورشيد وماهى ونه ستاره سير كننده اى» «5» تاآخر دعاء.

ازامام صادق عليه السلام در دعاى روز عرفه آمده است: «الحمد للّه الّذى كان عرشه على

سر چشمه حيات، ص: 39

الماء حين لا شمس تضى ء، ولاقمر يسرى، و لا بحر يجرى، و لارياح تذرى، ولا سماء مبنيّه، ولا أرض مدحيّة «1»

سپاس خدائى را كه عرش او برآب

بود درهنگامى كه خورشيد نورانى وماه سير كننده، درياى جريان يافته اى نبود، نه بادى مى وزيد ونه آسمانى بر أفراشته و نه زمين گسترده، وجود داشت. تاآخردعاء»

«و عرشه على الماء قبل أن تكون السّماء مبنيّة، والأرض مدحيّة ثمّ خلق السّماوات والأرض فى ستّة أيّام «2»

وعرش اوبرآب بود، پيش از آسمان برافراشته وزمين گسترده سپس درشش روز زمين وآسمان هارا آفريد».

حكيم تالس ملطى گويد: ابداع اوّل آب است؛ زيرا آب صلاحيت دارد كه، باز نماياندن صورتها را در اعلا مدارج كمال، بپذيرد.

خداوند جميع جواهر آسمان و زمين و آنچه محتوى آنهاست از آن بوجود آورد.

پس آب علّت هر مُبدع و هر مركّب باشد؛ و از انحلالش، هوا ابداع يافت؛ و از صافترين أجزايش آتش متحقّق گرديد، و از شعله ها كه أثير (دود) حاصل شد، كواكب متكوّن گشته و در حوالى مركز به «دَوَران» متحرك شدند، (به حركت در آمدند) چنانچه مسبّب به سبب متشبّث شود به شوقى كه در آن حاصل است. «3»

و گويد: چون عنصر أول قابل هر صورتى است و در عالم جسمانى مثال نورانى كه قبول تمام صورتها را مستعدّ باشد، عنصرى مثل آب نيافت؛ لذا آب را مبدع أول گردانيد در مركبّات و منشأ انتشاء اجسام أرضى و أجرام سماوى داشت «4»

فلوطر خيس حكيم گويد: أصل مركبات آب است.

چون أجزاى آن از همديگر جدا شده و صاف شود در نهايت آتش باشد؛ و چون

سر چشمه حيات، ص: 40

در آن ثقل (سنگينى) باشد «هوا» شود و چون متكاثف

شود تكاثفى مبسوط (رويهم أنباشته شود) در غايت زمين باشد. «1»

«

خواصّ فيزيكى آب» قدرت حلّاليّت آب بسيار است. از اين رو در طبيعت هرگز به صورت خالص يافت نميشود و همواره مقدار مواد آلى و معدنى به صورت محلول با خود دارد.

آب مهمترين عامل فرسايش پوسته زمين و جابجا كردن مواد آن است. اين عمل به وسيله سيلابها و رودها انجام مى گيرد. هزاران ميليون تن املاح محلول در سيلابها موجب شورى و تلخى آب اقيانوس ها گرديده است. «2»

حدود (99%) آبهاى سطحى يا داراى مقادير زيادى نمك است و يا مانند آبهاى قطبى به صورتى است كه در شرايط كنونى غير قابل استفاده است. در دنيا آب طبيعى بدون نمك وجود ندارد. «3»

در اثر جابجا شدن مواد زمين به وسيله آب و رسوبات حاصل از آنها زمينه چين خوردگيها و فرايندهاى كوه زايى بعدى را فراهم مى آورد. مثلا رود" مى سى سى پى" هر روز حدود يك ميليون تن مواد گوناگون به خليج مكزيك مى ريزد و اين عمل آب طى ميليونها سال موجب بسيارى از دگرگونيهاى پوسته زمين و پيامدهاى زيستى آن گرديده است و به كندى همچنان پستيها و بلنديهاى زمين را دگرگون مى سازد.

نقطه انجماد آب خالص در فشار يك اتمسفر (صفر درجه) و نقطه تبخير آن در همان فشار (100 سانتى گراد) به عنوان مبدأ اندازه گيرى دما برگزيده شده است.

تغييرات چگالى آب در اثر افزايش و كاهش حرارت، حالت استثنائى دارد. انجماد

سر چشمه حيات، ص: 41

آب همواره از سطح آغاز مى شود و به اين علت كه قابليت هدايت حرارتى يخ بسيار پايين است؛

انجماد هيچگاه به اعماق آب نمى رسد و اين، براى جانوران آبزى بسيار حياتى است. آب، ماده اى مركب از هيدروژن و اكسيژن با فرمول شيميايى (H 2 O) كه درشرايط عادى مايع، و خالص آن، بى بو و بى مزه و اندك آن بى رنگ است، ولى بسيارِ آن، آبى به نظر مى آيد. «1» و اين رنگ آبى به علت انتشار اشعه هاى خورشيد به وسيله مولكولهاى هوا است. «2»

«راه حل اختلاف روايات» از مجموع روايات با تعبيرهاى گوناگون چنين استفاده مى شود كه خداى تبارك و تعالى پيش از آفرينشِ زمان، مكان، عرش، فرش، زمين و آسمان و هرچه كه متصور شود «شيى اى» را آفريد كه در غايت شرافت ونهايت كرامت

بود. و آن «شيى ء» واسطه بين او، و ساير ممكنات بلكه سبب آفرينش و ايجاد ساير مخلوقات بود (علّت ايجاد ما سوى اللَّه گرديد).

گروهى از اساطين حكمت نيز به وجود آمدن خلق أوّل، قبل از آفرينش زمان، بلكه بر جائز بودن وجود موجودات زيادى قبل از وجود زمان، تصريح كرده اند و لازمه آن با اين شرايط اين است كه، امرى مجرّد از كاستى ها و نقائص مادّه، و منزّه از حجابهاى طبيعت و مبرّاء از زمان و مكان مى باشد. پس صادر أوّل (بلكه همه

چيزهائى كه بدون زمان به وجود آمده اند،) جدا از تجرّد نمى باشند.

علىّ بن موسى الرّضا عليه السلام در جواب عمران صابى فرمود: «ثمّ خلق خلقاً مُبتَدَعاً

سر چشمه حيات، ص: 42

مختلفاً بأعراض و حدود مختلفه لا فى شى ء أقامه و لا فى شى ءحدّه و لا على شيى ء حذّاه و مثّله له.» «1» «سپس يك آفريده نو ظهور «ابداعى» با أعراض و حدود مختلفه به وجود آورد.

نه بر چيزى استوارساخت و نه در چيزى محدود نمود، و نه با شيئى برابر هم قرار داد و نه در ذهن متمثّل كرد، و نه اينكه قبلًا در خاطر نقشه اى كشيده بعد اجرانموده باشد.»

«لا فى شيى ء أقامه» يعنى: آن موجود ابداعى را در محلّ و يا مكانى، پايدار نساخت، زيرا چيزى وجود نداشت (نه زمان و مكانى نه زمين و آسمانى و نه عرش و فرشى) اين موجودِ مجرّد يا «أوّل ما خلق اللَّه» را، در غالب روايات «نور» تعيين نموده است، و باز در أكثر روايات پرده از روى آن برداشته، و منظور از آن نور را، باصراحت كامل، نور محمّد و آل محمّد- صلوات اللّه عليهم أجمعين- معرّفى كرده است.

ألبتّه توجّه داشته باشيد؛ «نور حسّى» خواه جوهرى باشد يا عرضى، احتياج به زمان و مكان دارد؛ أمّا «نور» صادر أوّل، يا (نور واحد بسيط) چون از تمامى أجسام و جسمانيّات به مراتب لطيف تر و بسيط تر، و مقامش از نور حسىّ بالاتر و رفيع تر است؛ نيازى به زمان ومكان ندارد؛

چون زمان مقدار حركت و حركت از صفات مخصوص جسم است؛ وقتى كه جسم نباشد، زمان هم وجود نه خواهد داشت و هر چيز غير جسمانى بناچار برون از حيطه زمان مى باشد؛

پس أگر شيئى مجرّد از ماده پيدا شود بازمان محدود نه خواهد شد؛ (در روايت هاى گذشته وآينده، به آفرينش اين نور، پيش اززمان ومكان تصريح گرديده است.)

أگر چه آن نور در واقع نور پيغمبر صلى الله عليه و آله ونور عترت طاهرين او هم هست، يعنى

سر چشمه حيات، ص: 43

نور واحدى است در قالب هاى متعدّد. أمّا درك اين واقعيّات و حلّ اين معضلات و فهم حقيقت تعلّق پيغمبر به عترت، وپى بردن به نحوه اتّحاد آنها، از مسائل بسيار مشكل واز غوامض أخبار و برون ازقدرت فكرى انسانهااست، چون در حديث آمده است كه پيغمبر صلى الله عليه و آله به على عليه السلام فرمود:

«يا على! ما عرف اللَّه حقّ معرفته الّا انَا وَ أنْتَ وَما عَرَفَنِى إلّااللَّه وَ انْتَ وَ ما عَرفَكَ الّا اللَّه و أنا.»

اى على! «كسى خدارا بطور شايسته نشناخت جزمن وتو، وكسى مرا به شايستگى نشناخت غيراز خدا و تو، و كسى ترا آنطوركه لايق آنى، نشناخت مگر خدا و من.»

و در حديث ديگر فرمود: «يا على! ما عرف اللَّه حقّ معرفته غيرى و غيرك وما عرفك حقّ معرفتك غيراللّه و غيرى.» «1» «اى على! كسى خدا را به شايستگى نشناخت مگر من و تو. و كسى ترا آنطور كه شايسته آنى

نشناخت غيرازخدا و من» پس مثل ما مگسان را در عرصه «سيمرغ» راهى نيست و هر چه بخواهيم نزديك تماشا گه «راز» شويم دست ردّ بر سينه نامحرم مى زنند؛

در جائيكه آن «نور» منزّه، از ماده و دور از لوازم مادّه (يعنى: تحيّز و تغيّر و غير آنها) است، به هيچ وجه تقدير آن به زمان، و تقييد آن به مكان ممكن نيست ونيز تحديد آن با هر حد جسمانى، دور از حيطه فكر بشرِ (غرق در مادّه و فرو رفته در باتلاق ماديّات) است.

«جائيكه عقاب پر بريزد از مرغك ناتوان چه خيزد» فقط حدّ (تحديد) ما هُوىِ امكانى آن، امكان پذير است. وامّا تحديد تقدّم

سر چشمه حيات، ص: 44

وجودى او به وجود ساير ممكنات، با سالها و دهرها، در حد تقدير زمانيّات نبوده بلكه بيرون از ارقام رياضى است؛ به اين علّت است كه، در تحديدات ذكر شده در روايات (مورد بحث)، اختلاف زيادى هست به طوريكه در ميان دوتاى آنها، إتّفاق و هماهنگى وجود ندارد. «1»

خلاصه گيرى مى شود؛ روايات وارده درباره چهارده معصوم عليهم السلام اين است كه، 1- صادر أوّل يا (أوّلين مخلوق) نور محمد وآل محمد صلى الله عليه و آله است،

2- چون نورشان نور واحد است؛ پس يكى ازآنها چهارده و چهارده شان يكى است (در اين صورت لفظ «ثمّ» ها در روايات براى ترتيب ذكرى

است نه ترتيب وجودى؛) 3- علّت ايجاد تمامى ما سوى اللَّه، آنها هستند،

4- واسطه ميانى خالق و مخلوق آنهايند، چنانچه حديث شريف: «و اشهد هم على خلقه» «2»

«آنهاراشاهد آفرينش قرارداد»

و حديث: لولاك ما خلقت الأفلاك، «3» «اگر تو نبودى، فلكهارابه وجود نمى آوردم» پرده از اسرار و جودى و شخصيّتى آنهارا برداشته است.

(دراين موضوع به كتاب هاى مربوطه مخصوصاً كتاب امامت بحارالأنوار و غيره مراجعه كردن لازم، و دقّت زياد به كار بستن، ضرورت دارد.)

أمّا مسئله قلم و عقل: در روايات بر تجرّد آنهااشاراتى شده است، و نيز در محلّ خود به اثبارسيده است كه، «التجرّد لاينفكّ عَن العقل: تجرّد از عقل تفكيك ناپذير است» پس اگر نور و عقل و قلم، سه اسم براى يك حقيقت باشد، مسئله حلّ شده و روشن است؛ و امّا اگر آنها را حقائق مختلفه بدانيم بايد مسئله به اين صورت حل

سر چشمه حيات، ص: 45

شود كه، «نور» را مخلوق أوّل حقيقى و اوّليّت بقيّه را «اضافى» يا «نسبى» بدانيم. با اين توضيح: كه عقل، أوّل ما خلق اللَّه از روحانييّن است، دركتاب شريف اصول كافى از امام صادق عليه السلام روايت كرده است كه:

«إنّ اللَّه خلق العقل و هو أوّل خلق من الرّوحانيين عَن يمين العرش من نوره.» «1»

يعنى: خداوند عقل را كه نخستين خلق از روحانيّين است، از سمت راست عرش، از نور خود، آفريد.

أمّااوّليّت قلم؛ نسبت به همجنس خود از ملائكه است؛ ابراهيم كرخى مى گويد:

«سألته عَن الّلوح

و القلم، فقال: هما ملكان.» «2»

از امام صادق عليه السلام درباره لوح و قلم، سؤال كردم فرمود: «آنها، دو ملك هستند» و درحديث سفيان ثورى آمده است، «ن» ملكى است كه به قلم مى رساند و قلم به لوح (آنهم ملك است) و لوح به اسرافيل و اسرافيل به ميكائيل و او به جبرائيل و او نيز به انبياء و رسل مى رساند. «3»

پس قلم أوّلين ملك از ملايكه است، كه به وجود آمده است.

و أمّاأوّليّت هوا؛ (قمى در تفسير خود آورده است) نسبت به أجسام غيرمرئى و غير حسّى است. يعنى: أوّلين چيزى كه از أجسام غير مرئى آفريده شد، هوااست؛ و همچنين أوّليّت عرش و آتش و غيره، نسبت به چيز هاى ديگر.

و أمّا أوّليّت «آب»؛ نسبت به آفرينش أفلاك و عناصر و ساير أجسام مرئى و حسّى است؛ يعنى اوّلين موجودى كه ازاجسام مرئى وحسّى به وجود آمد آب است. حكيم تاليس گقته است: منظور از اوّليّت آب، مبدء مركّبات جسمانى بودن

سر چشمه حيات، ص: 46

آن است، نه آنكه أوّل موجودات علوى است. «1»

پس آنچه كه از روايات استفاده مى شود، آب بعد از نور، أوّلين مخلوق است كه آفريده شده است و «درّه بيضاء يا جوهر أخضر» نيز همان ريشه و أصل آب است، درأثرهيبت نظر خداوند، ذوب شده و تبديل به آب گرديد. و از آب آسمانها و زمين و هر چه كه در ميان آنهاست هستى گرفت «2»

آب حتى جلوتر از عرش هم بوده؛ چون خداوند فرموده

است: «و كان عرشه على الماء» «3»

يعنى: «عرش خدا بر آب بود» و طبق روايات فراوان جلوتر از ملائكه ها هم آفريده شده است.

پس آيه مباركه «وجعلنا من الماء كلّ شى ء حى» «4»

«از آب تمامى چيزهارا زنده كرديم» و حديث: «فجعل نَسَبَ كُلُ شى ءٍإلى الماء» «5»

«نسب همه أشيا را بر آب قرار داد.» ناظر به تمامى موجودات عالم مرئى وحسى است، خواه به معنى زنده تشريعى باشد مانند جانداران، و يا زنده تكوينى، مثل آسمانها و زمين و هر چه در آنها است، از كواكب و كوهها و ... «6»

از ابن عباس نقل شده است كه أميرمؤمنان عليه السلام فرمود: «خداوند أوّلين چيزى راكه آفريد نور بود، آن را از «غير شيى ء» ابداع نمود؛ پس ظلمت را از نور آفريد، دوباره از ظلمت نورى به وجود آورد كه از آن ياقوتى را خلق كرد، غلظت آن به اندازه هفت آسمان و هفت زمين بود، پس ياقوت را زجر كرد؛

از هيبت آن، ياقوت آب شد، به صورت آب لرزان در آمد و پس از آن عرش را از

سر چشمه حيات، ص: 47

نور خود آفريد و بر آب قرار داد.» «1»

«نتيجه»

خلاصه رواياتِ وارده در تعيين «اوّل ما خلق اللَّه» بر دو گونه است:

1- صراحت دارد بر اينكه جسمى (مادى) بوده است، مانند: آب؛

2- درابتداء، به نظر متشابه مى آيد كه آيا جسمى بوده ياغير جسمى؟ (مادى بوده يامجرد) مانند روايات (نور و عقل و قلم) و اين سه، طبق بعض روايات از

مجرّدات هستند، چون نور يانور پيغمبر صلى الله عليه و آله پيش از مكان وزمان ودور از لوازم ماديات بوده، واين خود دليل بر تجرّدآن است؛

در بعض روايات قلم را جزئى از ملائكه، و عقل را نيز از روحانيّين به حساب آورده، ونيز در محلّش به اثبات رسيده است كه، تجرّد ازعقل جدائى ناپذير است و به هيچوجه قابل انفكاك نمى باشد؛ بدينجهت گفته شده است كه: مراد از عقل، نفس رسول اللَّه صلى الله عليه و آله است؛ براى اينكه او، يكى از اطلاقات عقل است. «2»

پس أوّل ما خلق اللّه از مادّيات، آب، و از مجرّدات، اين سه است، و اگر اينها از حقايق گوناگون باشند، اوّليّت «نور» حقيقى و اوّليّت عقل و قلم و جزآن دواضافى است، همانطور كه بيان گرديد. و نيز أخبار زيادى وارد شده است كه أصل عالم جسمانى، آب است؛

امّا مراد از آب، آيا توده گازهاى فشرده و مواد مذابى است كه، چون جريان دارد و سيّال است، به آن هم مى شود آب گفت؟ «3» يا همين جسم مركّب از اكسيژن و هيدروژن يا چيز ديگر مانند اواست؟ از مسائلى است كه براى تعيين آن راهى

سر چشمه حيات، ص: 48

نيست. «1»

ولى آنچه كه به حقيقت مقرون است، مفهوم آزاد و لغوى كلمه «ماء» است، چون كلمات را هرقدر و هر اندازه به حال خود واگذاريم، فهم مسائل و مطالب آسانتر و روشن تر خواهد بود، چون ظهور كلمه (ماء) در آيه مباركه همان آب معمولى است، كه

به ذهن متبادر مى شود

بخش 2: اهميت و ارزش وجودى آب

اشاره

بخش 2 اهميّت و ارزش وجودى آب 1- ريشه آب.

2- مادر مخلوقات.

3- عرش خدا بر آب بود.

4- آفرينش آسمانهاو زمين از آب.

5- آفرينش زمين كعبه از آب.

6- زمين كربلا.

7- هستى همه چيز از آب.

8- مزه آب يا طعم الماء.

9- آفرينش خورشيدو ماه.

10- پايدارى زمين از آب.

11- سرور نوشيدنيها.

12- لذّت خوردنيها با آب.

13- اعجازهاى آبى رسول خدا.

1- جارى شدن آب از انگشتان.

2- جوشيدن آب از چاه خشكيده.

3- جارى شدنآب از تير.

4- شيرين شدن آب شور.

5- اعجاز پائى.

6- عبور از آب.

14- دعاها.

سر چشمه حيات، ص: 51

15- تسبيح گوئى وسجده آب.

16- آب كليد قربت و مناجات.

17- آفرينش آب به خاطر اهل بيت عليهم السلام.

18- سه چيز از بركات الهى اند.

19- برداشته شدن آبهاى شيرين.

20- چهل روز باران مى بارد.

21- باز عرش خدا بر آب قرار مى گيرد.

22- آفرينش گروهى از جن از آب.

23- آفرينش آدم عليه السلام از آب و خاك.

24- أوّلين باز جويى قيامت.

25- نخستين سرزمينى كه آب بيرون آمد.

26- همه مردم در سه چيز شريكند

1 ريشه آب

1 ريشه آب هر موجودى كه در جهان آفرينش لباس و جود برخود پوشيده است يك اصل و ريشه، يا به تعبير ديگر «سنگ زير بنائى» دارد؛

حتى صادر أوّل كه از

نبود، بود، شده و ازنيستى به هستى رسيده است، باز «أصلى» دارد؛ آنهم «مشيّت» و اراده خداست.

ونيز از مطالب گذشته چنين استفاده شد كه «أوّل ماخلق اللّه» از أجسام مرئى آب، است و خود آب نيز مادرى دارد به نام «جوهر أخضر يا درّةالبيضاء» است.

حالا درّةالبيضاء خود چه بوده و يا از چه چيزى يا چيزهائى، تشكيل يافته بود، خدا مى داند چون آبى كه فعلًا در دسترس ماست (آنطور كه دانشمندان مى گويند از تركيب دو عنصر اكسيژن و هيدروژن پيدا شده است و تركيب آن دو هم پس از به وجود آمدن خيلى از أشياء و در يكى از مراحل تكاملى زمين بوده است) پس درّة مذكور در اين روايتها از مطالبى است كه براى فهم آن، قدرت علمى بيشترى ميخواهد.

صبّاح بن نصر هندى از عالم آل محمّد (امام رضا عليه السلام) پرسيد: «ماأصل الماء؟ قال ع أصل الماء من خشية اللَّه» «1»

«ريشه آب چيست؟ فرمود: ريشه آب ترس از خداست.» علّامه مجلسى رضوان اللَّه عليه، در ذيل حديث بالا، مى فرمايد: اى خشيةالّله صار سبباً لذوبان الدُّرّة و صيرورتها ماءاً، يعنى ترس از خداست كه سبب ذوب شدن درّة و آب شدن آن گرديد، (در بخش 1 فصل 12، اشاره شد.

2 مادر مخلوقات

2 مادر مخلوقات از ظاهر آيات قرآن مجيد و نصوص أخبار و أحاديث فراوان معلوم مى شود، أصل و ريشه جسمانيّات يا (عالم جسمانى)، آب است. «1»

جابر جعفى عَن أبى جعفر عليه السلام: «فأوّل شى ء خلقه من خلقه

الشّيى ء الّذى جميع الأشياء منه و هو «الماء» «2»

» «جابر جعفى از امام محمّد باقر عليه السلام روايت كرده است كه، اوّلين آفريده خدا، چيزى بود كه تمامى أشياء از آن به وجود آمد، آن هم «آب» است

پس نسب تمام أشياء را بر «آب» قرار داد و لكن براى آب نسبى قرار نداد كه به او اضافه يا نسبت داده شود.» علّامه مجلسى رضى الله عنه درتوضيح اين حديث مى فرمايد:

فجعل نسب كلّ شيى ء الى الماء اى خلق جميعها منه يعنى تمام چيزهارا از آب آفريد محمّدبن مسلم، قال: قال «لى أبو جعفر عليه السلام: «كان كلّ شيى ء ماءاً وكان عرشه على الماء.» «3»

محمدبن مسلم گويد: ابى جعفر عليه السلام به من فرمود: «همه چيز دراصل آب بود و عرش خدا هم بر آب قرار داشت.» در اين باره مطالبى در باب 13 بخش 1 گذشت و در فصلهاى آينده مطالب زيادترى خواهد آمد.

پس تمامى زمين و آسمان و افلاك و عناصر و هر چه در ميان آنهاست يك مادر دارد و نام آن هم «آب» است. (به فصل چهار همين بخش مراجعه شود)

ولى اين مادر در آن زمان چه شكلى بوده و چه صورتى داشته و چگونه هيكلى را

سر چشمه حيات، ص: 54

دارا بوده است خدا مى داند، در هر حال به ترتيبى كه درست برما معلوم نيست كره زمين در حدود پنج بيليون سال پيش به وجود آمده است. در ابتدا مثل توده اى ذغال مشتعل مى درخشيد، و بعد از

طى هزاران سال اين توده به تدريج سرد شد «1» پس از سرد شدن پوسته برونى زمين، در حدود چهار ميليارد سال پيش «2» شايد در يكى از مراحل تكوين اين سياره، شرايط براى تركيب اكسيژن و هيدروژن مساعد بوده است كه، آب به وجود آمده است،

در اين تركيب وزن هيدروژن به اكسيژن به نسبت 1 در 8 است. به عبارت ديگر آب ازتركيب يك مولكول گرم از اكسيژن (به جرم اتمى 16) و دو مولكول گرم از هيدروژن (به جرم اتمى 1) بوجود آمده است. هريك از عناصر فوق داراى دو ايزوتوپ ميباشد كه از تركيب آنها علاوه بر آب معمولى 17 نوع آب ديگر ميتوان بدست آورد. پس بخار آب به مقدار فراوان در اتمسفر جمع شده «3».

در ميان توده هاى بخار غليظى كه همه كره زمين را فرا گرفته بود، بارانهاى سيل آسا باريدن گرفت و طى هزاران سال پستى هاى پوسته زمين را پر كرد و اقيانوسها را به وجود آورد «4» فراوانترين عناصر شيميايى موجود در طبيعت هيدروژن است. (90% عدّه كل اتمها) سپس هليوم (9%) كه ميل تركيبى ندارد و بعد از آن اكسيژن و سپس أزت و بالاخره كربن است (جمعا 3%). سيلس وفلزات ديگر نيز بمقدار كم وجوددارند. وقتى كه شرايط مناسب باشد، كم كم مولكولهاى H 2 بوجود آمده به تدريج ساير تركيبات هيدروژن نظير آب (H 2 O) و آمونياك (NH 3) و نيز ايندريد كربنيك (CO 2) كه تركيب اكسيژن و كربن است بوجود مى آيد. «5

3 عرش خدا بر آب بود

3 عرش خدا بر آب بود قال اللَّه تبارك و تعالى: «و هو الّذى خلق السّموات و الأرض فى ستّة أيام و كان عرشه على الماء ليبلوكم أيّكم أحسن عملًا.» «1»

«او كسى است كه آسمانها و زمين را در شش روز (شش دوران) آفريد، و عرش (حكومت) او، بر آب قرارداشت (به خاطر اين آفريد تا شما را بيازمايد كه كدام يك عملتان شايسته تر و (بهتر) است.»

براى فهم آيه مباركه از ذكر چند مطلب ناگزيريم:

الف- عرش را چند گونه معنا كرده اند: 1- علم 2- دين 3- ملك 4- سقف يا شى ء سقف دار 5- قدرت 6- مجموعه جهان هستى 7- صفات كماليّه و جلاليّه خدا 8- جسم بزرگِ محيط بر تمامى موجودات. (كه در روايات آمده است اگر بزرگى تمام زمين و آسمانها را با بزرگى «كرسى» مقايسه كنيم، مانند حلقه انگشتر در بيابان بى پايان است. و همچنين اگر بزرگى كرسى را با عظمت «عرش» مقايسه كنيم، مانند حلقه انگشترى در فلات است) «2»، 9- دل انبياء و اوصياء و مؤمنين كامل (چون دل آنان قرار گاه محبّت و معرفت الهى است، چنانچه روايت شده است كه:

«قلب المؤمن عرش الرّحمن» «3»

«دل مؤمن عرش خداى رحمن است.»

در حديث قدسى مى فرمايد: «لم يَسَعُنى سَمائى و أرضى و وسعنى قلب عبدى

سر چشمه حيات، ص: 56

المؤمن.» «1»

«زمين و آسمانم ظرفيّت مرا نداشت در حالى كه قلب بنده مؤمنم مراجا داد.» 10- بنا: ابو

مسلم گفته است، هر «بنا» را عرش گويند و بانى را عارش، چنانچه در قرآن فرمود: «و مما يعرشون.» «2»

واز آن چيزهائى كه بنا نمايند.

ب- «ماء» را نيز چند گونه معنا كرده اند: 1- مَنى (نطفه)؛

2- آب: به معناى لغوى كه هر وقت گفته شود آن به ذهن تبادر كند؛

3- هر شيى ء مايع و روان حتّى فلزات مايع و امثال آن.

معنى اول برگرفته شده از آيه مباركه «ألم نخلقكم من ماء مهين» «3».

«آيا شما را از آب بى ارزش نيافريديم» و امثال آن.»

معنى دوم از آيه مباركه «أخرج منها ماءها و مرعاها» «4»

«از زمين، آب و چراگاهش را بيرون آورد؟» و «أفرأيتم الماء الّذى تشربون» «آياآبى كه مى خوريد دقّت كرده ايد» ومانندآن، گرفته شده است.

معنى سوّم را در تفسير نمونه، ج 20، ص 228، آورده است.

ج- ستّةايام: را هم به معناى ظاهرى آن كه «شش روز باشد» و هم به معناى «دوران» گرفته اند، يعنى در شش دوران، چنانچه در حديث نيز آمده است «الدّهر يومان يوم لك و يوم عليك» «5»

«روزگار دوروز است، روزى به نفع تو و روزى به ضرر تواست» «الدّهر يوم لك و يوم عليك فاصبر» «6»

«روزگار يك روز به نفع تو، و روز

سر چشمه حيات، ص: 57

ديگر به ضرر تو است صبر كن»

يا مى گويند: عمر دو روز است، به هر صورت مى گذرد، (خوب يابد) و أمثال اين تعبيرات كه در ميان عامّه مردم متداول است.

پس خداى تبارك وتعالى كه مى فرمايد: «وكان عرشه

على الماء» «عرش خدا بر آب بود» يعنى علم و دين خود را بر آب قرار داد چنانچه علّامه مجلسى رضى الله عنه مى فرمايد «ظاهره ان اللَّه سبحانه اعطى الماء حالتاً صار قابلًا لحمل دينه و علمه».

خداوند بر آب حالتى بخشيد كه شايسته ترين مخلوق براى حمل دين و علمش شد. «1» يا چون أوّلين مخلوق آب است، خداوند آنرا شايسته دين قرار داد كه، مردانى و كسانى از او به وجود آيد، تاحامل علم و دين او شوند، گويى علم و دينش را بر آنان بار كرد؛ «2» يا قدرت و بناى جهان هستى را بر آب قرار داد.

يا صفات كماليّه و جلاليّه اش را بر آب مستقر كرد. و معانى ديگرى كه براى عرش ذكر شده است، مى توان با معانى ديگر آب تطبيق نمود؛

مثلًا: اگر معنى سوم «ماء» را بگيريم و بر همه موادّ مذاب و روان تعميم دهيم، مى گوئيم. خداوند در آغاز آفرينش، جهان هستى را به صورت مواد مذاب و ياگازهاى فوق العاده فشرده كه (شكل مواد مذاب و مايع را داشت) آفريد پس از آن قدرت خالقيّت خود را بر اين مواد قرار داده و روى آن پياده كرد، بدين صورت كه در اثرحركات شديد و بهم خوردن اين توده آبگينه انفجارات عظيمى رخ داد،

كه قسمتهائى از سطح آن پى در پى به خارج پرتاب شده و اين إتّصال و بهم پيوستگى به إنفصال و جدائى گرائيد، و كواكب و سيّارات و منظومه هاى بى شمارى، يكى پس از ديگرى تشكيل يافت.

بنا بر اين، جهان هستى و پايه هاى سرير قدرت خدا نخست بر اين مادّه عظيم آبگونه قرار گرفت، و شروع

به ايجاد مخلوقات مادّى و جسمى نمود.

شايد معناى آيه مباركه «أولم يرى الّذينِ كفروا أن السّماوات و الأرض كانتا رتقاً

سر چشمه حيات، ص: 58

ففتقنا هما و جعلنا من الماء كلّ شى ء حىّ» «1»

«آيا آنان كه خدا را انكار مى كنند، با چشم علم ودانش، اين حقيقت رانه ديدند كه آسمانها وزمين به هم پيوسته بود سپس ما آنها را از هم گشوديم و هر موجود زنده اى را از آب آفريديم». ناظر بر اين معنى باشد.

البتّه اين نظريه، تا اندازه اى با علم روز تطبيق مى كند. و مورد قبول گروهى از دانشمندان قرارگرفته است؛ امّا ظهور آيه را در معنى معمول آن نگهداريم و با توضيحات راسخين در علم «أئمه عليهم السلام» تطبيق دهيم و با معانى صادره از اهل بيت وحى معنا كنيم، دلچسب تر و به صحّت مقرون تر است؛

چون قرآن براى يك زمان و يا يك عصرى نازل نشده است؛ همانطور كه در مقدمه كتاب اشاره گرديد. ما هر چه بيشتر از منبع وحى استفاده كنيم تفسير علمى كلمات دقيقتر و عميقتر خواهد بود.

شايد در زمانهاى نزديك يا دور كلمه «ماء» در معنى حقيقى خود ظهور كرده و به إثبات برسد، همانطور كه امروز آنرا به موادّ مذاب و يا توده هاى فشرده گاز تفسير مى كنند كه موقع نزول قرآن از اين نظريه و تفسير خبرى نبود.

پس «ماء» را به همان معناى ظاهرى و متبادرى خود مى گيريم، تا با لحن آيه و روايات جور درآيد. و با أخبارى كه در

باب آفرينش آسمان ها و زمين خواهد آمد، تطبيق نمايد و اسرار آن كشف گردد. بنابراين كلمه: «و كان عرشه على الماء» را به هر معنى كه بگيريم عرش خود را بر اين موجود صورت پذير يعنى آب، قرار داد و تمام موجودات جسمى و مرئى را از آن آفريد.

«چند روايت»

سر چشمه حيات، ص: 59

1- در اصول كافى و توحيد صدوق يكى از اصحاب امام صادق عليه السلام به نام داود رقىّ: مى گويد: از امام صادق عليه السلام معناى «وكان عرشه على الماء» را سؤال كردم، فرمود: «چه مى گويند (يعنى مفسرين عامّه) عرض كردم مى گويند: عرش بر آب قرار داشت و خداوند روى آن مستقّر بود! فرمود: دروغ مى گويند هر كسى اين گمان را كرده خدا را محمول، و به صفت مخلوق وصف كرده است.»

لازمه اين نظريّه اين است: آن چيزى كه خدا را حمل كرده، قويتر از او بوده است. عرض كردم: فدايت گردم، پس معناى آيه را براى من بيان فرما.

فرمود: «إنّ اللَّه حمّل دينه و علمه الماء قبل ان تكون أرض او سماء اوجنّ أوانس أو شمس، أو قمر.» «خداوند علم و دين خود را پيش از وجود زمين و آسمان و يا جن وانس و يا خورشيد و ماه، بر آب بار كرد، سپس ايجادخلق را اراده نمود، آنها را در برابر خود پاشيد و به آنها گفت: «مَنْ رّبكم» «خداى شما كيست؟» أوّلين جواب دهنده گان رسول خدا و اميرمؤمنان و ائمّه معصومين

صلوات اللَّه عليهم أجمعين بودند؛ گفتند: «أنت ربّنا» «خداى ما تويى»

«فحمّلهم العلم و الدّين» «علم و دين را بر آنها بار كرد و به ملائكه فرمود: هولآء حملة دينى و علمى و امنائى فى خلقى و هم المسئولون اينان حاملان علم و دين من و امينان من در ميان خلق منند و آنهايند مسئولين ...» «1»

2- در تفسير فرات روايت مفصّلى هست كه مورد حاجت از آنرا در ذيل مى آوريم امام حسن مجتبى عليه السلام مى فرمايد: باپدرم علىّ بن ابى طالب عليه السلام نزد عمربن خطاب بوديم و كعب أحبار (كسى كه تورات وكتابهاى پيغمبران گذشته را خوانده بود) هم حضور داشت. عمر از او پرسيد اى كعب! بعد از موسى عليه السلام داناترين بنى إسرائيل كهِ بود؟ گفت وصىّ او يوشع بن نون؛ و همچنين است تمامى

سر چشمه حيات، ص: 60

أنبياء بعد از او.

عمر گفت: پس وصىّ پيغمبر ما كيست؟ أبوبكر است؟! كعب در حالى كه على عليه السلام ساكت نشسته بود، گفت: آرام باش پاسخ ندادن به اين سؤال بهتر است؛ أبوبكر باصلاحديد مسلمانها انتخاب شد؛ وصىّ نبود (پس از بيان مطالبى) عمرگفت:

واى برتو اى كعب! پس وصىّ پيغمبر ما كيست؟ كعب گفت:

درهمه كتابهاى پيغمبران و در تمامى كتابهاى نازل شده از آسمان معروف است كه او؛ علىٌّ أخ النّبىّ العربى عليهما السلام على برادرپيغمبر عربى است!؛ ياور او دركارها و در همه امور كمك او است!؛ و او صاحب زنى بابركت، و داراى دو پسر (مبارك)

است كه، هردوى آنهارا بعداز او امّتش خواهند كشت! ومانند امّت هاى گذشته براو (على) حسد ورزيده از حقّ خود كنار خواهند زد.

عمر باناراحتى، سخت بر آشفت! و گفت: اگر (چه) تو (موقع سخن گفتن إستنادت) به كتاب آسمانى بعض وقتها راست است، امّا دروغ بستنت بر آن زياد است! (يعنى دروغ مى گوئى) كعب گفت به خدا قسم من أبداً به كتاب خدا دروغ نه بسته ام ولكن (چكنم) از چيزى پرسيدى كه من جز ازاظهار حقيقت آن چاره اى ديگرى نداشتم؛ من به طور يقين مى دانم أعلم اين امت بعد از پيغمبر صلى الله عليه و آله علىّ بن ابى طالب عليه السلام است؛ من هر وقت هر چه كه از او سؤال كرده ام تورات و جميع كتابهاى پيامبران، گفته اورا تصديق مى نمايند (مطابق تمام كتابهاى آسمانى حرف مى زند)؛ عمر گفت: اسكت يابن اليهوديّة فواللّه انّك لكثيرالتّخرّص بكذب! ساكت باش، اى پسر زن يهوديّة، به خدا قسم تو غرق در دروغ گوئى هستى! كعب گفت:

واللّه از روزى كه به سنّ بلوغ رسيده ام به كتاب خدا دروغ نبسته ام؛ اگر مى خواهى از علم تورات مطلبى ازتو بپرسم أگر فهميدى (وتوانستى پاسخ آن را بگوئى) تو اعلم از على هستى؛ عمر گفت (مانعى نيست) بعضى از دروغ هايت را بياور كعب گفت: أخبرنى عن قول اللّه «وكان عرشه على الماء» فأين كانت الأرض؟

سر چشمه حيات، ص: 61

وأين كانت السّماء، وأين كان جميع خلقه؟ به من خبر ده از معناى گفته خداوند كه، «عرش خدا

برآب بود» چيست؟ ودر آن زمان زمين و آسمان و اين همه مخلوقات كجا بودند؟ عمر گفت: كسى علم غيب نمى داند! ما آن أندازه كه از پيغمبر شنيده ايم، مى دانيم كعب گفت: ولى به گمان من، أگر از أباحسن (على) سؤال كنم، آنطور كه ما درتورات خوانده ايم تشريح ميكند.

عمر گفت: بپرس كعب گفت: اى أباحسن! معناى آيه «وكان عرشه على الماء ليبلوكم أيّكم أحسن عملًا» منظور ازآن چيست؟ أميرمؤمنان عليه السلام فرمود: «نعم، وكان عرشه على الماء حين لا أرض مدحيّة، ولاسماء مبنيّة ولا صوت يسمع، و لا عين تنبع، و لا ملك مقرّب ولانبىّ مرسل، ولا نجم يسرى ولاقمر يجرى، ولا شمس تضيى ء، وعرشه على الماء، غير مستوحش الى أحد من خلقه، يمجّد نفسه، ويقدّسها، كما شاء أن يكون كان بلى، عرش خدا برآب قرار داشت، موقعى كه نه زمين گسترده ونه آسمان برأفراشته، وجود داشت نه صدائى شنيده مى شد ونه چشمه اى فوران مى كرد؛ نه ملك مقرب، نه نبىّ مرسل، نه ستاره سيركننده، ونه ماه جريان يابنده، ونه خورشيد نور دهنده، ايجاد شده بود؛

عرش او بر آب بود، از ترس به هيچ أحدى پناه نمى برد؛ (از هيچ چيز نمى ترسيد و وحشتى نداشت) آن طور كه خود مى خواست، خودرا تمجيد وتقديس مى كرد؛ تاآخر خبر (چند سطرى ازآن در فصل بعد خواهد آمد)

پس از آنكه حضرت به تمامى سؤالات كعب پاسخ كامل داد؛ كعب رو به عمر كرد وگفت: ياعمر! باللّه أتعلم كعلم أمير المؤمنين علىّ بن أبى طالب؟ فقال: لا فقال كعب: علىّ بن أبى طالب وصىّ الأنبياء ومحمّد خاتم الأنبياء: وعلىّ خاتم الأوصياء اى عمر: به خدا سوگندت مى دهم! آيا مانند أمير مؤمنان علىّ بن

ابى طالب علمى دارى؟ گفت: نه؛ كعب گفت:

او وصى پيامبران است، محمد خاتم أنبياء، و على ختم كننده أوصياء است، در

سر چشمه حيات، ص: 62

روى زمين كسى أعلم تر از او نيست؛

به خدا قسم او هر چه كه درباره آفرينش انس و جن و آسمان و زمين و خلقت ملائكه ها شرح داد، همه آنهارا درتورات (مو به مو) خوانده ام همانطور كه او خوانده است؛ (راوى مى گويد) مانند آن روز (عكس العمل شديد)، خشم عجيب وناراحتى (كمر شكن) از عمر ديده نشده بود! (مانند چنين روزى را نديده و براو سخت نگذشته بود!.) «1»

3- روايت شده است: قومى به حضور امير مؤمنان عليه السلام آمدند كه در حال خطبه خواندن بود و مى فرمود: «سلونى قبل ان تفقدونى» «از من سؤال كنيد پيش از آنكه مرا ازدست بدهيد» من از عرش پائين تر از هر چه بپرسيد جواب مى دهم، بعد ازمن، هر كسى اين حرف را بزند يا صرف إدّعاء است، و يا دروغگوى تهمت زن است؛ مردى با موهاى فرفرى، قد بلند و چاق كه كتابى مانند مصحف در گردن آويخته بود، بلند شده و با صداى بلند روكرد به على عليه السلام وگفت: اى إدّعا كننده نادان و اقدام كننده بر چيزى كه نمى فهمد! من از تو (مسائلى) مى پرسم (أگر مى توانى) جواب بده!

أصحاب و شيعه آن حضرت، به سوى آن مرد جستند و قصد او راكردند (كه جلوى جسارنها و حرف بد زدنشرا بگيرند، ويا أذيّتش كنند، شايد هم

بكشند.) حضرت آنها را از آن مرد دور ساخته و فرمود: شتاب نكنيد،! او را آزاد گذاريد، (بگذاريد حرفش را بزند) دين خدا و حجّتهاى الهى با توپ و تشر پايدار نمى ماند، و برهانهاى خدا بابرخورد عجولانه (وخشونت موذيانه) پيش نمى رود.

روى مبارك به آن مرد كرد و فرمود: با تمام قدرت علمى و با هر زبانى كه مى توانى سؤال كن، من هم باعلمى پاسخ مى گويم كه، شك بر او راه نيابد و شبهه

سر چشمه حيات، ص: 63

اى آنرا خراب نكند «و لاحول ولاقوة الّا باللّه العلىّ العظيم».

آن شخص سؤالات گوناگون نموده و جواب كافى شنيد و در هر جوابى كه مى شنيد مى گفت: صدقت: راست گفتى، تا اينكه اين سؤال راكرد: «فكم مقدارمالبث عرشه على الماء من قبل أن يخلق الأرض و السّماء:» «عرش خدا پيش از آفرينش زمين و آسمان چه مدّت بر روى آب ماند؟» قال أتحسن أن تحسب قال الرّجل: نعم قال لعلّك لا تحسن ان تحسب قال الرّجل بلى انّى أحسن أن أحسب.»

فرمود: «حساب كردن را خوب بلدى!؟ مرد گفت: بلى، فرمود: شايد تو حسابگرى را خوب ندانى؟ مرد گفت، علم حساب كردن را به خوبى بلدم، حضرت فرمود: اگر بين زمين و آسمان و هوا، را پر از خردل كنند و مدّت عمرت را، آن اندازه طولانى نمايند و به تو (با ناتوانى كه دارى) مأموريّت دهند دانه دانه آن خردلهارا ازمغرب تا مشرق ببرى، (و قدرت اين كار راهم به تو بدهند، اين رابدان)

أگر با آن قدرت و طول عمر خردلها را جابجا كرده و به شمارى،!

برايت آسانتراست از شمارش سالهاى مدّت توقّف، عرش خدا (پيش از آفرينش زمين و آسمان) بر آب!، تازه اين توصيف، برايت تقريب ذهن بود وگر نه، يك دهم از ده جزء يكصد هزارم آن نبود و «استغفراللَّه من التّقليل و التّحديد» بخاطر كم گوئى و بيان مدت كم. از خدا طلب مغفرت مى كنم

آن مرد سرش را تكان داده واين شعر را خواند.

أنت أصل العلم يا هادى الهدى تجلو من الشّك الغياهيبا

حُزتَ أقاصى كلّ علم فما تبصر أن غولبت مغلوباً

لاتنثنى عَن كلّ أشكولة تبدى اذا حلّت أعاجيبا

للّه درّ العلم من صاحب يطلب انسانا و مطلوباً «1»

تويى اصل و ريشه علم! اى هدايت كننده هدايت گر! پرده تاريكيهاى شب راكنار مى زنى، دور دورهاى تمامى و همه علم را تصاحب كرده اى هيچ وقت ديده نمى شود كه در مصارعه (كُشتى گيرى علمى) مغلوب شوى.

خسته نمى شوى، ازحلّ هيچ مشكلى سر، باز نمى زنى؛ و هر أعجوبه ومشكلى كه پيش آيد: آنرا از

پرده بيرون مى كشى، خدا جزاى خير دهد بر علم، از صاحب علمى كه انسان ها را مى خواند و مورد توجه انسان هاست

در روايتِ كتاب المحتضر است كه آن مرد سرش را تكان داده گفت: اشهدان لا اله إلّااللّه و أنّ محمداً رسول اللَّه «1» ابن عباس و ابن مسعود و عدّه اى از اصحاب رسول اللّه صلى الله عليه و آله درباره آيه مباركه «هوالذى خلق لكم ما فى الارض جميعاً ثم استوى الى السّماء فسوّيهنّ سبع سماوات» «2» روايت كرده اند كه رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: «انّ اللَّه كان عرشه على الماء و لم يخلق شيئاً قبل الماء» «3»

(به درستى كه عرش خدا بر آب بود و چيزى پيش از آب آفريده نشده بود.»

محمدبن مسلم عَن أبى جعفر عليه السلام: كان كلّ شى ء ماءاً وكان عرشه على الماء» «4»

محمد ابن مسلم از امام باقر عليه السلام روايت كرده است. همه چيز (همه جا) آب بود و عرش خدا هم بر آب قرارداشت» از اين قبيل روايات در منابع حديثى فريقين (شيعه وسنّى) زياد است. پس مى توان، نتيجه گيرى كرد كه عرش الهى، با توجه به معانى گوناگون گذشته، بر آب قرار گرفت. و از آن كائنات رابه وجود آورد

4 آفرينش آسمانها و زمين

4 آفرينش آسمانها و زمين قرآن مجيد چهارده قرن پيش، مسئله قابل اشتعال بودن آب (آبى كه هميشه از آن براى خاموش كردن آتش استفاده مى شود) را مطرح كرده و در دو آيه زير اين مطلب را

بطور وضوح، بيان كرده است.

1- «واذا البحار سجّرت» «1»

زمانى كه درياها بر افروخته و «شعله ور» شود

2- «و البحر المسجور» «2»

«وقسم به درياى برافروخته» راغب در مفردات مى گويد: سجر بر وزن فجر، به معنى شعله ور ساختن است.

اگر با ديده منصفانه به دو آيه بالا بنگريم و در مفاد آنها، دقّت نمائيم، پى مى بريم يكى از اعجاز عظيم قرآنى است كه در عصر جاهليّت و بى سوادى سخن از آتش گرفتن آب و شعله ور بودن دريا، به ميان آورده است.

و باز يكى از نشانه هاى قدرت الهى است كه دو جنس آتش زا را به هم پيوند داده، ماده اى رابه وجود آورده كه، جنس خود «آتش» را خاموش مى كند. و اگر تحت فشار قرار گرفته، تجزيه شود، خود تبديل به يك پارچه آتش مى گردد.

به طورى كه دو آيه مباركه فوق صريحاً آنرا بيان كرده است.

بعضى ها گفته اند همين اقيانوس هاى كره زمين مااست، كه در آستانه قيامت بر افروخته مى شود و سپس منفجر مى شود. «3»

سر چشمه حيات، ص: 66

پس از گذشت قرنهاى طولانى وپس از تحقيقات و آزمايشهاى فراوان، دانشمندان تازه پى برده اند كه، آب، از دو ماده اكسيژن و هيدروژن، تركيب يافته و هر دو ماده آن سخت قابل اشتعال است؛ در صورتى كه از همديگر تجزيه شود تبديل به دو ماده آتش زا مى شود. «1»

و نيز مى گويند: از آب مى شود استفاده حرارتى و آتشى برد، بدين منظور توربين هاى قوى در سد هاى آبى،

نصب كرده و نيروى روشنى بخش «برق» را بيرون مى كشند و بگونه هاى مختلف، آنرابه خدمت مى گيرند؛

در حالى كه روايات ما اين مطلب را قرنها پيش از زبان امير مؤمنان عليه السلام جارى ساخته و به جامعه بشريّت تحويل داده و فهمانده است. (به بخش 3، فصل 6 (دريا در مفهوم جزئى) مراجعه شود.)

خلاصه مطالب بالا اين است كه: وجود آب، از دو ماده آتش زا تشكيل يافته است، و در شرائط استثنائى خودآتش مى گيرد.

با در نظر گرفتن اين مطلب، تمامى آيات و أخبار مربوط به آفرينش زمين و آسمان كه با تعبيرات گوناگون «دخان، زبد» و غيراين دو بيان شده است به روشنى تفسير مى شود؛

چون، وقتى كه آب در شرايط استثنائى شعله ور مى گردد، پر واضح است كه از آن شعله ها، دود و دخان متصاعد شده، آسمان به وجود مى آيد؛ و از حركت آب هم قسمت روئى آب كف يا زبد بسته، در نهايت زمين آفريده مى شود.

اى سخن، با نظريه ها و اكتشافات نوين جامعه بشرى نيز، تطبيق مى نمايد. زيرا چكيده نظريه نوين اين است كه: كرات آسمانى، از گازهاى فشرده ومتراكم به وجود آمده است. و چكيده نظريّه قرآنى هم اين است كه: «ثم استوى الى السّماء و هى

سر چشمه حيات، ص: 67

دخان» «1»

«سپس آفرينش آسمان را اراده كرد، در حالى كه به صورت دخان و (دود) بود.» (يعنى از آن دخان آسمانها لباس هستى پوشيد.

همانطور گفتيم، «دخان و بخار» هر دو از آب متصاعد

مى شود با اين فرق كه «دخان» أجزاء آبى است كه به وسيله حرارت آتش بلند مى شود.

«بخار» أجزاء آبى است كه به سبب حرارت حركتى (به صورت لطيف) با هوا مخلوط شده وبالا مى رود،

چكيده نظريه روائى، نيز بدين صورت است كه: خداوند آسمانها را از «بخار و دخان» متصاعد شده از آب، و زمين را از زبد «كف» و خاكستر ياازهردو، آفريد.

«نتيجه»

نظريه نوين دانشمندان با نظريه هاى قرآن و أحاديث تطبيق مى كند، تقريباً يك مطلب است، در قالبهاى مختلف بيان گرديده است؛ زيرا گاز، دخان، بخار وطبق بعضى ازلغت نامه ها «زبد» يك معنا دارند؛ چون، گاز فارسى، و عربى آن دخان يا

بخار است. در پايان بحث روائى، اين مطالب، خلاصه گيرى و روشن خواهد شد.

«آيات مربوط به آفرينش آسمانها و زمين»

1) «أولم يرالّذين كفروا أنّ السّماوات و الأرض كانتارتقا ففتقناهما و جعلنا من الماء كلّ شى ء حىّ افلا يؤمنون.» «2»

«آيا آنها كه خدا را انكار مى كنند با چشم علم و دانش، اين حقيقت را نديدند كه، آسمانها و زمين در آغاز به هم پيوسته بودند، سپس ما آنها را ازهم گشوديم و هر موجود زنده اى را از آب آفريديم آيا با اين آيات و نشانه ها

سر چشمه حيات، ص: 68

باز هم ايمان نمى آورند.»

اين آيه مباركه از روى مطلب مهمّى پرده برمى دارد. كه قرنها به صورت بكر و دست نخورده باقى مانده بود امّا گذشت زمان آنرا تفسير كرد؛

چنانچه از ابن عباس روايت شده است، «القرآن يفسّره الزمان»

«1» «قرآن را زمان تفسير مى نمايد»

با مرور زمان كه علم به پيش مى رود، بشر نيز به بعضى از اسرار كاينات دسترسى پيدا مى كند و در نهايت مهر بعضى از آيات سر به مهر قرآن كريم، شكسته و اسرار آن كشف وتفسير مى شود و باز هر چه زمان به جلوتررود، در اثر پرورش استعدادها و نبوغها، پرده ها از روى آيات يكى پس از ديگرى كنار زده خواهد شد.

يكى از آن آيات همين آيه مباركه است، پس از انقراض قرون و أعصار و پس از تحقيق در مسائل خلقت، دانشمندان به اين نتيجه رسيده اند كه آسمانها از توده گازهاى فشرده شده به وجود آمده است. ياگروهى براين باورند كه: «مجموعه جهان هستى، به صورت توده واحد عظيمى از بخار سوزان بود كه بر اثر انفجارهاى مهيب درونى و حركت، تدريجاً تجزيه شد. و كواكب و ستاره ها، از جمله منظومه شمسى و كره زمين به وجود آمد و بازهم جهان در حال گسترش است.

مسئله گسترش جهان را قرآن كريم چهارده قرن پيش، مطرح كرد و فرمود:

«والسّماء بنيناها بأيدٍ و إنّا لموسعون: و الأرض فرشناها فنعم الماهدون» «2»

«ما آسمان را با قدرت بنا كرديم و همواره آن را وسعت مى دهيم و زمين را گسترديم و چه خوب گستراننده ايم.» به ادامه گسترش جهان تصريح مى كند؛ جالب توجه اينكه تعبير به «إنّا لموسعون» «ما گسترش دهنده گانيم» با استفاده از جمله اسميّه واسم فاعل، دليل بر تداوم اين موضوع بوده و نشان مى دهد كه اين گسترش همواره وجود

سر چشمه حيات، ص: 69

داشته و همچنان ادامه دارد. «1» واين درست همان چيزى است، امروز به آن رسيده اند كه، تمام كرات آسمانى و كهكشانها در آغاز در مركز واحدى جمع بوده (با وزن مخصوص فوق العاده سنگينى) سپس، انفجار عظيم وحشتناكى در آن رخ داده است، و به دنبال آن أجزاى جهان متلاشى شده و به صورت كرات در آمده و به سرعت در حال عقب نشينى است. «2»

ژرژگاموف) در كتاب «آفرينش جهان» در اين زمينه چنين مى گويد:

فضاى جهان كه از ميلياردها كهكشان تشكيل يافته و دريك حالت انبساط سريع است، حقيقت اين است كه: جهان ما، در حال سكون نيست؛ بلكه انبساط آن مسلمّ است، پى بردن به اينكه جهان ما در حال انبساط است، كليد أصلى را براى گنجينه معمّاى جهان شناسى، مهيّا مى كند؛ زيرا اگر اكنون جهان در حال انبساط باشد، لازم مى آيد كه زمانى در حال انقباض بسيار شديدى بوده است «3»

نظريه جهان نوسانى هم، بر اين فرضيه مبتنى است كه، حالت انبساط كنونى جهان درآينده به وسيله حالت معكوس به نام انقباض تكميل خواهد شد و تمام مواد متشكّله جهان دوباره گرد هم آنچنان جمع خواهند شد كه مقدمات انفجار بزرگ ديگرى را فراهم سازند. «4»

چه با عظمت است قرآن كه در آيات گوناگون، (راجع به انقباض آينده عالم،

سر چشمه حيات، ص: 70

وانفجارهاى عظيمى كه پيش خواهدآمد) تصريحات واشاراتى دارد!

به دو آيه ذيل دقّت كنيد.

ألف- «يوم نطوى السّما كطىّ السجلّ للكتب

كمابد أنا اوّل خلق نُعيدُهُ وعداً علينا انّا كنّا فاعلين.» «1»

«روزى كه آسمان را همچون طومار درهم مى پيچيم، سپس همانگونه كه آفرينش را آغاز كرديم آنرا باز مى گردانيم؛ اين وعده ايست كه ما داده ايم و قطعاً آنرا انجام خواهيم داد.»

ب- «يوم تبدّل الأرض غير الأرض والسّماوات» «2»

«روزى كه زمين و آسمانهابگونه اى ديگر تبديل مى شوند.»

علم امروز مى گويد: نه تنها كره زمين بر اثر جذب مواد آسمانى تدريجاً فربه و سنگين تر مى شود؛ بلكه آسمانها نيز در گسترش هستند؛ يعنى: ستارگانى كه در كهكشان قرار دارند به سرعت از مركز كهكشان دور ميشوند حتّى سرعت اين گسترش را در بسيارى از مواقع اندازه گيرى كرده اند.

در كتاب «مرزهاى نجوم» نوشته «فرد هويل» مى خوانيم:

تندترين سرعت عقب نشينى كرات كه تا كنون اندازه گيرى شده نزديك به 66 هزار كيلومتر در ثانيه است. كهكشانهاى دورتر در نظر ما به اندازه اى كم نورند كه اندازه گيرى سرعت آنها، به سبب عدم نور كافى دشوار است. تصويرهايى كه از آسمان بر داشته شده، آشكارا اين كشف مهّم را نشان ميدهد كه فاصله اين كهكشانها بسيار سريعتر از كهكشانهاى نزديك افزايش مى يابد، نامبرده سپس به بررسى اين سرعت در كهكشانهاى «ابرسنبلة و اكليل و شجاع» و غير آن پرداخته و بعد از محاسبه، سرعتهاى عجيب و سرسام آورى را در اين باره ارائه ميدهد. «3»

سر چشمه حيات، ص: 71

چند جمله در اين زمينه از آقاى «جان الدر» بشنويد او مى گويد:

جديد ترين و دقيق ترين اندازه گيرى ها در طول امواجى كه از

ستاره گان پخش مى شود پرده از روى يك حقيقت عجيب و حيرت آور بر داشته يعنى نشان داده است كه مجموعه ستاره گانى كه جهان از آنها تشكيل مى يابد پيوسته با سرعتى زياد از يك مركز دور مى شوند.

و هر قدر فاصله آنها از اين مركز بيشتر باشد بر سرعت سير آنها افزوده مى شود مثل اينكه، زمانى كليّه ستاره گان در اين مركز مجتمع بوده اند و بعد از آن، از هم پاشيده و مجموعه ستارگان بزرگى از آنها جدا و به سرعت به هر طرف روانه مى شود. دانشمندان از اين موضوع چنين استفاده كرده اند كه جهان داراى نقطه شروعى بوده است. «1»

با توجّه و دقّت به گفته هاى دانشمندان، آيه مباركه، پس از گذشت قرنها تفسير شده است. مخصوصاً جمله «كانتار تقاً ففتقنا هما» «آسمانها و زمين به هم پيوسته بودند، ما آنها را گشوديم» و با يك جمله كوتاه پر محتوى، تمامى تحقيقات و كاوشهاى علمى دانشمندان را خلاصه كرده و قرنها پيش از آنها خبر داده است؛ اما باز علم بشر از فهم تفصيلى آن، عاجز است.

2) «ثم استوى الى السّماء وهى دخان، فقال لها وللأرض: ائْتيا طوعاً اوكرها قالتا:

أتَيْنا طاعين، فقضاهنّ سبع سماوات فى يومين.» «2»

«سپس اراده آفرينش آسمان راكرد: در حالى كه به صورت دود بود، به آن و به زمين دستور داد: به وجود آئيد و شكل گيريد، خواه از روى اطاعت و خواه از روى اكراه، گفتند: ما از روى اطاعت مى آييم؛ در اين هنگام آنها را به صورت هفت آسمان، در دو روز آفريد.»

سر چشمه حيات، ص: 72

جمله «وهى دخان» «آسمانها در آغاز به صورت دود بود» نشان مى دهد

كه در آغاز آفرينش، آسمانها توده گازهاى گسترده و عظيمى بوده است، و اين سخن با آخرين تحقيقات علمى، در مورد آغاز آفرينش، كاملًا هم آهنگ است.

هم اكنون نيز بسيارى از ستارگان آسمان به صورت توده اى فشرده از گازها و دخان است. «1»

كلمه «دخان» كه در اكثر روايات آمده است، به منزله تفسير آيه مباركه فوق است كه، شرح آن را در قسمت روائى مى خوانيم.

مفسّرين در تفسير آيه مباركه، تعبير به «ثمّ» رامعمولًا براى تأخير در زمان معنا مى كنند؛ ولى گاهى به معنى تأخير در بيان نيز مى آيد.

اگر به معناى أول باشد، مفهومش اين است كه آسمانها بعد از خلقت زمين و آفرينش كوهها و معادن و مواد غذائى صورت گرفته است؛

ولى اگر به معناى دوم باشد، هيچ مانعى ندارد كه آفرينش آسمانها قبل از آفرينش زمين صورت گرفته است، ولى به هنگام بيان، نخست از زمين وارزاق و منابع آن كه مورد توجه و نياز انسانهاست، شروع كرده سپس به آفرينش آسمان پرداخته است «2» آيه مباركه فوق (باقطع نظر از مسائل جنبى) نشان مى دهد كه آفرينش زمين پيش از آسمانها انجام گرفته است.

أمّا آيات «أانتم أشدّ خلقاً أم السّماء بناها رفع سمكها فسوّيها و أغطش ليلهاو أخرج ضحاها والأرض بعد ذلك دحيها أخرج منها ماءها و مرعاها و الجبال أرساها متاعاً لكم و لأنعامكم.» «3»

«آيا زنده شدن شما پس از مرگ مشكلتراست يا آفرينش آسمان؟! خداوند آنرا بنا نهاد وسقف آن را برافراشت و منظّم ساخت، شب آنرا

تاريك، و روز آنرا روشن نمود و زمين را. بعد از آن گسترش داد، آب و چراگاههاى

سر چشمه حيات، ص: 73

آنرابيرون آورد و كوهها را ثابت و محكم نمود، تا زندگى براى شما و چهارپايانتان فراهم گردد.» به خوبى روشن مى سازد كه گسترش زمين و هر چه در آن است بعد از آفرينش آسمان بوده است.

با اينكه مفاد دو آيه فوق درظاهر با همديگر متفاوت است و همچنين أخبارى كه در اين زمينه خواهد آمد؛ ولى علماى تفسير براى جمع ميان اين گونه آيات، نظريّه زير را ابراز داشته اند.

مفسّر قرآن ابن عباس گويد: آفرينش زمين (بصورت فشرده) پيش از آسمان بوده امّا گسترش آن يعنى (دحو الأرض) پس از آفرينش آسمانها انجام يافته است.

فخر رازى در تفسير سوره نازعات مى گويد: المسألة الثالثه: لمّا ثبت أنّ اللَّه تعالى خلق الأرض أوّلًا ثمّ خلق السّماوات ثانياً ثمّ دحى الأرض بعد ذلك ثالثاً ... «1» مسئله سوم اين است: وقتى كه ثابت شد كه خداى تعالى اوّل زمين راآفريده سپس آسمان را خلق كرد و در مرحله سوّم زمين را گسترانيد ... نظريّه ابن عباس را تأييد مى كند. در كتب شيعه هم از ائمّه عليهم السلام قريب به اين مضمون، أحاديثى وارد شده است أمّابه هر كدام از اين نظريه ها اشكالاتى كرده و جوابهائى داده اند.

البتّه ما در صدد اين نيستيم كه، در اين باره تحقيق نمائيم، بلكه مطلبى كه مربوط به موضوع كتاب ما است يعنى: (آفريده شدن أجسام از جمله آسمان و

زمين از آب) را مورد بررسى قرار مى دهيم.

3- «و هو الّذى خلق السّموات و الأرض فى ستّة أيام و كان عرشه على الماء ليبلوكم أيّكم أحسن عملًا» «2»

ترجمه و شرح اين آيه مباركه و مطالب مربوط به آن در فصل قبل گذشت

سر چشمه حيات، ص: 74

«

1 أخبار آفرينش آسمان و زمين از آب» شيخ صدوق رضوان اللّه عليه از امام رضا عليه السلام و اواز جدبزرگوارش امام حسين عليه السلام نقل مى كند كه اميرمؤمنان عليه السلام در جامع كوفه بود، مردى از اهل شام بلند شده و گفت: اى امير مؤمنان! (اگراجازه مى فرماييد) سؤالهائى از شما دارم؟! فرمود: براى فهميدن بپرس، نه براى آزمودن يا لجبازى! مردم چشم دوختند، كه چه مى پرسد گفت: به من بگو خداى تبارك وتعالى، أوّلين چيزى كه آفريد چه بود؟! فرمود: نور را آفريد؛

گفت: آسمانهارا از چه به وجود آورد،؟ فرمود: از بخار آب؛

گفت: زمين را از چه آفريد؟ فرمود: از كف آب؛

گفت: كوهها از چه بوجود آمدند؟ فرمود: از أمواج؛

پرسيد مكّه را چرا امّ القرى ناميدند؟ فرمود: چون زمين از زير آن گسترش يافت. «1»

2

درتفسير قمى آمده است هشام بن عبد الملك در يكى از سالها به حجّ رفته بود وأبرش كلبى را نيز به همراه داشت، در مسجدالحرام امام صادق عليه السلام را ديدند هشام به أبرش گفت:

اين مرد را مى شناسى؟ گفت: نه. گفت: او كسى است كه از كثرت علمش شيعه گمان مى كند، پيغمبر است. أبرش گفت: من پرسشهائى از او مى كنم غير از پيغمبر و وصى پيغمبر كسى نمى تواند جواب دهد، هشام گفت دوست دارم

سر چشمه حيات، ص: 75

اين كار را بكنى!.

أبرش پيش امام صادق عليه السلام آمد و گفت: يا اباعبداللّه! به من خبر ده از قول خداى عزّوجل درآيه: «اولم ير الذين كفروا أنّ السّماوات و الارض كانتا رتقا ففتقنا هما،» منظورچيست و «رتق و فتق» آنها چگونه بود؟

فرمود: اى أبرش! همان طور كه خدا وصف كرده: «كان عرشه على الماء»

عرش خدا بر آب بود و آب بر هوا و هوا تحديد نمى شود. (حدودى برايش متصوّر نيست) آنروز غير از آن دو (آب وهوا) چيزى وجود نداشت.

آب آنروز شيرين و گوارا بود..

وقتى كه اراده كرد زمين را به وجود آوَرَد، به باد دستور داد آب را بهم زد، موجى آمد و كف بست، آنرا در محل «بيت» جمع نمود و به صورت كوهى در آورد سپس زمين را از زير آن گسترش داد، بدينجهت خداى تعالى فرمود: «انّ اوَلَ بَيْت وضِعَ لِلنَّاسِ للَّذى ببكَّةَ مباركاً و هُدىً للعالمين.» «1»

«اوّلين خانه اى كه براى مردم به وجود آمد. خانه بابركتى است كه در مكّه قراردارد و مايه هدايت بر عالميان است»

سپس خداى تعالى تا مى خواست «مكث» نمود وقتى كه اراده كرد آسمان را خلق نمايد، به باد ها امر نمود پس درياها را بهم

زد تا كف كرد، از ميان آن موج و كف «دخان» بدون آتش بيرون آمد، آسمان را از آن آفريد و در آن «بروج و نجوم و منازل شمس و قمر» را قرار داد و آنها را در فلك به جريان انداخت، (به گردش در آورد).

آسمان و زمين به رنگ آب و بسته بودند، نه از آسمان باران مى باريد و نه از زمين چيزى مى روئيد، تا اينكه آسمان را با باران و زمين را با روئيدنيها گشود. و آن است معنى آيه مباركه: «كانتا رتقاًففتقناهما»

سر چشمه حيات، ص: 76

أبرش گفت: واللّه! كسى براى من همچون معنايى نكرده است «أَعْد عَلَىَّ» «برايم دوباره بگو» أبرش با اينكه ملحد بود سه بار گفت «اشهد أنّك ابن نبى» «شهادت مى دهم تو پسر پيغمبرى.» «1»

3

تفسير امام حسن عسگرى عليه السلام از اميرمؤمنان عليه السلام از رسول خدا صلى الله عليه و آله در تفسير آيه مباركه: «الَّذى جعل لكم الأرض فراشاً» «2» نقل مى كند كه آنحضرت فرمود:

خداى عزّوجلّ پيش از آفرينش آسمانها وزمين آب را آفريد و عرش خود را بر آن قرار داد واين است معناى: «وكان عرشه على الماء» «3»

»

«سپس خداوند بادها را به آب فرستاد، آب، به وسيله امواج شكافته شد (كف كرد)، دود از آن بلند شد و بالاى كف قرار گرفت، از دود و دخان، هفت آسمان و از كف آن هفت زمين آفريد، و زمين را بر آب گسترانيد. «4»

4

محمدبن مسلم مى گويد: ابوجعفر عليه

السلام به من فرمود: «كان كلّشيى ء ماءاً، وكان عرشه على الماء، فأمر اللّه جلّ وعزّ الماء فاضطرم ناراً ثمّ أمر النّار فخمدت، فارتفع من خمودها دخان، فخلق اللّه السّماوات من ذالك الدّخان، وخلق الأرض من الرّماد، ثمّ اختصم الماء و النّار والرّيح فقال الماء: أنا جنداللّه الأكبر، وقال الرّيح أنا جنداللّه الأكبر وقالت النّار أنا جند اللّه الأكبر، فأوحى اللّه عزّ وجلّ الى الرّيح: أنت جندى

سر چشمه حيات، ص: 77

الأكبر» همه جا آب و عرش خدا بر آب قرار گرفته بود، پس خداى عزّ وجلّ امر فرمود، آب آتش گرفت، سپس امر نمود، آتش خاموش شد، پس از خاموش شدن آن، دودى بلند شد خداوند ازآن دود آسمانها را آفريد؛ و زمين را، از رماد (خاكستر) به وجود آورد (در اين حال) آب وآتش وباد با همديگر به مخاصمه (مجادله) پرداختند آب گفت لشگر بزرگ خدا منم باد نيز اين ادعارا كرد وهمچنين آتش؛ خداى عزّوجلّ به باد وحى كرد لشگر بزرگ يا سرباز نيرومند من، توئى!. «1»

علّامه مجلسى رضى الله عنه درتوضيح اين حديث مى فرمايد: احتمال دارد پس از دحوالارض (گسترش زمين) بقيه را از خاكستر خلق كرد. و يا اينكه خاكستر از كف و زمين از خاكستر به وجود آمد، يا خاكستر يكى از اجزاى وجودى زمين بوده است، كه باكف تركيب يافته و سفت و محكم گرديد. «2»

5

أميرمؤمنان عليه السلام ضمن حديث طولانى (كه قسمتى از آن درفصل قبل گذشت) درپاسخ كعب الأحبار فرمود: «ثمّ بدا له أن يخلق

الخلق، فضرب بأمواج البحور فثار منها مثل الّدخان، كأعظم ما يكون من خلق اللّه، فبنا بها سماءاً رتقاً، ثمّ دحى الأرض من موضع الكعبه وهى وسط الأرض سپس خواست خلقى به وجود آورد؛ موجهاى درياهارا بهم زد (به حركت درآورد) از آن موجها چيزى مانند دود كه بزرگترين خلق خدا بود، بلند شد؛ پس آسمان را به صورت رتق (سربسته) بناكرد وزمين رااز محلّ كعبه كه وسط زمين است گسترش داد. «3»

سر چشمه حيات، ص: 78

6

ازخطبه هاى أميرمؤمنان عليه السلام است فرمود: «وكان من اقتدار جبروته وبديع لطايف صنعته، أن جعل من ماءالبحر الزّاخر المتراكم المتقاصف، يبساً جامداً، ثمّ فطر منه أطباقاًففتقها سبع سماوات بعد ارتتاقها، فاستمسك بأمره، وقامت على حدّه، وأرسى أرضاً يحملها الأخضر المثعنجر الى آخر «1»

ازقدرت جبروتى ونوآورى صنعت لطيف خداوند، آن است كه، ازآب درياى غرّان وشكننده وپرخروش (چيزى) خشك وجامد به وجود آورد؛ سپس (آن شيى ء جامد را) در حالى كه سربسته بود، شكافته هفت آسمان آفريد؛ با نيروى خداوندى درجايگاه خود قرارگرفته و درحد خود ايستاد، و زمينى را محكم ساخت كه پر آب ترين محل آب، آن را حمل مى كرد».

كيدرى در شرح خطبه مى گويد ألأخضر بمعناى آب والمثعنجر آب روان ويا أشك چشم راگويند. وجزرى هم آن را به معناى پر آب ترين محل دريا معنا كرده است.

7

محمّد بن عطيّة روايت ميكند: يكنفر ازعلماى شام به امام محمّد باقر عليه السلام عرض كرد من از سه دسته مردم سؤال كردم كه أوّلين آفريده خدا چه

بود؟ (پاسخهاى متفاوت شنيدم) يكى گفت قدرت و ديگرى قلم سوّمى روح رانام برد؛ امام عليه السلام فرمود چيزى (به درد بخورى) نگفته اند من (حقيقت مطلب را) به تو بيان مى كنم (حضرت پس ازبياناتى فرمود) خداوند چيزى را آفريد كه همه أشياء از آن بوجود آمد، آن هم آب است؛ نسب تمام أشياء را برآب قرار داد، أمّا براى آب نسبى قرار نداد كه، به او نسبت داده شود؛

وخلق الرّيح من الماء ثمّ سلّط الرّيح على الماء فشقّقت الرّيح متن الماء حتّى صار

سر چشمه حيات، ص: 79

من الماء زبد على قدر ماشاء أن يثور، و باد را از آب آفريد، باد متن آب را شكافت، و آن مقدار كه مى خواست كف پيدا شد؛

از آن كف، زمين سفيد وپاكى به وجود آورد؛ نه فراز ونشيب (بالا وپائين) داشت ونه سوراخ وشكافى (صاف وهموار بود) آن را پيچيد وبرروى آب گذاشت؛ سپس آتش را از آب آفريد، آتش آب را پاره كرد از (ميان) آن دودى برخاست، وازآن دود آسمان صاف وتميزى آفريد نه شكافى داشت ونه خراشى، اين است منظور از آيه «أم السّماء بناها رفع سمكها فسوّاها» «1»

«آفرينش شما (بعداز مرگ مشكل تراست) يا آفرينش آسمان كه خداوند آن را بنا نهاد؟! سقف آن را بر أفراشت وآنرا منظّم ساخت» درحالى كه نه خورشيدى بود و نه ماهى، نه ستاره و أبرى؛ آن را هم پيچيد وروى زمين قرارداد تاآخرخبر «2»

8

از ابن عباس و راويانى غير از او روايت

شده است: «انّ أوّل ماخلق اللّه الماء، فكان عرشه عليه فلمّا أراد أن يخلق السّماء، أخرج من الماء دخاناً فارتفع فوق الماء فسمّى «السّماء» ثمّ أيبس الماء فجعله أرضاً واحدة، ثمّ فتقها فجعلها سبع أرضين فى يومين ألأحد والإثنين، (الى أن قال) «ثمّ استوى الى السّماء وهى دخان» فكان ذالك الدّخان من نفس الماء حين تنفّس فجعلها سماءاً واحدة، ثمّ فتقها وجعلها سبعاً فى يومين الخميس والجمعة «3»

نخستين آفريده آب، وعرش خداهم برآب بود؛ وقتى كه اراده نمود آسمان را به وجود آورد، ازآب دودى بيرون آورد، بلند شد وروى آب قرار گرفت، آسمان ناميده شد؛ سپس آب را خشكانيد ويك زمين آفريد، آن زمين

سر چشمه حيات، ص: 80

را در روزهاى، يكشنبه و دوشنبه، شكافت، هفت زمين به وجود آورد. سخن را ادامه داده ومى گويد: سپس به سوى آسمان توجّه كرد درحالى كه (همه جا) دود بود؛ وآن دود از تنفس آب برخاسته بود؛ أوّل يك آسمان بوجود آورد دو باره آن را، در روزهاى، پنجشنبه وجمعة، شكافت، هفت آسمان، خلق كرد

علّامه مجلسى قدس سره در تبيين حديثى مى فرمايد: «فعلى ذالك خلق السّماوات والأرض من مادّتها التى هى الماء» «بنا بر اين آسمانها وزمين را از مادّه خود كه آب است به وجود آورد.»

ودرجاى ديگر مى فرمايد: «فاذا تأمّلت فى مدارج ما صوّرناه وبيّنّاه، يظهرلك أنّ السّماوات والأرض وما بينهما، المعبّر عنها بالدّنيا بمنزلة شخص مخلوق من نطفة هى الماء» «أگر در فقرات آنچه كه ما ترسيم وبيان كرديم، دقّت

نمائى، برايت روشن مى گردد كه، آسمانها وزمين و هرچه در ميان آنهاست (از آن به «دنيا» تعبير مى شود) مانند شخصى است كه ازنطفه آفريده شود، آن هم آب است «1» يعنى نطفه اى كه آسمانها وزمين از آن منعقد شده و به وجود آمد، آب، است؛

اگربه روايات فراوانى كه در اين باره از منازل وحى و اهل بيت عليهم السلام صادر شده است، دقّت كافى داشته باشيم؛ به سه كلمه «بخار، دخان، زبد» زياد برخورد مى كنيم؛ در ابتداء معانى اين سه كلمة به نظر سنگين مى آيد امّا بانقل تحقيق ابن ميثم در شرح خطبه اوّل نهج البلاغه، معانى آنها و بسيارى از روايات، تفسير وفهم مقصود از آنها، آسان مى گردد.

«ابن ميثم مى گويد، در قرآن كريم مى فرمايد: آسمان از دخان آفريده شده است و امير مؤمنان عليه السلام مى فرمايد: آسمان از «زبد» به وجود آمد؛ در خبر ديگرى نيز مى فرمايد: زمين از زبد متكّون شد؛ (بظاهر، آيات و روايات به نظر متفاوت مى

سر چشمه حيات، ص: 81

آيد) پس به ناچار بايد وجه جمعى براى اين اشارات بيان كرد؛

مى گوئيم: ميان لفظ قرآن كريم و كلام امير مؤمنان عليه السلام مى توان فرمايش امام باقر عليه السلام را براى توضيح درنظر گرفت كه فرمود: «فخرج من ذلك الموج والزبد دخان ساطع من و سطه من غيرنار، فخلق منه السّماء) «1» «از ميان آن موج و زبد، دخان بدون آتش، بيرون آمد؛ پس آسمان را از آن آفريد

چون دخان، بايد از

آتش بلند شود؛ در حالى كه همه مفسّرين اتّفاق نظر دارند بر اينكه آن دخان از آتش نبود بلكه، از برخاستن موج، آب تنفس نموده و تبخير شده است كه، به آن بخاربرخاسته بدون آتش، با (استعاره) دخان گفته شده است، در اين صورت مى گوئيم: كلام امير مؤمنان عليه السلام مطابق با لفظ قرآن كريم است وازنظرمحتوى هيچ فرقى با همديگر ندارد. با اين بيان:

«زبد»، بخارى است كه، از حرارت حركت آب، بر روى آب متصاعد مى شود، مادامى كه در حالت مخلوطى وسنگينى و تجزيه نشده باشد؛ و در روى آب بماند، آن را «زبد» مى گويند، و اگر تجزيه شده و سبكتر و لطيف تر شود و أجزاى هوائى بر او غالب آيد و بالا رود آنرا «بخار» مى گويند.

با اين توصيف وقتى كه زبد همان بخار است و مراد از دخان كه در قرآن كريم ذكر شده است نيز همان بخار باشد؛ پس مقصد اميرمؤمنان عليه السلام در خطبه مورد بحث و مقصد قرآن يكى است، و اختلافى در دو تعبير ديده نمى شود؛ چون زبدى كه زمين از آن به وجود آمده همان بخارى است كه درحالت مخلوط وثِقل بوده است وبخارى كه آسمان ازآن آفريده شده است همان اجزاى تجزيه شده و غلبه اجزاى هوايى است. أمّا وجه تشابه ميان «دخان و بخار» كه صحيح است با (استعاره) بر «بخار، دخان نيز» گفته شود دو چيز است:

سر چشمه حيات، ص: 82

1. حسّى است، چون دخان و بخار در ديد

چشم يكسان به نظر مى آيد حتّى بعضاً دود را از بخار نمى شود تمييز داد.

2. معنوى است، با اين بيان «بخار» اجزاء آبى است كه به سبب حرارت حركت آب و به علّت لطافت با هوا تركيب يافته و به آسمان بلند ميشود و «دخان» نيز أجزاء آبى است كه از جسم سوخته اى جدا شده و به علّت لطافت و سوختن، از حرارت آتش جدا شده وبه آسمان متصاعدمى شود. پس اختلاف آنها، درعلّت و سبب آنهاست نه اينكه از يك علّت، دو معلول متفاوت به وجود آيد. «1»

«

نتيجه» از مطالب گذشته چنين نتيجه گيرى مى شود كه، آب مادر زمين و آسمانهاست؛ چون آن دو و هر چه در ميان آنهاست از محصول آب سرچشمه گرفته است؛ خواه از «دخان» به وجود آمده اند، يا از «بخار» يااز «زبد» فرقى نمى كند.

از اخبار نيز استفاده مى شود، از به حركت در آمدن آب توسط باد، نوعى حرارت به وجود آمده است كه سبب توليد گازهاى فشرده شده واز تراكم آن گازها، توده عظيمى «بهم پيوسته و به صورت «رَتْق» درآمده وبعدها دوران فتق فرا رسيده وازهم جدا شده درفضاى بى انتها پراكنده شده است.

أمّا دراثراين فعل وانفعالات عظيم و دور از حيطه فكر بشر، اين دايره مينايى بااين نظام بى عيب ونقص وبااين صورت زيبا و منظّم و مرتّب درچه مدت تشكيل يافته وبه خود شكل گرفته است، (درشش روزياشش دوران؟) خدامى داند

بابيان ديگر- مشيّت و اراده الهى بر آفرينش آسمانها و زمين

سبب مى شود كه به علّت شايستگى حاصل از گذشت سالهاى متمادى (ميليونها و شايد ميلياردها

سر چشمه حيات، ص: 83

سال)، شرايط گشوده شدن وازهم پاشيدن اين توده گاز متمركز، فرا رسيده وانفجارهاى عظيم و وحشتناكى به وقوع بپيوندد، در اثر اين بهم خوردگى، دوران «رتق» سپرى شده و دوران «فتق» شروع شود.

قسمتها و تكه هاى بى شمارى بر پهنه فضاىِ بى إنتها پرتاب شده و به دور خود بچرخد و كهكشانها و منظومه هاى بى شمارى راتشكيل دهد.

زمينِ آتشين با مرور زمان سرد شده و قابل زيست و زندگى گردد، آسمان بارانش را فرو ريزد وبه صورت «پدر» نطفه انعقادى را در رحم مادر «زمين» قرار دهد تا در مدت زمانى كه خدا مى داند، به توليد نباتات و روييدن خوردنيها و جوشيدن نوشيدنيها، شروع كند. و يكى از معانى آيه مباركه:

«أولم يرى الّذين كفروا أنّ السّماوات و الأرض كانتارتقاً ففتقناهما و جعلنا من الماء كلّ شيى ء حى» «1»

به فعلّيت مى رسد.

جالب اينكه دانشمندان امروز معتقدند كه نخستين جوانه حيات در اعماق درياها پيدا شده است و به همين دليل، آغاز حيات و زندگى را از آب مى دانند و اگر قرآن آفرينش انسان را از خاك مى شمارد، نبايد فراموش كنيم كه منظور از خاك همان «طين» است كه تركيبى از آب و خاك مى باشد؛ خاكى كه خوداز زبد آب هستى گرفته است.

اين موضوع نيز قابل توجّه است كه طبق تحقيقات دانشمندان قسمت عمده ساختمان بدن انسان و بسيارى از

حيوانات را آب تشكيل مى دهد.

(حدود 70 درصد) و اينكه بعضى ها ايراد كرده اند كه آفرينش فرشتگان و جنّ (با اينكه موجودات زنده اى هستند مسلّماً از آب نيست) پاسخش روشن است، زيرامنظور، موجودات زنده اى ست كه براى ما محسوس است. «2»

سر چشمه حيات، ص: 84

علاوه براين در كتاب الإختصاص حديثى از امام صادق عليه السلام نقل مى كند كه در آخر آن مى فرمايد: «و خلق صنفاً من الجانّ من الرّيح و خلق صنفاً من الجنّ، من الماء» «1»

«يك صنف از جن را از باد و صنف ديگر را از آب آفريده است» بيان كننده اين است كه خلقت گروهى ازجن نيز، ازآب است.

ولى در باره اين آفرينشهاى اسرارآميز، به جرأت بايد گفت كه، تاكنون هيچ موضوعى به اندازه «چگونگى پيدايش جهان و عالم افلاك» اين چنين بحث انگيز نبوده است، با وجود پيشرفتهاى شگرفى كه در زمينه هاى گوناگون دانش و فلسفه نصيب انسان امروزى گرديده است، بايد اذعان داشت كه هنوز از چگونگى جهان آغازين و پيدايش آن چيزى نمى دانيم. «2»

به طور خلاصه، دانش نوين نشان مى دهد كه جهان بطور ناگهانى و در پى يك انفجار بزرگ پديد آمده است. نظريه «انفجار بزرگ» بر اين گمان است كه مواد متشكّله عالم يا جهان آغازين، پس از انفجار، آن چنان منبسط گرديد كه بى درنگ سراسر فضا را فرا گرفت و به دنبال يك سرى دگرگونيها، نخست كهكشانه ها، سپس ستارگان يا خورشيد ها و در پايان، سيارات را پديد آورد. اما

چيزى كه تاكنون مجهول مانده است علّت انفجار بزرگ و يا موجبات انفجار مواد متشكّله جهان آغازين است. «3»

پس بايد اعتراف كردكه در «الفِ» اسرار ورموز كاينات درجا مى

زنيم، هنوز به «باىِ» آن نه رسيده ايم درست است كه، اين گفتارها واظهار نظرها امروز ارزش علمى دارد أمّا اكتشافات و كشفيّات فردا چه خواهد شد، خدا مى داند

5 آفرينش زمين كعبه از آب

5 آفرينش زمين كعبه از آب عَن أبى جعفر عليه السلام قال: «لمّا أراد اللَّه عزّوجلّ أن يخلق الأرض أمر الرّياح فضربن وجه الماء حتّى صار موجاً ثم أزبد فصار زبداً واحداً فجمعه فى موضع البيت ثم جعله جبلًا من زبد ثم دحى الأرض من تحته و هو قول اللّه عزّوجل: إنّ اوّل بيت وضع للناس للّذى ببكّة مباركاً» «1»

از امام باقر عليه السلام روايت شده است: «وقتى كه خداى عزّوجلّ اراده كرد زمين را خلق نمايد به بادها دستور داد روى آب را بهم زدند تا موجى بوجود آمد و كف كرد و آن كف را در محل بيت (كعبه) جمع كرد تا كوهى از كف شد، سپس زمين را از زير آن گسترانيد، آن است معناى فرمايش خداى عزوجل، «اوّلين خانه اى كه براى مردم وضع شد، خانه مباركى است در مكه.»

كيدرى در شرح نهج البلاغه خبرى را نقل مى كند در آن خبر است: ثم جعل من ذلك الماء زبداً فخلق منه أرض بكّة ثمّ بسط الأرض كلها من تحت الكعبه و لذلك تسمّى مكّة امّ القرى لانّها أصل جميع الأرض «2»

«سپس آن

آب كف كرد واز آن كف زمين مكه را آفريد، وهمه زمين را از زير كعبه گسترش داد، بدينجهت مكه را امّ القرى مى نامند، چون مكه أصل و ريشه همه زمين است» در سؤالات، أبرش كلبى، از امام صادق عليه السلام و پاسخ آن حضرت در اين باره گذشت «3»

سر چشمه حيات، ص: 86

و همچنين پاسخ امير مؤمنان عليه السلام به مرد شامى كه ناظربه اين مطلب است. «1»

ازاين روايات چنين استفاده مى شود كه: نقطه شروع خلقت زمين، از زمين كعبه بوده و گسترش از آنجا شروع شده است و آن هم از كفِ آب ايجاد شده است، اگر چه از بعضى روايات ظاهر مى شود كه محل بيت قبل از خلقت زمين و آسمان به صورت درّ سفيدى بوده است مانند روايت عمران عجلى، مى گويد: به امام صادق عليه السلام عرض كردم: «أىّ شيى ء كان موضع البيت حيث كان الماء في قول اللّه عزوجل (و كان عرشه على الماء) قال كانت مهاة بيضاء» يعنى درّة. «2» «محل بيت زمانى كه آب فرا گرفته بود وعرش خدا بر آب قرارداشت، به چه صورت بود؟ فرمود: درّ سفيدى بود.» «3»

ابن عباس مى گويد: پيش از خلقت آسمانها و زمين، وقتى كه عرش خدا بر آب قرار گرفته بود، خداوند باد تندى بر انگيخت كه آب را به هم زد، از موضع بيت خَشَفَه «آب منجمد» ظاهر شد مانند قُبّه؛ پس خداوند از زير آن زمين را گسترانيد كشيد و كشيده شد، سپس با كوهها

ميخكوب كرد، اوّلين كوهى كه بر زمين گذاشته شد «ابوقبيس» بود و به خاطر اين مكه، امّ القرى ناميده شده است. «4»

در بعض روايات مى فرمايد: «كانت الكعبة خشعة على الماء فدحيت منها الأرض» «كعبة خشعه اى بود در آب، و زمين از آن گسترش يافت» (خشعة تلّى بر روى زمين راگويند. و به معناى زمين هموار كه سنگ وگل نداشته باشد نيز گفته شده است. «5»

اين تعبيرات نيز نشان مى دهد كه درّ سفيد يا آب جامد هم از آب ساخته شده

سر چشمه حيات، ص: 87

است. در باره «گسترش زمين» از زير كعبه روايات فراوانى وارد شده است

6 زمين كربلا

6 زمين كربلا عَن أبى جعفر عليه السلام قال: «خلق اللّه أرض كربلا قبل ان يخلق أرض الكعبة باربعة و عشرين الف عام و قدّسهاو بارك عليها فمازالت قبل خلق اللّه الخلق مقدّسةً مباركة و لا تزال كذلك حتّى يجعلها اللّه أفضل أرض فى الجنّة و أفضل منزل و مسكن ليسكن اللّه فيه اولياءه فى الجنّة» «1» امام باقر عليه السلام فرمود: «خداوند زمين كربلا را بيست و چهار هزار سال پيش از زمين كعبه آفريد، آن را مقدس كرده و به او بركت داد، به همين صورت مقدس و مبارك خواهد ماند تا اينكه خداوند آن را بهترين جاى بهشت و برترين منزل و مسكنى براى اولياى خودقرار دهد.»

مثل اين روايت

از امام زين العابدين عليه السلام نقل شده است.

اگر اين روايتهااز نظر سند مخدوش نباشد اوّليّت زمين كعبه اضافى و نسبى خواهدبود؛ چون در اين روايت تصريح شده است كه زمين كربلا پيش اززمين كعبه آفريده شده است، پس جمع ميان اين روايت ها، به اين صورت مى شود كه كربلا پيش از كعبه آفريده شده ولى شروع گسترش زمين از موضع بيت بوده است.

توجه داشته باشيد! همانطور در مقدمه كتاب تذكر داده شد، اين نوع مسائل جزء اعتقادات مذهبى نيست كه ندانستن آن به دين انسان ضررى برساند

7 هستى همه چيز از آب!

7 هستى همه چيز از آب! در قرآن كريم، دو آيه مباركه، به زنده شدن همه موجودات از آب، تصريح كرده است؛

1- أولم يرى اللّذين كفروا أنّ السّماوات والأرض كانتا رتقاً ففتقناهما و جعلنا من الماء كلّ شى ء حّى أفلايؤمنون.» «1»

«آيا آنان كه كافرند، نديدند آسمانها و زمين بهم پيوسته بود، ما آنها را گشوديم و از آب، همه چيز را زنده كرديم. (زندگى همه را از آب قرار داديم) آيا ايمان نمى آورند؟!»

2- «واللّه خلق كل دابّة من ماء فمنهم من يمشى على بطنه و منهم من يمشى على رجلين و منهم من يمشى على اربع يخلق اللَّه ما يشاء انّ اللَّه على كل شى ء قدير.» «2» «خداوند هر جنبنده اى را از آب آفريد گروهى از آنها بر شكم خود، راه مى روند و گروهى بر دو پاى خود و گروهى بر چهار پاراه مى روند. خداوند هر چه را بخواهد

مى آفريند زيرا خدا بر همه چيز تواناست.»

دقّت در ساختار آيه مباركه اوّل، نشان مى دهد كه خداوند، عالم أجسام را كلًاّ از آب آفريده است، لحن آيه براى عموم نظارت دارد: «كانتار تقا ففتقنا هما» «آسمانها و زمين بهم پيوسته بود ما آنها را گشوديم» بلافاصله مى فرمايد: مازندگى همه چيز را از آب قرار داديم. يعنى: سبب به وجود آمدن زمين و آسمان و هر چه از أجسام مرئى و محسوس در آنهاست، آب است، خواه زندگى آنها تشريعى باشد، مانند جانداران؛ يا تكوينى مانند آسمانها و زمين.

سر چشمه حيات، ص: 89

«

به سه مطلب توجه فرما ئيد» 1- برابرنظريّه دانشمندان؛ درجهان مادى دونوع زندگى وجود دارد؛ ألف تشريعى ب. تكوينى. تشريعى زندگى است كه توأم باحركت و جنبش محسوس، بوده باشد مانند جانداران؛

ولى زندگى تكوينى غير محسوس و غير متحرّك است مانند جمادات درآيات مختلف قرآن، سخن ازتسبيح و حمد موجودات عالم هستى دربرابرخداوند بزرگ به ميان آمده است كه صريحترين آنها آياتى است كه ذيلًامى آوريم.

1- «تُسبّح له السّموات السّبع والأرض ومن فيهنّ وان من شيى ء الّا يسبّح بحمده ولكن لاتفقهون تسبيحهم انّه كان حليماً غفوراً» «1»

«آسمانهاى هفتگانه و زمين وهرچه درآنها هستند همه تسبيح او مى گويند، و هر موجودى تسبيح و حمد او مى گويد، ولى شما تسبيح آنهارانمى فهميد او حليم و آمرزنده

است»

2- «ألم تر أنّ الّله يسبّح له من فى السّموات والأرض والطّير صافّاتٍ كلٌّ قد علم صلاته وتسبيحه والّله عليم بمايفعلون» «2»

«آيانديدى كه براى خدا تسبيح مى كنند تمام آنان كه درآسمانها وزمينند وهمچنين پرندگان به هنگامى كه برفرازآسمان بال گسترده اند، هريك ازآنها نماز وتسبيح خودرا مى داند، وخداوند به آنچه انجام مى دهند عالم است»

3- «ألم تر أنّ الّله يسجد له من فى السّموات ومن فى الأرض والشّمس والقمر والنّجوم والجبال والشّجر والدّواب وكثير من النّاس وكثير حق عليه العذاب «3» سر چشمه حيات، ص: 90

«آيانديدى كه تمام كسانى كه درآسمان ها وكسانى كه در زمينند براى خدا سجده مى كنند؟! و همچنين خورشيد و ماه و ستارگان وكوهها و درختان و جنبندگان.

وبسيارى از مردم! أمّا بسيارى (ابادارند) وفرمان حق درباره آنان حتمى است» و ساير آيات فراوانى كه درقرآن بالفظ «يسَّبِحُ للَّه ما في السَّمواتِ وَ الأرْضِ» «1»

«آن چه درآسمانها و آنچه درزمين است همواره تسبيح خدا مى گويند.»

و «سَبَّحَ لِلَّه مِا فى السَّمواتِ وَالارْضِ «2»» «آنچه درآسمانها وزمين است براى خدا تسبيح مى گويند.» و امثال اين آيات كه، تصريح مى كند؛ همه موجودات عالم هستى، زمين و آسمان، ستارگان و كهكشانها، انسانها و حيوانات وبرگهاى درختان وحتّى دانه هاى كوچك اتم بدون استثناء دراين تسبيح وحمد عمومى شريك هستند، در واقع همه عالم هستى يكپارچه زمزمه وغوغااست، هرموجودى به نوعى به حمد وثناى حق مشغول است، وغلغله خاموش درپهنه عالم هستى طنين افكنده كه بى خبران توانايى شنيدن آن

را ندارند؛

أمّاانديشمندانى كه قلب وجانشان به نور ايمان زنده و روشن است، اين صدارا ازهر سو به خوبى به گوش وجان مى شنوند وگفته شاعر:

گرتوراازغيب چشمى باز شد باتو ذرّات جهان همراز شد

نطق آب ونطق خاك ونطق گل هست محسوس حواسّ اهل دل

جمله ذرّات درعالم نهان باتو مى گويند روزان وشبان

ماسميعيم وبصير وباهشيم باشمانامحرمان ماخامشيم

ازجمادى سوى جانان جان شويد غلغل اجزاى عالم بشنويد

فاش تسبيح جمادات آيدت وسوسه تأويلهابزدايدت ولى درتفسير حقيقت اين حمد وتسبيح درميان دانشمندان وفلاسفه ومفسران بسيارگفتگواست: بعضى آنرا حمد وتسبيح «حالى» دانسته اند، وبعضى «قالى» كه خلاصه نظرات آنهارا ذيلًا مى خوانيد.

1- جمعى معتقدند كه همه ذرات موجودات اين جهان اعم ازآنچه ماآنرا عاقل مى شماريم

يابيجان و غير عاقل همه داراى يكنوع درك و شعورند، و درعالم خود تسبيح وحمد خدا مى گويند، هرچند ما قادر نيستيم به نحوه درك واحساس آنها پى بريم وزمزمه حمد وتسبيح آنهارا بشنويم.

آياتى مانند «وإنّ منهالمايهبط من خشيةالّله:» «1»

«بعضى از سنگها از ترس خدا ازفرازكوهها به پائين مى افتند»

و «فقال لها وللأرض ائتيا طوعاً اوكرها قالتا أتينا طائعين «2»» «خداوند به آسمان وزمين فرمود از روى اطاعت ياكراهت به فرمان من آئيد، آنها گفتند ماازدر طاعت مى آئيم» ومانند آيات حرف زدن وهمراهى كوههاباتسبيح حضرت داود عليه السلام «وسخّرنامع داود الجبال يسبّحن «3»» ... ونظيراين آيات كه درقرآن

فراوان است، گواه اين عقيده است

2- بسيارى معتقدند كه اين تسبيح وحمد، همان چيزى است كه ماآنرا «زبانحال» مى ناميم، حقيقى است نه مجازى، ولى به زبان حال است نه قال (دقت كنيد) «تسبيح» به معنى پاك ومنزّه شمردن ازعيوب مى باشد، ساختمان ونظم اين عالم هستى مى گويد خالق آن از هرگونه نقص وعيبى مبرّا است.

«حمد» بيان صفات كمال مى باشد، نظام جهان آفرينش ازصفات كمال خدا، ازعلم بى پايان وقدرت بى انتها وحكمت وسيع وفراگير او سخن مى گويد؛ مخصوصاباپيشرفت علم ودانش بشر، و برداشتن پرده ازگوشه هائى ازاسرار

سر چشمه حيات، ص: 92

ورازهاى اين عالم پهناور، اين حمد و تسبيح عمومى موجودات آشكارتر شده است.

3- بعضى از مفسران نيز احتمال داده اند كه حمد و تسبيح عمومى موجودات در اينجا تركيبى از «زبانحال» و «قال» يابه تعبير ديگر «تسبيح

تكوينى» و «تشريعى» باشد چرا كه بسيارى ازانسانها وهمه فرشتگان، از روى درك و شعور حمد و ثناى او مى گويند و همگى ذرات موجودات نيز با زبانحالشان، از عظمت وبزرگى خالق بحث مى كنند.

گرچه اين دونوع حمد و تسبيح باهم متفاوت است ولى در قدر جامع يعنى مفهوم وسيع كلمه حمد و تسبيح، مشترك مى باشند. براى اطلاع بيشتر به تفاسير مربوطه مخصوصابه تفسير الميزان و تفسيرنمونه (كه مقدارى از مطالب بالا از آن تلخيص و اقتباس شده است) مراجعه شود.

2- اگر مسئله مرگ و مير را از نظر علمى و دقيق بحث و بررسى كنيم مى توانيم بگوئيم: در جهان آفرينش، مرگ به معناى فنا ونيستى وجود ندارد؛ آنهايى كه در نظر اوّليّه، مرده به حساب مى آيند، در آيات و اخبار نيز با كلمات «موت، امات، اموات، و غيره» تعبير شده است، به ظاهر مى ميرند ولى در واقع نمرده اند.

زيرا «مرگ» اگر به معناى فنا و نيستى باشد، قابل آفرينش نبوده و مخلوق به حساب نمى آيد؛ چرا كه خلقت به امور وجودى تعلق مى گيرد، ولى ميدانيم كه حقيقت مرگ انتقال از جهانى به جهان ديگر است، واين، قطعاًيك امر وجودى است كه مى تواند مخلوق باشد. لذا خداوند در قرآن كريم مى فرمايد: «الّذى خلق الموت وَ الحياة ليبلوكم ايّكم احسنُ عملًا» «1»

«او كسى است كه مرگ و حيات را آفريد تا شما را بيازمايد، كداميك بهتر عمل مى كنيد»

سر چشمه حيات، ص: 93

در اين آيه مباركه «مرگ»

را جزء مخلوقات شمرده است در حالى كه (عدم) هيچ وقت مخلوق نمى شود. همچنانكه مفسرين در تفسير آيه فوق بيان كرده اند «فخر رازى در تفسيرش ميگويد: «والعدم لا يكونُ مخلوقاً. هذا هوالتحقيق» تحقيق اين است كه «عدم» شايسته آفريده شدن نيست. پس موت غير از عدم است «1».

چون، وجود انسان متشكّل وتركيبى از عناصر مختلف است و قتى كه شرايط ايجاب كند؛ (چه آن شرايط بيمارى باشد يا تصادف و سكته يا پيرى مفرط)

سبب تجزيه وجود آنها شده و هر عنصر به مركز خود بر مى گردد و در مجموعه جهان هستى باقى مى ماند، به هيچ وجه معدوم نمى شود واز بين نمى رود. حتّى أجزاء ستارگانى كه بى فروغ شده و به ظاهر مى ميرند، هرگز نمرده اند، ذرات وجود آنها يا جذب كرات ديگر مى شود و يادر فضاى بى انتها سرگردان مى ماند.

در آيات، همين مطلب با صراحت بيان شده است: «منها خلقناكم و فيها نعيدكم و منها نخرجكم تارةًاخرى» «2»

«شما را از زمين آفريديم، به زمين بر مى گردانيم و دوباره از آن بيرونتان مى آوريم»

يا «من نطفة خلقه فقدّره ثّم السّبيل يسّره ثم اماتَهُ فأقبره ثّم اذاشاء أنشره «3»

»

«انسان را از نطفه آفريده و در رحم مادر جايگزين مى سازد، سپس راه بيرون آمدنش را آسان مى كند، سپس او را مى ميراند و خاكش مى كند، و هر وقت خواست زنده كرده و نشر مى دهد.

امثال اين آيات در قرآن كريم فراوان است، اصولًا معناى «معاد» همين است يعنى بازگشت به زندگى نوين بازگشتى كه با يك اشارت يا «نفخ صور» و يا «زجرة

سر چشمه حيات، ص: 94

ناگهانى» صورت خواهد گرفت.

«انّما هى زجرةٌ واحدة فاذاهم بالسّاهرة» «1»

«همانا اين باز گشت با، يك صيحه عظيم است؛ ناگهان همگى بر عرصه زمين ظاهر ميگردند.»

يا «انّما هى زجرةٌ واحدة فاذاهم قيام ينظرون» «2»

«تنهايك صيحه عظيم واقع مى شود، ناگهان همه (از قبرهابرمى خيزند) ونگاه مى كنند.»

يا «ثمَّ نُفِخَ فيه اخرى فاذاهم قيام ينظرون» «3»

«سپس بار ديگر صور دميده مى شود پس ناگهان ايستاده ونگاه مى كنند» يا مانند آيات 32 و 51 و 53 سوره مباركه يس كه كيفيت حضور در قيامت را بيان ميكند.

پس، مرگ به معنى معدوم شدن نيست بلكه تغيير نشئه و زندگى به صورت هاى گوناگون است.

3- در آيات و احاديث زيادى آنهايى كه به خدا و رسولش ايمان نياورده اند، يا مرتد شده اند، مرده به حساب مى آورد، در واقع مرگ گريبانگيرآنها شده است. در آيات از آنها باكلمه «موتى»: يعنى: مرده ها، ياد كرده است.

«إنّك لا تسْمعُ الموْتى ولا تسمعُ الصُّم الدُّعاء إذ اولَّوا مُدْبرينَ» «4» «مسلّماً تونمى توانى سخنت را بگوش مردگان برسانى ونمى توانى كران را هنگامى كه روى برمى گردانند وپشت مى كنند فرا خوانى» ودر جاى ديگر مى فرمايد «وما أنْت بمُسمعٍ مَنْ في الُقُبوِر» «5»

«وتونمى توانى سخن خودرا به گوش آنانكه در گور خفته اند برسانى» يعنى اينان مردگان زنده نما هستند (پايان سه مطلب)

سر چشمه حيات، ص: 95

پس آيه مباركه اوّل به آفرينش همه موجودات زمينى

و آسمانى وزندگى تشريعى وتكوينى آنهارا بطورعام، از آب، بيان مى نمايد. أمّا آيه دوم، دائره را تنگ تر كرده به يكى از چهره هاى نظام آفرينش كه از روشن ترين دلائل توحيد است، يعنى «حيات» در صورتهاى متنوّعش، اشاره كرده است و آفرينش موجودات جنبنده و ذى حيات را از آب اختصاص داده است.

در اينجا سؤالى پيش مى آيد، كه در آيه مباركه، سه گروه از جانداران «خزندگان، دوپايان، چهارپايان» را نام برده است، در حالى كه جنبنده هاى زيادى هستند كه بيش از چهار پا دارند.

پاسخ اين سؤال در خود آيه مباركه نهفته است، چون در جمله بعدى مى فرمايد «يخلق اللَّه مايشاء» «خدا هر چه را بخواهد مى آفريند»

به علاوه مهمترين حيواناتى كه انسان با آنها سرو كار دارد همين سه گروه است، از اين گذشته بعضى معتقدند كه حتّى حيواناتى كه بيش از چهار پا دارند تكيه گاه اصلى آنها، چهار پاى آنهاست، و بقيه، بازوهاى كمكى آنها محسوب مى شود. «1»

اما منظور از «ماء» در اين دو آيه چيست؟ ميان مفسران سه تفسير براى آنها ذكر شده است؛

1- بسيارى از مفسران مى گويند منظور آب «نطفه» است و در بعضى از روايات هم به آن اشاره شده است؛ مشكلى كه اين تفسير دارد اين است كه همه جنبندگان از آب نطفه به وجود نمى آيند، زيرا حيوانات تك سلّولى و بعضى ديگر از حيوانات كه مصداق دابّه (جنبنده) هستند از طريق تقسيم سلّولها بوجود مى آيند، نه از نطفه، مگر اينكه گفته شود حكم بالا، جنبه نوعى دارد نه عمومى.

2- منظور: پيدايش نخستين موجود است، زيرا طبق عده اى از روايات، أوّلين

سر چشمه حيات، ص: 96

موجودى را كه خدا آفريد آب بوده و انسانها را بعداً از آن آب، آفريد (در بخش اول شرح آن گذشت) برابر يافته هاى علمى جديد، نخستين جوانه حيات، در درياها ظاهر شده و اين پديده قبل از همه جا بر اعماق يا كنار درياها حاكم شده است؛ و نيروئى كه موجودات رابا آنهمه پيچيدگى، در نخستين مرحله، حيات بخشيد و در مراحل بعد، هدايت كرد، نيروى ما فوق طبيعى (يعنى اراده پرودگار) است.

3- منظور: از خلقت موجودات زنده از آب اين است كه در حال حاضر آب ماده اصلى آنها را تشكيل مى دهد و در قسمت عمده ساختمان جسمى آنها بيش از دو سوّم، آب است و بدون آب هيچ موجود زنده اى نمى تواند ادامه حيات دهد.

اين تفسيرهاى سه گانه هيچ منافاتى باهم ندارند. وهمانگونه كه قبلًا اشاره شد معناى متبادركلمه «ماء» همه تفسيرهاى سه گانه را در بر مى گيرد.

درست است كه در آيات متعدد، انسانها را امر به تفكّر در كيفيت آفرينش خود از «سلالةٌ من ماءٍ مهين» «1»

«چكيده اى از آب بى ارزش» كرده است.

ولى بايد به اين نكته دقت كافى داشت كه سلاله و يا هر تعبير ديگر كه برده شود نيز از آب، به وجود آمده است؛ پس اگر كلمه «ماء» را به همان معنى وسيع خود بگيريم صحيح تربه نظر مى رسد.

تنها مسئله اى كه بايد به آن اشاره كرداينست كه؛ جامعه بشرى با اين پيشرفتهاى محيّر العقول و عجيب علمى كه دارد هنوز از حل «معمّاى حيات» عاجز است، همه مى گويند موجودات زنده

از مواد بيجان اين عالم به وجود آمده است امّا چگونه و تحت چه شرايطى، براى هيچ دانشمندى، سرّ آن كشف نشده است.

درست است هزاران دانشمند، درگشودن اين دَرِ بسته سعى وكوشش فراوان

سر چشمه حيات، ص: 97

كرده ومى كنند ولى آنچه كه مسلّم است أسرار حيات و زندگى آنقدر پيچيده است كه علوم و دانشهاى بشر با همه گستردگى اش و با تمام آزمايشهاى دقيقش، از كشف رمز آن عاجز و از درك آن سرگردانند.

«آنانكه محيط فضل و آداب شدند در جمع كمال شمع اصحاب شدند»

«ره زين شب تاريك نبردند برون گفتند فسانه اى و در خواب شدند» پاك و منزّه و چه بزرگ است خدايى كه اين همه موجودات زنده را با قدرت بى انتهاى خويش از آب به وجود آورده و اداره مى كند و اين همه تنوّع وسيع با چهره هاى گوناگون و هرچه كه به آن نياز دارند به آنها بخشيده است.

ربّناالّذى اعطى كلّ شيى ءخلقه ثمّ هَدى «1» «پروردگار ماكسى است كه به هر موجودى آنچه را لازمه آفرينش او بود، داده، سپس رهبريش كرد»

واقعاً چه شگفت آوراست كه هر روز اين مسائل به صورت پيشرفته تر و به گونه اى علمى تر مطرح مى شود امّا باز

روز ديگر علم مترقّى بشر مى گويد:

«

اى بى خبران راه نه آنست و نه اين» هنوز مسائل بسيارى در مقابل ماست كه حتّى دانش امروزى نيز در پاسخگويى به آن عاجز مانده و حلّ بسيارى از آنها با مشكلات فراوان روبروست. تئوريها و نظريه هاى امروزى فرضيّه هايى بيش نيستند و رضايت ما را به طور كامل جلب نمى كند «2» خدايا! به احترام مقرّبين درگاهت به ما اين توانايى را بده كه ذرّه اى از درياى قدرت بيكرانت را درك كرده و در برابر عظمت بى انتهايت خاضع باشيم

8 مزه آب يا طعم الماء

8 مزه آب يا طعم الماء طعمهاى گوناگون خوردنيها و آشاميدنيها (شيرين، تلخ، بى مزه و غيره) را به وسيله قوّه ذايقه با چشيدن و خوردن و آشاميدن مى توان تشخيص داد.

امّا تا به حال در تشخيص مزه آب با اينكه هر روز چند بار از آن استفاده مى كنيد، فكر كرده ايد، آيا ممكن است براى آب مزه و طعمى تعيين كرد؟ جواب آن است كه از ائمّه أهل بيت عليهم السلام وارد شده است. حسين بن علوان مى گويد:

از اباعبداللّه پرسيدند: عَن طعم الماء قال سلْ تفقّهاً ولا تسئل تعنّتاً طعم الماء طعم الحياة قال اللّه سبحانه: «و جعلنا من الماء كلّ شى ء.» «1»

آب چه مزه اى دارد؟ فرمود

زندگى است؛ خداى سبحان مى فرمايد: زندگى هر چيز را از آب

قرار داديم؛

امام عليه السلام با جمله «طعم الحيات» مى خواهد اهميت و ارزش آب را بيان نمايد، اگر مزه اى براى آب تعيين شود غير از حيات، مزه ديگر ندارد و در او بهترين طعمها و گواراترين لذّتها وجود دارد، و با آشاميدن آن جانداران ادامه حيات مى دهند؛ و در صورت نبود آن زندگيى مفهومى ندارد (نبود آن مساوى است با نابودى حيات)! دركتاب وافى درمعناى حديث مى گويد:

أى كمالاطعم للحيات يدرك بالذّوق مع كمال التّلذّذ بها كذالك الماء «همانطور كه باقوّه چشائى مزه زندگى باآنهمه لذّتهايش تشخيص داده نمى شود، آب نيز به آنگونه است» امام صادق عليه السلام فرمود: «طعم الماء الحيات و طعم الخبزالقوّة» «2»

«

سر چشمه حيات، ص: 99

مزه آب، زندگى و مزه نان، نيرو است.»

سئل عن الصّادق عليه السلام عَن طعم الماء و الخبز قال طعم الماء الحيات و طعم الخبز العيش» «1»

«از امام صادق عليه السلام ازمزه آب و نان، سؤال شد فرمود: مزه آب حيات و مزه نان، زيستن وزنده ماندن است»

ابن كوّايكى از بزرگان خوارج، از اميرمؤمنان عليه السلام پرسيد: «كم بين السّماء والأرض فقال دعوةٌ مستجابةٌ قال و ما طعم الماء قال طعم الحيات» «2» «مسافت ميان آسمان و زمين چه اندازه است فرمود: به اندازه دعاى مستجاب، گفت طعم آب چيست؟

فرمود: طعم زندگى است.»

بنى اسرائيل به حضرت سليمان اصرار كردند كه پسرت را براى خودت جانشين تعيين نما، فرمود: شايستگى آن را ندارد. باز اصرار كردند فرمود: ازاو مسائلى مى پرسم اگر جواب صحيح

دهد،

«قال يا بنىّ ما طعم الماء و طعم الخبز؟» پسرم مزه آب و نان چيست نتوانست جواب دهد، بدينصورت عدم لياقتش براى وصايت ثابت گرديد. امام صادق عليه السلام فرمود: «طعم آب، حيات و طعم نان، قوّت است.» «3»

بابيان ديگر. اگر در بيابان سوزان و دل كوير آدمى دچار تشنگى شده و به حالت اغماء در افتد، يا به سرحد مرگ رسيده، ازهمه جا اميدش قطع شود؛ در چنين حالتى اگر يك جرعه آب را به قيمت يك كشور به او إرائه دهند و او هم آن را بناچار بخرد و از مرگ حتمى نجات يابد، درآن حالت است كه معناى دقيق اين أحاديث فهميده مى شود و در آنجااست كه آيات به روشن تفسير مى گرد

9 آفرينش خورشيد و ماه

9 آفرينش خورشيد و ماه از بحثهاى گذشته روشن گرديد كه تمامى ستارگان ثابت و سيّار و هر چه در آسمانها و زمين وجود دارد از آب آفريده شده است، امّا حديث مخصوص با شرايط خاصّى براى آفرينش خورشيد و ماه صادر شده كه ذيلًا مى خوانيد.

«عَن محمدبن مسلم، قال: قلت لأبى جعفر عليه السلام «جعلت فداك لأىّ شى ء صارت الشّمس أشدّ حرارةً من القمر؟ فقال: إنّ اللَّه خلق الشّمس من نور النّار و صفوالماء طبقاً من هذا و طبقاً من هذا حتّى اذا كانت سبعة اطباق ألبسها لباساً من نار فمن ثمّ صارت أشدّ حرارةً من القمر.

قلت جعلت فداك و القمر؟ قال ان اللَّه تعالى ذِكرُهُ خلق القمر من ضوء نور النّار و صفوة

الماء طبقاً من هذا و طبقاً من هذا حتّى اذا كانت سبعة أطباق ألبسها لباساً من ماء فمن ثَمَّ صار القمر أبرد من الشّمس» «1» محمد بن مسلم مى گويد: به امام باقر عليه السلام عرض كردم «فدايت شوم براى چه گرماى خورشيد از ماه شديدتر و بيشتر است؟ فرمود: خداوند خورشيد را از نور آتش و شفّافى «خالص» آب آفريد. يك لايه آتش و يك لايه صفاى آب تا به 7 لائى رسيد لايه هفتم را لباسى از آتش پوشانيد به همين خاطر حرارتش شديدتر از ماه شد.

گفتم فدايت گردم ماه چطور؟ فرمود: خداى تعالى ذكره، ماه را از روشنايى نور

سر چشمه حيات، ص: 101

آتش و صفاى آب آفريد، يك طبقه از اين و طبقه ديگر از آن، به لايه هفتم كه رسيد لباسى از آب به آن پوشانيد بدينجهت ماه سردتر از خورشيد شد.»

اين روايت را با سند هاى مختلف با كمى تغيير در علل الشّرايع، ج 2، ص 263 و خصال شيخ صدوق رضى الله عنه ص 10 و تفسير على ابن ابراهيم ص 379 و من لا يحضره الفقيه ص 141؛ از راويان متعدّد نقل كرده اند.

علّامه مجلسى رضوان الله تعالى عليه در ذيل حديث توضيحى دارد، چون اين توضيح در تاريخى نوشته شده است كه بشر به كره ماه قدم نگذاشته و يا از كرات ديگر منظومه شمسى، نمونه بردارى نكرده بود؛ بدينجهت از معناى حديث، مطلب روشنى را در دست قرار نمى دهد.

ما هم حديث را با علم

روز تطبيق نمى دهيم تا فردا خلاف آن در اثر پيشرفت علم ثابت شود، بدون اظهار نظر به طور سر بسته علمش را به اهلش واگذار مى كنيم تا روزى رسد كه علوم مترقّى بشر آنرا تفسير نمايد

10 پايدارى زمين از آب

10 پايدارى زمين از آب عَن الصّادق عليه السلام: «لاقَوام للأرض الّا بالماء» «1»

«براى زمين پايدارى نيست مگر با آب (زمين بدون آب پايدار نمى ماند.)»

رسول خدا صلى الله عليه و آله در پاسخ عدّه اى از يهود فرمود: «فبالماء تحياالأرض» «با آب زمين زنده مى شود.» «2»

در تحف العقول از امام صادق عليه السلام نقل كرده، فرمود: «قوام الدنيا بثلاثة أشياء النّار و الملح و الماء» «3» «پايدارى دنيا با سه چيز، «آتش و نمك و آب» است.»

در حقيقت آتش و نمك هم از آب به وجود آمده پس آب است كه زمين را آباد كرده به آن پايندگى و زيبايى ميدهد، در هر گوشه اى از زمين كه نشانه اى از حيات مى بينى، در آنجا آب وجود دارد و در آيات به اين معنى توجه زيادى شده است كه مشروحاً در فصل باران خواهيم آورد.

آب است كه در همه جا حرف اوّل راميزند وبه زمين حيات مى بخشد و آنرا قابل زيست و زندگى مى كند، نظافت، پاكيزگى و شادابى، همه از آب معنا مى گيرد.

اگر آب نبود زندگى مفهومى نداشت وهمه چيز رنگ باخته وبى معنا مى شد

11 آب سرور نوشيدنيها

11 آب سرور نوشيدنيها خداوند عزّوجلّ، آب را نه تنها در دنيا مايه حيات و زندگى قرار داده است بلكه در جهان آخرت نيز سيادت و سرورى آن را گسترش داده

و حفظ نموده است.

سرتاسر آياتِ مربوط به بهشت، پر از جملات «جنّات تجرى من تحتها الأنهار» «باغهائى كه از زيرش نهرها جريان دارد.»

ياآيه مباركه «مَثَلْ الَجنّة التّى وُعَدِالمُتّقُون، فيها أَنْهار مِنْ ماءٍ غَيْرِ آسِنٍ» «1» «مثل بهشتى كه بر پرهيزكاران وعده داده شده است، در آن نهرهائى از آب تميز و زلال (بى بو) وجود دارد.»

اين همه آيات كه از آب بهشتى صحبت به ميان مى آورد نشانه اين است كه آب در آن جهان نيز سيادت خود را حفظ كرده است.

به أحاديث ذيل توجّه كنيد تا عزّت و شرافت «آب» در هر دو جهان روشن شود. رسول خدا فرمود:

«سيد الأشربة فى الدنيا والآخرة الماء» «2» «سرور نوشيدنيهاى دنيا و آخرت آب است.»

امام صادق عليه السلام از پدران بزرگوارش عليهم السلام از رسول خدا صلى الله عليه و آله نقل كرده است كه فرمود: «الماء سيّد الشّراب فى الدّنيا والآخرة» «3» سر چشمه حيات، ص: 104

آقاى نوشيدنيهادر دنيا و آخرت، آب است.

عين همين روايت را از اميرمؤمنان عليه السلام روايت كرده اند «1»

روايت از امير مؤمنان عليه السلام است: «أشرف المشروب الماء» «2»

«شريف ترين نوشيدنى آب است»

از امام صادق عليه السلام روايت شده است: سيّد شراب أهل الجنّة الماء» «3»

: «سيد و آقاى نوشابه اهل بهشت آب است.

عَن رسول اللّه صلّى اللَّه عليه و آله: «سيّد طعام الدّنيا والآخرة اللحم و سيّد شراب الدّنيا والآخرة الماء» «4» روايت از رسول خدا صلى الله عليه و آله است كه فرمود: «سرور طعام

دنيا و آخرت گوشت و سيد شراب دنيا و آخرت آب است.»

لحن روايات، بيانگر اين است كه آب در هر دو جهان آرام بخش انسانها است، در دنيا براى همه و در آخرت براى بهشتيان

12 لذّت خوردنيها وآشاميدنيها با آب

12 لذّت خوردنيها وآشاميدنيها با آب أساس زندگى انسان را دو ركن متضاد تشكيل مى دهد؛ روح (مجرّد) و جسم (مادّى)؛ خداوند با تركيب اين دو موجود ضد ونقيض به موجودات جاندار مخصوصاً انسان، حيات بخشيده است.

براى ادامه حيات هر يك، از اين دو جنس متضاد، غذاى خاصّى قرار داده است؛ غذاى روح و روان را داشتن رابطه دائم و مناجات وگفتگو مخصوصاً مناجات شبانه با خدااست (شب مردان خدا روز جهان افروز است) و همچنين سير در آفاق وأنفس بالأخرة درهر حال متّكى بودن به او، تعيين كرده است؛

هر كس از اين غذا وتغذيه روحى محروم است؛ هميشه با روح مرده وروان أفسرده، به زندگى بى محتوا ادامه مى دهد؛ روشن است، كسى كه داراى اين خصيصه (غفلت و دورى ازخدا) است إدامه حيات برايش مفهومى نخواهد داشت!.

غذاى جسم را، خوردن وآشاميدن، قرار داده است؛ يعنى هر جان دارى اگر از اين دو محروم شود، زندگى او ادامه پيدا نمى كند.

براى درك لذّت خوردنيها وآشاميدنيهاهم، با آب معنا بخشيده است؛ اگر آب وجود نداشت نه زندگى وجود داشت ونه لذّت زندگى.

امام صادق عليه السلام فرمود: «و يجد لذّة الطعام و الشّراب بالماء» «1» «انسان، لذّت خوردنى و آشاميدنى را با آب پيدا مى كند.»

سر چشمه حيات، ص: 106

امام صادق عليه السلام فرمود: «لولا الماء لم يجد لذّة الطّعام و الشّراب» «1» «اگر آب نبود كسى لذت خوردنى و نوشيدنى راپيدا نمى كرد.»

عَن أبى عبدالله عليه السلام: «بالماء يجدلذّة الطعام و الشّراب» «2» از امام صادق عليه السلام روايت شده است: «با آب، لذت خوردنى و آشاميدنى، مفهوم پيدا مى كند.

13 اعجازهاى آبى رسول خدا صلى الله عليه و آله

اشاره

13 اعجازهاى آبى رسول خدا صلى الله عليه و آله در طول بيست و سه سال دوران نبوّت پيغمبر اسلام صلى الله عليه و آله از بزرگترين معجزه هاى آن حضرت در مواقع مختلف و به اشكال گوناگون، آب بود.

در پيشامد هاى متعدد، يا خود آن حضرت به اجراى آن إقدام مى فرمود و ياديگرى را به انجام آن مأمور مى كرد؛ گاه از انگشتان مباركش، آب جارى مى شد و گاهى از «تير» و بار ديگر، جوشيدن آب از چاه و صدها قضاياى ديگركه ذيلًا نمونه هائى از آن جريانها آورده مى شود.

«جارى شدن آب از انگشتان

«جارى شدن آب از انگشتان»

1- كتاب احتجاج طبرسى: امير مؤمنان عليه السلام در جواب يهودى كه (مانند معجزات انبياء سلف را) درخواست مى كرد فرمود: پيغمبر صلى الله عليه و آله وقتى كه در حُديبيّه فرودآمد، اهل مكه آن حضرت را محاصره كرده بودند، اصحاب از تشنگى شديد به حضرت شكايت كردند به گونه اى كه اسبها نيز ناتوان شده بودند، حضرت ركوه يمانى را «1» خواسته و دست مباركش را روى آن گذاشت، از ميان انگشتانش آب شكافته و جارى شد، به طوريكه همه لشگريان و اسبها سيراب شدند و ظرفها را پر

سر چشمه حيات، ص: 108

كردند. «1»

2- همراه كاروان تجارى خديجه به شام مى رفت به بيابانى رسيدند كه از زمانهاى قديم آب داشت، ولى بر خلاف انتظار، آب پيدا نكردند؛ چون قافله ابوجهل جلوتر ازحضرت مى رفت، دستور داده بود چاه را پر كنند؛

پيغمبر آستينهارا بالا زده و دستانش

را در ريگ فرو برد و چشمانش را به آسمان دوخت و لبهاى مباركش را حركت مى داد، ناگهان آب از ميان انگشتانش جوشيده و فوران كرد؛ بطوريكه مانند نهرهاى بزرگ بر روى زمين جارى شد. عباس عموى پيغمبر صلى الله عليه و آله گفت: اى برادر زاده! جلوى آبرا بگير، نزديك است اموال و اثاث ما غرق شود، همگى آب نوشيدند و مشك هايشان را پر كردند. «2»

3- در مسير جنگ تبوك به وادى «المشقّق» رسيدند، دست مباركش را زير آبى گرفت كه قطره قطره مى ريخت، سپس آب شكافته شد به گونه اى كه مانند صاعقه صداى مهيب، از او شنيده مى شد مردم آب آشاميدند و به اندازه احتياج آب بر داشتند پس حضرت فرمود: اگر كسى از شماها عمر كند، مى شنود كه اين بيابان از آبادترين بيابان ها خواهد بود»

.

4- در روايت ابى قتاده است كه در جنگ «بنى المطلق»: «كان يتفجّر الماء من بين أصابعه لمّا وضع يده فيه حتى شرب الجيش العظيم» «4»

«وقتى كه دست مباركش را به «ركوة» گذاشت از ميان انگشتانش آب شكافته شد، آنهمه لشگر عظيم، سيراب شده و به همراه خود برداشتند.»

سر چشمه حيات، ص: 109

5- از امام صادق عليه السلام از پدران بزرگوارش عليهم السلام از على عليه السلام نقل شده است كه فرمود: «در يكى از جنگها همراه پيغمبر صلى الله عليه و آله بوديم به جائى كه آب پيدا نمى شد رسيديم مردم تشنه شدند در يك ظرف كمى آب بود، انگشتانش را بر آب گذاشت آب از آن جارى شد به طوريكه همه مردم و شتران و اسبان سيراب شدند و به همراه خود برداشتند،

در لشگر دوازده هزار شتر و دوازده هزار اسب، و سى هزار مرد بودند. «1»

6- روايت شده است، در جنگ تبوك، لشگر تمام روز را راه رفتند از شدّت گرما نزديك بود گردنهاى پياده و سواره و مركب ها قطع شود، حضرت ظرف آب كوچكى را خواست، آب كمى را كه همراه داشت بر آن ريخت وانگشتانش را بر آن گذاشت آب از زير انگشتانش جوشيد، لشگريان نوشيدند و به همراه برداشتند، درحالى كه غير از اسب و شتر سى هزار نفر بودند. «2»

7- روايت شده است: اصحاب پيغمبر صلى الله عليه و آله در سفرى با حضرت بودند، از نبود آب به آنحضرت شكايت كردند كه نزديك است به هلاكت برسند، فرمود: نه؛ خدايم با من است، مرا راهنمايى مى كند توكّلم بر او و پناهگاهم اوست، ظرف آبى را خواست، كمى آب در آن بود كه يك نفر هم سيراب نمى شد، دستش را بر آب گذاشت، از ميان انگشتانش آب جوشيد و جارى شد، مردم را صدا زدند همگى سيراب شده و آب برداشتند، به طوريكه خسته شدند. و آنان هزاران نفر بودند و فرمود: شهادت مى دهم كه من رسول بحقّ خدايم. «3»

8- اميرمؤمنان عليه السلام به يهودى فرمود: روز «ميضاة» «4» عبرتى براى منكرين نبوّتش

سر چشمه حيات، ص: 110

بود مانند سنگ موسى عليه السلام وقتى كه ميضاة را خواست، دست به آن گذاشت، آب جوشيد و بالا آمد تا اينكه هشت هزار نفر از آن آب، وضو گرفتند و نوشيدند و چهارپايان را سيراب كرده و به همراه خود به اندازه كافى برداشتند. «1»

9- سالم بن أبى جعد گويد: به جابر گفتم روز

«شجرة» چند نفر بوديد، گفت هزار و پانصد نفر، مارا تشنگى فرا گرفت، حضرت دستش را توى ظرف كوچكى گذاشت، از ميان انگشتانش مثل چشمه ها آب بيرون مى آمد، نوشيديم و بما كفايت كرد، اگر صد هزار نفر بوديم باز كفايت مى كرد. «2»

«جوشيدن آب از چاه خشگيده

«جوشيدن آب از چاه خشگيده»

1- حضرت رسول صلّى اللَّه عليه و آله همراه كاروان تجارتى خديجه كبرى عليها السلام در سن 25 سالگى به شام مى رفت، در طول راه اعجازهاى متعدّد از وجود مباركش به ظهور رسيده است، از جمله اين بود كه:

در بيابانى چاه آبى وجود داشت، كاروانيان از آب آن استفاده مى كردند وقتى كه ابوجهل به سر آن چاه رسيد به اندازه كافى آب برداشت و چاه را پر از سنگ و شن كردند تا كاروان حضرت از تشنگى بميرند، غلامى داشت به نام «فلاح» بعنوان ديده بان گذاشت و قول داد اگر خبر مرگ محمّد را به من بياورى آزادت مى كنم،

وقتى كه كاروان حضرت به آنجا رسيد شتابان به سوى چاه آب رفتند، اثرى از آن پيدا نكردند، سينه هايشان تنگ شده و يقين به هلاكت كردند، به «محمد» صلى الله عليه و آله پناه بردند، فرمود: آيا محلّى كه قبلًا آب داشته باشد مى شناسيد؟، گفتند بلى چاهى بود

سر چشمه حيات، ص: 111

كه با شن و سنگ پر كرده اند. حضرت بر سرچاه آمده ايستاد و سرش را به سوى آسمان بلند كرد و ندا كرد:

«يا عَظيِم الأَسْماء يا باسِطَ الأرْضِ و يا رافعَ السَّماءِ قَدْ أَضرَّ بِنُا الَظّمْاءُ فَاسِقناالماءَ»

«اى بزرگ نام! اى گستراننده زمين و اى بلند كننده آسمان، تشنه گى به ما فشار آورد و) ضرر

(كلى) رسانده است، ما را از آب سيراب كن!»

ناگهان سنگها و شنها از زير پاى آن حضرت به صدا در آمدند و چشمه، آب، جوشيد و بالاآمده و جارى شد، پس مردم چهار پايانشان را سيراب كردند و مشك هايشانرا پر كردند و حركت كردند.

غلام أبى جهل با سرعت برگشت، أبوجهل پرسيد چه خبر آوردى اى فلاح؟

غلام گفت به خدا قسم رستگار نمى شود هر كس با محمّد دشمنى كند، قضّيه را شرح داد، أبوجهل از غضب دماغش باد كرد، به غلام گفت از من دور شو، ابداً رستگار نشوى «1»

2- راهبى به نام فيلق بن يونان بن عبدالصّليب، در صومعه اى زندگى مى كرد، هم پدرانش وهم خودش وراثتاً منتظر قدوم مبارك پيغمبر صلى الله عليه و آله بودند، به او أباخبير مى گفتند، از پدرانش شنيده بود كه هر وقت آن پيغمبر از اينجا مى گذرد چند علامت مخصوص دارد، اوّلًا: بالاى سرش يك قطعه ابر سايه مى افكند و ثانياً: به درخت خشك جلوى صومعه تكيه مى كند فوراً سبز شده و ميوه مى دهد، و ثالثاً:

چاهى كه در جلوى صومعه است و خشك شده است آنرا پر آب مى كند.

اين راهب به اندازه اى پير شده بود كه چشمانش را از دست داده و ضعيف گشته بود، روزى پسرانش به او خبر دادند كه پدر! قافله اى از سوى تَهْامَه مى آيد، از حجاز

سر چشمه حيات، ص: 112

و بر سر آنها ابرى سايه افكنده است، و نورى بلند شده است، راهب سر به آسمان بلند كرد و گفت: اْلهى وسّيدى و مولاى بحقّ هذا المحبوب الّذى زاد فيه تفكّرى الَّا مارَدَدْتَ عَلىِّ بصرى.»

«اى خدا! اى سيد و مولاى من! بحق اين

محبوبى كه فكرم به او مشغول است، نور چشمانم را به من برگردان.»

دعايش تمام نشده بود كه چشمانش ديد خود را بازيافت. راهب به راهبان ديگر گفت احترام اين محبوب را پيش علّام الغيوب ديديد. پس شعرى در مدح آن حضرت خواند و گفت اى اولادمن! اگر اين شخص، پيغمبر مبعوث باشد، در اينجا فرودميآيد و به آن درخت خشك تكيه مى دهد سبز و پربار مى شود.

آن درخت از زمان حضرت عيسى بن مريم عليه السلام خشك شده است واين چاه كه در آن آبى نداريم كنار آن آمده و آب مى خورد.

مدّت كمى گذشت كه قافله رسيد و در كنار چاه نزول كردند و بارها را پائين آوردند. حضرت جاى خلوت را دوست مى داشت، به كنار درخت خشك رفت و بر او تكيه كرد، بلافاصله درخت سبز و خرّم شده و پر بار گشت و به كنار چاه آمده واز آب دهان مباركش به آن انداخت و نظرى به داخل آن افكند، آب شكافته شده، چشمه هاى زياد و آب گوارا بيرون آمد. «1»

3) عروة بن زبير مى گويد: پيغمبر صلى الله عليه و آله براى زيارت بيت الله الحرام خارج شد و قصد جنگ نداشت، (حديث را ادامه داد تا اينكه گفت) و قريش نيز از مكه بيرون آمده و زودتر از پيغمبر به محلى رسيدند كه: (بَلْدَحْ) مى ناميدند و كنار آبى كه در آنجا بود نزول كردند وقتى كه پيغمبر سبقت ايشان را ديد در «حُدَيبيّه» فرودآمد در حالى كه هوا به شدت گرم بود، در آنجا فقط يك حلقه چاه وجود داشت، مردم از

سر چشمه حيات، ص: 113

تشنگى به سختى افتادند و تعدادشان هم

زياد بود، به طوريكه مردانى به ته چاه رفتند و با دستانشان آب جمع مى كردند.

حضرت دلوى خواست، از آن وضو گرفت و مضمضه كرده به آن دلو ريخت، امر كرد آن آب را به چاه ريختند، و نيز تيرى از كنانه در آورد و به چاه انداخت، و دعا كرد آب از ته چاه فوران كرد و بالا آمد، مردم در اطراف چاه نشسته، بادست آب را، بر مى داشتند. «1»

اين روايت باسند هاى مختلف آمده است، ما يكى از آنها را اختيار نموديم

«جارى شدن آب از تير

«جارى شدن آب از تير»

جابر بن عبداللّه و براء عازب و سلمة ابن اكوع و مسوّربن مخرمة گويند:

وقتى كه پيغمبر صلى الله عليه و آله در حديبيّه با يكهزار و پانصد نفرفرودآمدند موقعى بود كه حرارت شديد فرا گرفته بود، گفتند يارسول الله بيابان خشك و آبى در آن وجود ندارد و قريش در «بَلْدَح «2»» آب زيادى را در اختيار دارند.

حضرت تيرى از كنانة كشيد و به براءين عازب داد، فرمود: اين تير را در يكى از چاههاى قديمى حديبيّه: بنشان!

سهيل بن عمرو به همراه قريشيان آمدند، به چاه نگاه كردند، ديدند چشمه ها و (در روايتى 12 چشمه) از يك تير مى جوشد، گفتند: مانند امروز را نديده ايم و اين كار از سحر محمد كم نيست.

وقتى كه دستور حركت صادر شد فرمود: به اندازه احتياج آب برداريد، سپس به

سر چشمه حيات، ص: 114

براء فرمود: برو و تير را در آور! وقتى كه حركت كرد براء تير را برداشت، آب خشك شد به گونه اى كه در آنجا آبى وجود نداشته است. «1»

2- در جنگ تبوك، اصحاب از شدت عطش شكايت كردند پس

تيرى به مردى داد و فرمود: آن را در ته چاه بنشان! آن مرد آنرا كاشت، آب جوشيد تا لب چاه رسيد و سى هزار نفر با چهار پايانشان از آن آب سيراب شدند.

در روايت الخرائج است: «و رجال من المنافقين حضور متحيّرين». «مردانى از منافقين، حضور داشتند و (همگى از اين ماجرا) متحيّر بودند» «2»

«شيرين شدن آب شور

«شيرين شدن آب شور»

1- روايت است كه قومى به آن حضرت از شورى آبشان شكايت كردند، به سر چاه آنها آمد و آب دهان مباركش را انداخت، با اينكه آب آن چاه كم بود آب شيرين و گوارا جوشيد، تا الآن آن چاه در دست وارثان آن است، و اهل آن از بزرگترين مكارم و افتخارات خود مى شمارند و اين چاه در كنار مكه در محلى بنام «الّزاهر» و اسم آن «العُسَيْلَه» است. (امروزهاكه شهرتوسعه زيادى يافته يكى ازمحلّات مكه مى باشد)

و از آن چيزهايى كه خداوند در راستى و حقّيّت پيغمبرش آشكار ساخت اين بودكه: قوم مسليمه كذّاب «پيغمبر دروغين يمامة» هنگامى كه اين جريان را شنيدند از او مانند آن معجزه را در خواست كردند.

به كنار چاهى آمد و آب دهان انداخت، آب به صورت شور و تلخ مانند بول

سر چشمه حيات، ص: 115

حمير در آمد، آنهم در ميان مردم آنجا معروف و محلّش معلوم است. «1»

«اعجاز پايى

«اعجاز پايى»

جابربن عبدالله، چاهى داشت كه آبش تلخ بود و قابل استفاده نبود، به پيغمبر صلى الله عليه و آله شكايت كرد، حضرت پاهايش را به طشتى شست، أمر كرد آن را به چاه بريزند؛ دردم آب چاه، شيرين شد. «2

«عبور از آب

«عبور از آب»

پيغمبر صلى الله عليه و آله به سوى خيبر حركت كرد، ناگهان به وادى رسيدند كه سيل جارى بود و اندازه ارتفاع آب به چهارده قامت مى رسيد، و دشمن از پشت سرشان مى آمد، مردم گفتند: ما را گير مى اندازند «گير افتاديم» فرمود: ابداً!

حضرت دعاكرد شتران و اسبها از آب عبور كردند حتى پاها و سمّهايشان نمدار نشد. «3

14 دعاها

14 دعاها «دعا» يكى از وسائل مهمى است كه ائمّه أهل بيت عليهم السلام براى توجّه دادن مردم به سوى توحيد و خداشناسى و معّرفى رحمت و غضب و قدرت خداوند و براى اثبات مسائل اعتقادى و معاد و دهها مطالب ديگر، از آن استفاده كرده و مورد توجه قرار داده اند. در مواقعى كه عملًا باتبليغ نمى توانستند مردم را با وظائف خود آشنا كنند از سلاح دعا بهره بردارى مى كردند.

از جمله آن درباره «آب» به صورت دعا خيلى از مسائل را تعليم داده اند كه به ذكر چند مورد از آن به عنوان نمونه مى پردازيم:

1- در دعاى روز اول ماه رجب مى فرمايد: «اسئلك باسمك الّذى سطحت به الأرضين فوق الماء المحبوس و باسمك الذّى حبَسْتَ به ذلك الماء.» «1» «خدايا! از تو درخواست مى كنم به احترام آن نامت كه زمين را با آن روى آب جمع شده دريك جا، گسترانيدى وبه احترام آن نامت كه باآن، آب را محبوس كردى.»

2- در دعاهاى قنوت حضرت بقيّة اللّه حجّة بن الحسن عليه السلام روحى و أرواح العالمين لتراب مقدمه

الفداء آمده است: «واسألك بإسمك الّذى كوّنت به طعم المياه و اسئلك بإسمك الّذى أجريت به الماء فى عروق النّبات بين أطباق الثّرى و سقت الماء الى عروق الاشجار، بين صخرة الصّماء الدّعاء» «2» «از تو درخواست مى كنم، (سوگندت مى دهم) به آن نامت كه با آن مزه آبها را تكوين (تعيين) كردى و به نامى كه با آن، آب را در زير طبقات زمين در رگهاى نباتات جارى ساختى؛ و به نامى كه با

سر چشمه حيات، ص: 117

آن، آب را از ميان سنگ خارا و سفت و سخت، گذراندى و به رگهاى درختان رساندى.»

3- در دعاى طواف مى گويد: «اللّهم انّى اسئلك بإسمك الّذى يُمْشى به على طُلَلِ الماء كما يُمْشى به على جُدَدِ الأرض» «1» «خدايا از تو درخواست مى كنم به احترام آن نامت كه با آن، چنان بر روى آب پُر فراز و نشيب راه، طى مى شود، كه بر روى زمين هموار مى روند.»

4- در دعاهاى حضرت ايّوب عليه السلام وارد شده است:

أبطاعتك حمل الماءَ الأرض، «أم بحكمتك كانت الأرض للماء غِطائاً أم اين الماء الّذى أنزلت من السّماء أم قدرتك تُثير السّحاب و تجرى الماء» اين أنت منّى يوم سجّرت البحار و أنبعت الأنهار أقدرتك حَبسَت أمواج البحار على حدودها: اين انت منّى يوم صَبَبْتَ الماء على التّراب الدّعاء! «2»

اين جمله ها در سطرهاى مختلف دعاها آمده است كه در رابطه با آب مى باشد. آيا بخاطر اطاعت از تو بود كه زمين آب را حمل كرد يا با

حكمتت زمين، پوشش آب گرديد؟ كجا بود آبى كه از آسمان نازل كردى يا قدرت توست كه ابر را بر مى انگيزاند و آب را فرو مى ريزد؟ كجا بودى از من روزى كه درياها را، برافروختى، يا (پركردى) و چشمه هاو نهرها را جوشاندى آيا قدرت توست كه موجهاى درياها را در حدود خودش نگهداشت؟ كجا بودى از من روزى كه آب «باران» را بر خاك فرو ريختى؟

5- در دعاى سردرد است: «أسئلك بإسمك الّذى قام به عرشك على الماء الدّعاء» «3» «ازتو درخواست مى كنم به حق اسمى كه با آن عرشت بر آب ايستاد و قرار گرف

15 تسبيح گوئى وسجده آب

15 تسبيح گوئى وسجده آب درلابلاى دعاهابه مسائل پيچيده علمى درباره جمادات و حيوانات راهنمايى وباجملات كوتاهى به سجده كردن و تسبيح گفتن تكوينى آب اشاراتى شده است.

1- در دعاى روز چهار شنبه است: «سُبحانَكَ لا اله الّاانت تُسبّح لَكَ الْبِحارُ بِأَموْاجِها والحيتان فى مياهها و المياه فى مجاريها و الهَوامّ فى اماكنها، الدّعا» «1» «خداوندا تو پاك و مُنَزَّهى. جز تو خدايى نيست، درياها با موجهايش و ماهيها در آبهايش و آبها در محّلهاى جريان يافته اش تسبيح گويان توأند»

2- در مناجات انجيليّه امام زين العابدين عليه السلام آمده است:

«فسبحّت له، و البحار و حيتانها، والأمطار فى مواقعها، و مدد الأنهار و أمواجها و عذب المياه و أجاجها، الدّعا ء» «2» «تسبيح اورامى گويد، درياها با ماهيهايش و بارانها در هنگام نزولش و طول نهرها با امواجش و آبهاى شيرين و شورش.»

3- دعاى

شريفى است كه دوست دارم آن را به طور كامل بنويسم تا به درد نيازمندان وگرفتاران، دوائى باشد. شيخ صدوق رضى الله عنه باسند خود از سعيدبن جبير از ابن عبّاس نقل مى كند: «علّى بن ابى طالب عليه السلام پيش پيغمبر صلى الله عليه و آله آمد و از او چيزى خواست؛ پيغمبر فرمود: يا على! قسم به خدائى كه مرا به پيغمبرى حقّ فرستاده است، پيش من ازمال دنياكم و يازياد، چيزى نيست؛ امّا دعائى برايت تعليم

سر چشمه حيات، ص: 119

مى كنم، خليلم جبرئيل آن را براى من آورد و گفت: يا محمد! اين هديه است از خداى عزّوجلّ، كه تو را گرامى داشته به چيزى كه هيچ پيغمبرى را نداده است و آن نوزده (19) حرف است، هرشخص گرفتار و بلا ديده و مصيبت زده و غمگين و دردمندى و كسى كه از او چيزى دزديده شود و آتش گيرد و يا كسى كه از سلطان بترسد باآن (19 حرف) دعاكند، خداوند او را از آن ناراحتى نجات مى دهد!.

آن (19) حرف، (4) تا در پيشانى اسرافيل، (4) حرف در پيشانى ميكائيل، (4) حرف در اطراف عرش، (4) حرف در پيشانى جبرئيل و (3) تاى آن هر جا كه خدا خواسته، نوشته شده است. على عليه السلام عرض كرد يا رسول الله، آن دعا چگونه است، فرمود: بگو! «يا عِمادَ مَن لا عِمادَ لهُ وَ يا ذُخْرَمَنْ لاذُخْرَلَهُ وَ ياحِرْزَ مَنْ لا حِرْزَ لَهُ، وَ يا غياثَ مَنْ لاغياثَ لَهْ وَ

يا كرَيم الْعفْوِ وَ يا حَسَن الَبلاءُ وَ يا عَظيمَ الَرّجا، يَا عِزَّ الُضّعَفْاء. مُنْقذَالْغَرُقىْ، و يا مُنجِىَ الهَلكى، يا مُحْسِنُ، يا مُجْمِلُ يَا مُنْعِمُ يَا مُفْضِلُ. أنْتَ الَّذى سجَدَ لَك سَوادُ الَّليْلِ وَ نُورُالنَّهار وَ ضْوءٌ الَقَمَرِ وَ شُعاعُ الشَّمْسِ وَ دَوِىُّ الْماءِ وَ حَفيف الشَّجَرِ، يا اللَّهُ يا اللَّهُ يا اللَّهُ، أَنْتَ وَ حْدَكَ لا شَريكَ لَكَ.» پس بگو اللُّهُم افعَل بِى كذا و كذا از جايت بلند نمى شوى مگر اينكه دعايت مستجاب مى شود. ان شاء الله

احمدبن عبدالله كه يكى از راويان اين حديث است گفت: ابو صالح به من گفت: «لاتعلّموا السّفهاء ذلك» «1»

به سفيهان (نااهلان)، اين دعا را ياد ندهيد. دراين دعا با جمله «ودوىّ الماء» به سجده وتسبيح تكوينى آب اشاره كرده، و با زبان دعا معناى آيات مباركه «تسبّح، يسبّح، يسبّحونُ» رابيان وروشن ساخته است. اين نوع دعاها در كتب أدعيه فراوان است، مخصوصاً كتاب الدعاء و الذكر، بحار ج 93، 94، 95، 96، 97 ومصباح المتهجّد واقبال سيّد وبه صحيفه مباركه سجّاديّه مراجعه شود

16 آب كليد قربت ومناجات «

16 آب كليد قربت ومناجات « قال الصّادق عليه السلام: إن أردت الطّهارة و الوضوء فتقدّم الى الماء تقدّمك الى رحمة اللّه، فانّ اللَّه قد جعل الماء مفتاح قربته و مناجاته و دليلًا الى بساط خدمته فكما أنّ رحمته تطهّر ذنوب العباد كذلك النّجاسات، الظّاهرة، يطهِّر الماء لا غير قال اللّه، عز و جل: (و هوالّذى أرسل الرّياح بُشْراً بين يدى رحمته و أنزلنا من السّماء طهوراً) «1» و

قال عزّوجلّ (و جعلنا من الماء كلّ شى ء حّى) «2» و كما أحيا به كلّ شيى ء من نعيم الدّنيا كذالك برحمته و فضله جعله حيوة القلوب و الطّاعات «3» «امام صادق عليه السلام فرمود: اگر اراده پاكيزگى و وضو كردى، به سوى آب برو، همانطور كه به رحمت خدا پيش مى روى؛ پس بدرستى كه خدا آب را كليد نزديكى و مناجات خود قرار داده و راهنماى خدمتش نموده است.

همان طور كه رحمتش، گناهان بندگانش را پاك مى كند، آب هم نجاسات ظاهر را پاك مى كند، حضرت پس از استشهاد به دو آيه مباركه فرمود: با آب همه نعمتهاى دنيا را زنده كرده، با رحمت و فضل خود همان آب را مايه حيات دلها و اطاعتش قرار داده است.

در شفّافيّت و نرمى آب و در پاكى و بركتش و مخلوط شدن سريع او با همه چيز تفكّر نما و آن را در تطهير اعضائى كه خدا به پاك شدنش دستور داده است مصرف

سر چشمه حيات، ص: 121

نما! آداب و فرائض و سنّت هايش را بجا بياور، چون در زير هر يك ازآنها فايده هاى زيادى نهفته است، اگر با احترام به مصرف برسانى، به زودى چشمه هاى فوايدش برايت باز و گشوده مى شود.

با مخلوق خدا به گونه اى معاشرت نما، همچنانكه آب با اشياء مخلوط و ممزوج مى شود، و حقّ هر چيز را به او مى رساند. أمّااز معنا و ماهيّتش تغيير پيدا نمى كند، بنا براين رسول خدا صلى الله عليه و آله فرموده است:

«مثل المؤمن الخالص كمثل الماء» «1» «مؤمن خالص مانند آب است.»

پس صفاى تو با خداى تعالى در تمام اطاعت هايت، مثل شفّافيّت آب باشد آن وقتى كه از آسمان نازل مى شود و آنرا طهور ناميده است.

وقتى كه اعضايت را با آب پاك مى كنى، دل خود رانيز با آب تقوا و يقين پاك كن

17 آفرينش آب بخاطر أهل بيت عليهم السلام

17 آفرينش آب بخاطر أهل بيت عليهم السلام از روايات فراوان استفاده مى شود كه خداوند تبارك وتعالى ما سوى اللّه را به اگر اينها نبودند هيچ چيز به وجود نمى آمد و اگر اخبار و احاديثى كه در فضائل و مناقب آنان دراين باره به دست ما رسيده است دقّت كنيم، شكّ و شبهه باقى نمى ماند، كه اينهاسبب ايجاد خلق و علّت آفرينش غيرِ خدا هستند. (مطالبى در اين باره آخر بخش 1 گذشت) پس از روشن شدن اين مطلب، معلوم است كه آب هم به خاطر اينها به وجود آمده است بعنوان نمونه به چند حديث ذيل توجه نمائيد.

1- امام محمد باقر عليه السلام در روايت مفصّلى به جابربن يزيد جعفى فرمود:

«انّ لنا عند اللّه منزلةً و مكاناً رفيعاً ولَولانحن لم يخلق اللَّه أرضاً و لاسَماءاً وَ لا جنّة و لاناراً و لا قمراً و لا برّاً و لا بحراً ولا سهلًا ولاجبلًا ولا رطباً ولا يا بساً و لامرّاً ولا (ماءاً) وَ لا نباتاً وَ لا شجراً اخَتَرَعَنااللّهُ مِنْ نُورِ ذاته لايقاس بنا بشر» «1» «اى جابر براى ما نزد خداوند منزلت و مقام بلنديست

اگر ما نبوديم خداوند زمين، آسمان، بهشت، جهنم، آفتاب، ماه، خشكى، دريا، هموار، كوهستان، خشك، تر ونيز تلخ، شيرين، آب، نبات و درخت را نمى آفريد؛ مارا از نور ذات خود به وجود آورد، بشرى با ما مقايسه نمى شود.»

امام حسين عليه السلام فرمود: امير مؤمنان عليه السلام در مدح رسول خدا صلى الله عليه و آله خطبه بليغى خواند، خطبه را شرح مى دهد تا به اينجا مى رسدكه:

سر چشمه حيات، ص: 123

2- خداى تعالى به پيغمبر فرمود: «شخصيّت برگزيده وراضى شده ازاو، تويى؛ و گنجينه نورها، در وجود توست.» «من أجلك أضع البطحأ و أرفع السّماء و أجرى الماء و أجعل الثّواب و العقاب و الجنّة و النّار و أنصب اهل بيتك عَلماً لِلهداية» «1» بخاطر تو زمين را پايين نگهداشته و آسمان را بلند كرده ام، يعنى (نظام فعلىِ جهان آفرينش را، به احترام تو به اينصورت در آورده و) آب را جارى ساخته ام.

ثواب، عقاب، بهشت و جهنم را بخاطر تو قرارداده، و اهل بيتت را نشانه و پرچم هدايت، نصب كرده ام.

3- «عَن اميرالمؤمنين عليه السلام: «فلمّا خلق اللّه تعالى نور نبيّنا محمد صلى الله عليه و آله بقى ألف عام بين يدى اللَّه عزّوجلّ واقفاً يسبّحه و يحمده و الحقّ تبارك و تعالى ينظر اليه و يقول يا عبدى أنت المراد و المريد و أنت خيرتى من خلقى و عزّتى و جلالى. لَوْلاكَ لما خَلَقْتُ الافْلاكَ: من أحبّك احْبَبْتُهُ و من أبغضك ابغضته» «2»

أميرمؤمنان على عليه السلام ضمن حديثى

مى فرمايد: وقتى كه خداوند نور پيغمبر ما محمد صلى الله عليه و آله را آفريد هزار سال در برابر خداى عزّوجلّ ماند تسبيح و تحميد خدا مى كرد، و خداى تبارك وتعالى به او نظر مى كرد و مى فرمود: «اى بنده من! تويى مراد و مريد وتويى برگزيده شده از مخلوقاتم، قسم به عزّت و جلالم: اگر تو نبودى من فلكها را نمى آفريدم، هركس تو را دوست دارد، دوستش دارم و هر كس تو را دشمن دارد، دشمنش دارم.» «ورد فى الحديث القدسى: لولاكما ماخلقت الأفلاك»»

به محمّد وعلى صلوات اللّه عليهما فرمود: «اگر شما دو تا نبوديد من فلكها را نمى آفريدم.» در اين باره روايات زيادى وارد شده مانند «حديث كساء» و غيره، دليلِ آن است، كه همه مخلوقات به خاطر اينها آفريده شده، از جمله آنها، (آب) است

18 سه چيز از بركات الهى اند

18 سه چيز از بركات الهى اند ابى الجارود از أبى جعفر عليه السلام روايت مى كند رسول خدا صلى الله عليه و آله به منزل امّ سلمة وارد شد و به او فرمود: چرادر خانه ات بركتى نمى بينم عرض كرد. بلى الحمدلِلَّه بركت در خانه ام است، يعنى: (رسول خدا)

فرمود: «إنّ اللّه أنزل ثلاث بركات، الماء و النّار و الشّاة» «1» بدرستى كه خداوند سه چيزبابركت نازل كرده است «آب، آتش، و گوسفند»

يكى از سخنان جامع، كوتاه ولى پر معناى رسول خدا صلى الله عليه و آله سخن فوق است كه اگر كمى در اطراف آن دقت نماييم؛

و اگر باديد علمى وتفكر عميق؛ بركاتى را

كه در اين سه موهبت خداوندى نهفته است مدّ نظر قرار دهيم آن وقت أهمّيّت و ارزش اين سخن ومعناى آن بر ما روشن شده وبركات آن سه چيز هم آشكار مى شود.

در جمله هاى بالا حضرت، أوّل، از آب نام مى برد چون، آن دوتاى ديگر نيز از وجود آب به هستى رسيده اند.

اگر آب، وسيله آتش را فراهم نمى كرد آتشى پيدا نمى شد واگر منابع وجودى گوسفند را مهيّا نمى ساخت گوسفندى وجود نداشت؛ پس بركتِ آب، حرف اوّل را مى زند

19 برداشته شدن آبهاى شيرين

19 برداشته شدن آبهاى شيرين از ابن عبّاس روايت شده است كه:

«إنّ اللّه يرفع المياه العذب قبل يوم القيامه غير زمزم» «1» «خداوند غير از زمزم همه آبهاى شيرين را پيش از قيامت بر مى دارد،.»

كيفيّت برداشته شدن آبهاى روى زمين با چند احتمال پيش مى آيد

1- در اثر خشك سالى ازبين مى روند، چنانكه در طول عمر كوتاه خود كراراً ديده ايم اگر چند سال متمادى خشك سالى شود همه چشمه ها خشكيده و رود خانه هاى بزرگ مى خشكند؛

در سالهاى دهه هفتاد كه خشك سالى پيش آمد زاينده رود اصفمان با آن عظمتش ورود خانه هاى گيلان ومازندران ودرياچه ها و تالابها به گونه اى خشكيدند كه آثارى از آب ديده نمى شد.

2- طبايع خودرا از دست ميدهند، يعنى هيدروژن واكسيژن كه ساختمان وجودى آب را تشكيل مى دهند از همديگر تجزيه شده به صورت شكل أوّليّه خود، يكپارچه مواد مذاب آتشين در مى آيد.

3- به طور كلّى در اثر

شدّت مقدّمات روز قيامت نابود ميشوند؛

4- طبق آيه مباركه: «واذاالبحارسجّرت» وقتيكه درياها أفروخته گشت در أثر شعله وربودن، تبخير شده واز دسترس ساكنين روى زمين خارج مى شود.

يا احتمالات ديگر كه فقط خود، او، مى داند وبس

20 چهل روز باران مى بارد

20 چهل روز باران مى بارد 1- عَن الصّادق جعفربن محمد عليه السلام قال: «اذا اراد اللّه عزّوجلّ أن يبعث الخلق أمطر السّماء على الأرض أربعين صباحاً فاجتمعت الأوصال و نبتت اللّحُوُمْ!» «1» امام صادق عليه السلام فرمود: «زمانى كه خداى عزّوجلّ اراده كرد مردم را برانگيخته كند، ازآسمان چهل روز باران مى بارد، وتمامى اعضاء انسانها جمع شده و گوشتها مى رويد!»

عَن ابى عبدالله عليه السلام «اذا أراد الله أن يبعث أمطر السّماء على الأرض اربعين صباحاً فاجتمعت الأوصال و نبتت اللّحوم!» «2»

به معناى حديث بالاست.

آيات 57 اعراف و 9 فاطر و 39 فصّلت و 11 زخرف و 11 ق بر مطلب فوق دلالت صريح دارد چون خلاصه فرمايش خداوند در آيات فوق اين است كه، خدا باران را مى فرستد زمينهاى خشك را خيس كرده نباتات را مى روياند و زنده مى كند، آنطور كه با نازل كردن باران نباتات مى رويد، همچنين است زنده شدن و به محشر آمدن مرده ها

«كذلك نخرج الموتى» «مرده ها را نيز اين چنين بيرون مى آوريم»

«كذالك الخروج» «بيرون آمدن (از قبر وزنده شدن) هم بدينصورت خواهد بود».

به تفسير آيات فوق دقّت نمائيد وجه تشابه عجيبى به همديگر دارند، مطلب خيلى واضح به دست مى آيد

21 باز عرش خدا بر آب قرار مى گيرد

21 باز عرش خدا بر آب قرار مى گيرد آيات و اخبار زيادى از بهم خوردن نظام آفرينش در روز قيامت

خبر مى دهد به طوريكه دراين مطلب هيچگونه ابهامى وجود ندارد، به استشهاد واستلال نيازى نيست چون با كوچكترين مراجعه به كتابهاى مربوطه مسئله، روشن مى شود، فقط آيه اى كه خيلى جلب توجه مى كند آيه مباركه: «

يوم تُبدَّل الارض غير الارض و السّموات و برزوا للّه الواحد القهّار» «1» «درآن روز كه اين زمين به زمين ديگرو آسمانها (به آسمانهاى ديگر) مبدل مى شود وآنان در پيشگاه خداوند قهّار ظاهر مى گردند»

يعنى زمين وآسمان به صورتى غير از نظام فعلى كه مشاهده مى كنيم تبديل مى شود وبه سوى خداى واحد قهّار آشكار مى شوند.

در تفسير قمى از امام زين العابدين عليه السلام روايتى نقل مى كند، درضمن آن مى فرمايد: «و تبدّل الأرض غير الأرض يعنى بأرض لم يكتسب عليها الذّنوب بارزةًليس عليها جبال و لا نباتٌ كما دَحَاها أوّل مرّة و يعيد عرشه على الماء كما كان أوّل مرةٍ مستقلًا بعظمته و قدرته» «2» «زمين بر مى گردد به صورتى غير از اين صورت يعنى: به زمينى كه در آن گناهى انجام داده نشده است و همه چيزها آشكار مى شود، (پستى وبلندى، و) كوهى و نباتى وجود نخواهد داشت، همانطور كه در مرحله اول خلقت بود، و عرش خدا به

سر چشمه حيات، ص: 128

آب بر مى گردد، چنانچه درمرتبه أول باعظمت وقدرت خود مستقل بود.

«يوم نطوى السّماء كطىّ السجل للكتب كما بدأنا اوّل خلق نعيده و عداً علينا إنّا كنا فاعلين» « «1»

«روزى كه ما آسمان راهمچون طومارنامه ها درهم مى پيچيم همانگونه

كه آفرينش را شروع كرديم به همان صورت برمى گردانيم و عده ايست كه ما داديم و حتماً به وعده خود عمل مى كنيم»

پُر واضح است كه زمين براى أبد پايدار و قابل زيست نخواهد ماند، قطعاً در آينده تغييراتى در ساختار خورشيد پديد خواهد آمد و زمانى فرا خواهد رسيد كه فروزش آن به صد برابر درخشش امروزى رسيده و طومار حيات را در زمين نيز درهم خواهد پيچيد،

البته اين رويداد (به نظر نويسنده كتاب سرگذشت زمين) به هيچ وجه زودتر از چهار ميليارد سال ديگر به وقوع نخواهد پيوست، و اگر حيات از سوى خودِ ساكنان زمين در خطر نابودى قرار نگيرد هيچگونه خطرى از سوى خورشيد حيات زمين را چه در حال حاضر و چه در آينده اى دور تهديد نخواهد كرد. «2»

نظريّه فوق از جمله فرضيّه ها و حدسيّات إنسانهاست كه معلوم نيست صحيح از آب در بيايد يا غلط؟ أمّا چيزى كه هست اعتراف به درهم پيچيدن طومار زندگى است چنانچه آيه مباركه فوق گويااست.

درفصل 19 همين بخش خوانديد كه، پيش از قيامت آبها اززمين برچيده مى شود، ممكن است ازحرارت طاقت فرساى خورشيد باشد يا عوامل ديگر.

دورى و نزديكى آنرا خودِ (او) مى داند

22 آفرينش گروهى از جنّ از آب

22 آفرينش گروهى از جنّ از آب در كتاب الإختصاص از امام صادق عليه السلام نقل مى كند:

أوّلين كسى كه قياس كرد ابليس بود گفت آدم را از گِل و مرا از آتش آفريده اى اگر إبليس مى دانست خداوند در وجود آدم چه شگفتى هايى آفريده، در برابر او

افتخار نمى كرد، سپس فرمود: خداى عزّوجلّ ملائكه را از نور و جنّيان را از آتش آفريد و صنفى از جن را ازباد و صنف ديگررا از آب هستى بخشيد. «1»

از روايت فوق معلوم ميشود كه همه جنّيان از آتش آفريده نشده است بلكه اكثريّت قاطع آنها از آتش وگروهى از باد و دسته اى از آب به وجود آمده اند.

واگر لفظ «جنّ» را به معناى لغوى آن كه «پوشيده» ويا «موجود غير مرئى» است حمل كنيم ممكن است دسته هاى سه گانه از ملّيّت ها و نژادها و طوائف با فرهنگهاى مختلف بوده باشند، وچون از موجودات ما وراء الطّبيعة و به اصطلاح (متافيزيك) هستند، حقيقت حال و كيفيّت زندگى آنها، براى ما معلوم نيست، مگر آن اندازه اى كه منابع وحى به ما خبر داده اند

23 آفرينش آدم از آب و خاك «

23 آفرينش آدم از آب و خاك « وهو الّذى خلق من الماء بشراً فجعله نسباًو صهراً» «1»

«او كسى است كه از آب

انسانى را آفريد سپس اين انسان را از دو شاخه «نسب وسبب» گسترش داد»

دراين آيه مباركه با صراحت كامل آفرينش انسان را ازآب بيان مى فرمايد؛

جمعى ازمفسّرين معتقدند كه منظور از (ماء» آب نطفه است كه همه انسان ها با قدرت پروردگار توسّط آن به وجود آمده، باآميزش نطفه مرد «اسپر» كه درآب شناوراست بانطفه زن «اوول) نخستين جوانه حيات انسان يعنى اوّلين سلّول زنده آدمى پيداشده است. ولى اين نظريّه باخلقت، آدم جوردرنمى آيد

گروه دوم، براين اعتقادند كه منظور از «بشر» دراين آيه نخستين انسان يعنى

آدم عليه السلام است چراكه آفرينش او از «طين» يعنى معجونى ازآب وخاك بود، بعلاوه طبق عدّه اى از روايات اسلامى نخستين موجودى كه خدا آفريد آب بود، وانسان را از آب آفريد. نكره بودن «بشراً» (انسانى را) گواه اين معنى است، كه بدون شك بيشترين قسمت وجودانسان راآب تشكيل مى دهد به طورى كه، مى توان گفت ماده اصلى وجود هرانسان آب است،

به همين دليل مقاومت انسان دربرابركمبود آب بسيار كم است درحالى كه انسان

سر چشمه حيات، ص: 131

دربرابركمبود مواد غذائى مى تواند روزها وهفته ها مقاومت كند. وبه راستى صورتگرى كردن درآب و چنين نقش بديعى رابرآب زدن دليل برنهايت قدرت پروردگار است «1»

أبى على واسطى، از أبى عبدالله عليه السلام روايت مى كند آن حضرت فرمود: «خداوند آدم را از آب و گِل آفريد، پس همّت أولاد آدم در آب و گل است و حوّا را از آدم آفريد بدينجهت همّت زنها در مردان است، آنهارا در خانه ها نگهدارى كنيد. «2»

ابا جعفر عليه السلام مى فرمايد: پدرم به من حديث كرد:

«خداى عزّوجلّ يك قبضه از خاك (تربتى) كه آدم را از آن آفريد برداشت و به آن، آب شيرين شفّاف ريخت، (40) روز آن را به حال خود گذاشت، بعد از آن آب شور و تلخ ريخت، باز چهل صباح به حال خود واگذاشت.

وقتى كه خوب خمير شد، آن را گرفت و حركت شديد داد، از چپ و راست، ذرّات (بنى آدم) بيرون ريخت و امر فرمود: تابر

آتش در آيند، اصحاب يمين داخل شدند، بر آنها سرد و سالم شد و اصحاب شمال إبا كردند، داخل آن شوند «3» (درخاتمه اين كتاب به حديث طينت وميثاق توجه نمائيد.)

در كيفيت آفرينش حضرت آدم عليه السلام از اين قبيل روايت زياد است، براى نمونه، دو روايت بالا آورده شد، تاكه دانسته شود بنى آدم بدون آب نمى تواند زندگى كند، چون دو قسمت از خميره وجودى اش آب است.

پس دو سوّم بدن انسانها را هم آب تشكيل ميدهد

24 أوّلين بازجوئى روز قيامت!

24 أوّلين بازجوئى روز قيامت! عَن أبى عبدالله عليه السلام قال: (أوّل ما يَسْأل الرّب العبد ان يقول له أَولمْ أَروِكَ من عذب الفرات «1»

امام صادق عليه السلام فرمود: «اوّلين چيزيكه خداوند بندگان رابه خاطرآن زير سؤال مى بَرَدْ، به او مى گويد: آيا من ازآب سرد و گوارا سيرابت نكردم.»

امام رضا عليه السلام از پدران بزرگوارش عليهم السلام روايت مى كند از على عليه السلام درباره آيه مباركه «لَتُسئلنَّ يؤمئذٍ عَن النّعيم «2»

سؤال شد قال: «الرّطب و الماءالبارد» «3»

قطعاً آن روز به خاطر نعمتهائى كه، زير سؤال مى رويد، «رطب و آب سرد است».

علّت باز پرسى از نعمت آب را باأبعاد مختلف مى توان بررسى كرد

1- آب از تفضّلهاى درجه يك ونشان دار خداوند است كه، با مطالعه مطالب اين كتاب، ارزش وجودى آن به طور إختصار معلوم مى شود.

2- حيات إنسانها و هرچه مورد استفاده آنها است از قبيل حيوانات و نباتات، به وجود آب بستگى دارد نبودآن مساوى است با نابودى آنها؛

پس براى نخستين باز جوئى از اين نعمت خداوندى، شايستگى دارد. 3- در دوران حيات بشرى كم إحترامى ها و بى توجّهى هاى زيادى در باره اين نعمت الهى رخ مى دهد از قبيل إسرافها و به هدر دادنها و بالأخرة به جانيآوردن شكر آن و ...، پس بايد مورد سؤال قرار گرفته و حساب، پس داده شود چون هر نعمت بزرگ سؤال بزرگى دارد

25 نخستين سرزمينى كه آب بيرون آمد

25 نخستين سرزمينى كه آب بيرون آمد سُئلَ امير المؤمنين عليه السلام عَن اوّل شى ء ضجّ على الأرض قال: وادٍ باليمن و هو اوّل واد فارَ منه الماء «1»

از امير مؤمنان عليه السلام سؤال شد، أوّلين چيزى كه در زمين ضجّه كشيد چه بود؟ فرمود: «بيابانيست در يمن و آن نخستين وادى است كه آب از آن فوران كرد».

ممكن است ضجّه كشيدن يا ناله كردن آن كنايه از شكافته شدن آن سرزمين باشد به عقيده بعضى ازدانشمندان آب دراعماق زمين كه روبه سردى مى رفت تشكيل شده است، و ازآن موقع تاكنون هم درحال تشكيل است «2».

آنچه مسلّم است، درحال حاضربراثرفعّاليّت هاى آتشفشانى (درونى وبرونى) مقدارى آب توليد مى شود. «3» دو عنصر «اكسيژن وهيدروژن» در تركيب موادّ كُره زمين وجود دارد «4» وفراهم شدن امكان تركيب اين دو عنصر، اقتضا مى كند كه قسمتى ازآب درزمين تشكيل يابد، وشايد ميليارد هاسال پيش براى أوّلين بار دروادى يمن به فوران درآمده است. اين مطلب بانظريّه هاى دانشمندان ديگر كه پيدايش آب را از آتمسفر زمين

مى دانند، منافات ندارد چون روايت و نظريّه هاى بالا به أوّلين آب زمينى اشاره دارد «5

26 همه مردم در سه چيز شريكند

26 همه مردم در سه چيز شريكند علماء فقه مى گويند: «الأصل فيها الإباحة: و لكلٍ من النّاس فى كُلِ ماءٍ حقُ الأنتفاع الّاما خرج بالدّليل.» «اصل در مصرف آب، مباح بودن آن است وعامّه مردم، در همه آبها حق انتفاع دارند؛

چون آبها از بركت هاى آسمانى است و خداوند بر بندگانش منّت گذاشته است؛ مگر آبى كه با دليل خاص مجاز نباشد» (مانند آبهايى كه با هزينه خصوصى اشخاص تأمين شده و دراختيار آنها قرار گيرد.)

واضح است اگر بنا باشد در مصرف آب خدا دادى، احتياج به اجازه گرفتن ازاشخاص باشد، زندگى انسان وحيوان، دچار مشكلات زياد خواهد بود

مثلًا قافله اى از مسافران كنار قريه يا قبيله اى نزول كرده است؛ اگر اجازه گرفتن الزامى باشد، بايد از يكا يك آنها اجازه بگيرند؛ و اگر در ميان آنها صغير و يتيمى باشد، پيدا كردنشان روزها طول مى كشد، پس بايد با نجاست و تيمّم نماز بخوانند يا از تشنگى بميرند.

اگرعدّه اى غائب، يابه سفر رفته باشند تكليف چيست، چگونه ممكن است رضايت آنهارابه دست آورد،؟ درحالى كه اخبار زيادى وارد شده است كه از ائمه عليهم السلام سؤال مى كردند: به قريه اى وارد مى شويم، مى خواهيم از آب آنجا استفاده كنيم؟.

حضرت از خصوصيّات و كيفيّت آن محل مى پرسيد، به مصرف آن اجازه مى داد امرنمى كرد از اهل آن محل اجازه بگيرند؛ علاوه بر اين، كمال امتنان در اين

سر چشمه حيات، ص: 135

است كه مسلمانها در حقوق ضروريّه، مخصوصاً در آبهامشترك باشند، تا عسر و حرج پيش نيايد «1».

در اين باره، روايت هائى هست كه مى فرمايند:

1- «ثلاثة اشياء الناس فيها شرع سواء الماء و الَكلاءِ و النار» «2» سه چيز است مردم در آن حقّ مساوى دارند و در مصرف آن باهم مساويند، «آب، چراگاه و آتش 2- «انّ المسلمين شركاء فى الماء و النّار و الكلاء» «3»

«مسلمانها در سه چيز شريكند، در آب و آتش و چراگاه.» حديث اوّل، عامّه مردم و حديث دوم، همه مسلمانها را در سه چيز شريك قرار داده است.

3- قطب راوندى، روايت كرده است كه حضرت رسول صلى الله عليه و آله پس از آنكه قلعه هاى خيبر را فتح كرد، قلعه اى كه جميع اموال و مأكولات آنهادر آن بود راهى كه بتوان آن را فتح كرد وجود نداشت، حضرت آنان را محاصره كرد، پس از چند روز يكى از يهوديان گفت:

يا محمد مرا بر جان و مال و اهل و عيالم امان بده تا تورا از راهى كه بتوانى اين قلعه را فتح كنى، راهنمايى كنم حضرت او را امان داد.

يهودى، محلى را نشان داد و گفت اگراز اين محل تونل بزنيد منتهى مى شود به آب آنها، آن را سد كن، چون آب نداشته باشند، جز تسليم چاره ديگرى نخواهند داشت. حضرت فرمود: ممكن است خدا وسيله اى بهتر از اين را فراهم كند (نترس) أمان تو در اعتبار خود باقيست. «4»

در جنگ صفين، أبوالأعور

سلمى ازلشگر معاويه، به شريعه فرات رسيد،

سر چشمه حيات، ص: 136

پيرامون آب را گرفت، از استفاده لشگر يان اميرمؤمنان عليه السلام جلو گيرى كرد ارتش امير عليه السلام شريعه را با صلابت و شجاعت تمام پس گرفتند و قشون معاويه را فرارى دادند حضرت فرمود: مانع اهل شام نشويد، بگذاريد از آب استفاده كنند.

شاميان موقعيت را مناسب تشخيص داده، دوباره شريعه را تصرّف كردند، باز ارتش امام با قدرت تمام فرات را پس گرفتند؛

اين دفعه ازفرماندهان عرض كردند:

«إمنعهم الماء يا اميرالمؤمنين كما منعوك؛ فقال: لا خلّوا بينهم و بينه لا أفعل ما فعله الجاهلون، فسنعرض عليهم كتاب اللّه و ندعوهم الى الهدى فان اجابوا و إلّا ففى حدّالسّيف ما يُغنى انشاء اللّه.»

اى اميرمؤمنان! «آب را بر روى آنها ببند همانطور كه به روى ما و لشگر تو بستند، فرمود: نه؛ ميان آنها و آب را، آزاد و خالى كنيد من كارى را كه نادانها كردند نمى كنم، به زودى كتاب خدا را بر آنها عرضه كرده و دعوت به هدايت مى كنيم، اگر قبول كردند چه بهتر وگرنه باخواست خدا تيزى شمشير كفايت مى كند، وما رااز مانع شدن آب بى نياز مى سازد.»

نصربن مزاحم گويد: به خدا قسم، غروب نرسيده أهل عراق و شام از آب برداشته و استفاده مى كردند بطوريكه هيچيك مزاحم ديگرى نبود «1»

از اين نوع احاديث استفاده مى شود كه حتّى در مواقع خاص و پيش آمدهاى حسّاس هم، اين بزرگان از اسلحه كشنده و مهلك آب، استفاده نمى كردند

و به هيچوجه به خود اين اجازه را نمى دادند كه با (زور ونيروى) تشنگى و عطش، به مصاف پرداخته و طرف مقابل را از پا در آورند.

پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله رضايت نداد، با تحميل تشنگى، بركوچك وبزرگ، كافر ان

سر چشمه حيات، ص: 137

حربى مانند «يهوديان» خيبر را با قطع آب وادار به تسليم كنند.

اميرمؤمنان عليه السلام شديداًنهى مى كند، با سدّ شريعه فرات معاويه ولشگريانش را از ميان بردارند. «1»

در محاصره عثمان، به وسيله حسنين عليهما السلام به خانه او آب فرستاد و نگذاشت از تشنگى بميرند.

روز ملاقاتِ امام حسين عليه السلام با «حرّبن يزيد رياحى» دستور مى دهد به استقبال آنان رفته، و همه آنها را با اسبهايشان سيراب نمايند. با اينكه مى توانست با كمى تأخير تمامى لشگريان حر را از پا در آورد، اما اين كار را نكرد و به خود اجازه نداد كه آنها در جلوى چشم امام از تشنگى هلاك شوند، شخصيّت و عظمت روح امام بالاتر از آن بود كه اين گونه با آنها رفتار نمايند

امّا پيروانان و نژاد همين ها با كمال بى شرمى و گستاخى و با زير پا گذاشتن تمامى ارزشهاى انسانى و قوانين بشرى و الهى، همان شريعه فرات را به روى فرزندان اين دو بزرگوار بستند؛

به صغير و كبير، زن و مرد، حتى به چهارپايانِ زبان بسته آنها رحم نكردند.

سر چشمه حيات، ص: 138

بابى حيائى تمام، آب فرات را به آسمان مى پاشيدند و فرياد مى زدند آيا نمى بينيد فرات را مانند شكم ماهى و «كبدآسمان» جارى است!، از آن نخواهيد چشيد، تا تشنه لب و با دل سوزان بميريد. «1»

مى نويسند در وقايع كربلا خود امام حسين عليه السلام از شدّت عطش ميان زمين و آسمان را مانند «دود و بخار» مى ديد! به خاطر يك جرعه آب، ناله جوان 18 ساله اش بلند شد: «يا ابتاالعطش قد قتلنى» «بابا! تشنگى مرا كشت.»

پدر، پس از لحظه اى سر بلند كرده فرمود: «هات لسانك» «زبانت را بياور» زبانِ جوان به كامِ پدر بلافاصله به عقب برگشته و مى گويد: بابا عطش تو كه بيشتر از من و زبانت مثل چوب خشكيده است.

ديگرى از عمو، آب خواست، انگشتر به دهان او گذاشت تاعطش اوفرونشيند

بچه هاى كوچك به دَرِخيمه عمو گرد آمده آب مى خواستند امام به برادر اكيداً سفارش مى كند «فاطلب الماء لهولاء الأطفال» برادرم ابوالفضل،! براى اين بچه هاى تشنه جگر آبى فراهم نما.

طفل شش ماهه به خاطر نوشيدن يك جرعه شير به سينه خشكيده مادر، چنگها زده و از اثر ناخنهاى كوچكش سينه مادر خراشيده شده بود. خود امام عليه السلام در دَمِ آخر توى گودى قتلگاه، پس از مناجات با معبود و اظهار عبوديّت و بندگى و تسليم محض در مقابل دوست.

رو به اشقياى آن دشت پر بلا گرفته فرمود: «يا قوم! اسقونى شربةً من الماء لقد نشفت كبدى من الظّماء» «اى قوم يك جرعه آبى به من دهيد، جگرم از تشنگى پاره پاره شد.» چاهى كه درپشت خيمه ها كنده بودند با

هلهله وحشيانه ريختند آنرا هم پر كردند، أرباب مقاتل مى نويسند:

سر چشمه حيات، ص: 139

بچه هاى كوچك ريگهاى زمين را اين طرف و آنطرف مى كردند دل و سينه هاى خود را روى آن مى گذاشتند شايد كوچكترين تخفيفى بر تشنگى ايشان حاصل آيد آنانكه اين سختگريها را كردند، چه پاسخى به جد و پدر بزرگوار اين مظلومان جگر سوخته، خواهند داشت رحمه الله

«از آب هم مضايقه كردند كوفيان خوش داشتند حرمت ميهمان كربلا»

«زان تشنگان هنوز بعيّوق مى رسد فرياد العطش زبيابان كربلا»

«چون خون حلق او بر زمين رسيد جوش از زمين به ذروه عرش برين رسيد

نزديك شد كه خانه ايمان شود خراب از بس شكستها كه به اركان دين رسيد»

اين خشك لب فتاده ممنوع از فرات

كزخون او زمين شده جيحون حسين تست

اين غرقه محيط شهادت كه روى دشت از موج خون او شده گلگون حسين تست

«ترسم جزاى قاتل او چون رقم زنند يك باره بر جريده رحمت قلم زنند»

«دست عتاب حق بدر آيد زآستين چون أهلبيت دست بر اهل ستم زنند

فرياد از آن زمان كه جوانان اهلبيت گلگون كفن بعرصه محشر قدم زنند سر چشمه حيات، ص: 140

«جمعى كه زد بهم صفشان شور كربلا درحشر صف زنان صف محشر بهم زنند»

«ازصاحب حرم چه توقع كنند باز

آن ناكسان كه تير به صيد حرم زنند»

«ترسم كزين گناه شفيعان روز حشر دارند شرم كز گنه خلق دم زنند» الالعنة اللَّه على القوم الظّالمين و سيعلم الّذين ظلموا أىّ منقلب ينقلبون

بخش 3 انواع آب

اشاره

بخش 3 انواع آب بخش 3 انواع آب 1- آب مضاف.

2- آب مطلق.

3- آب حيات.

4- آب باران.

5- آيات باران. 6- خلاصه و نتيجه گيرى.

احاديث درباره باران 1- ابر.

2- سماء.

3- آب آسمان بنوشيد.

4- لؤلؤ و مرجان.

5- آب نيسان.

مسائل فقهى بارآن

5- آب جارى.

آيات.

اخبار.

6- دريا.

آيات.

7- آب چاه.

سر چشمه حيات، ص: 143

ماده جارى و روانى كه به آن اصطلاحاً «آب» گفته مى شود، انواع مختلف دارد، الف- مضاف ب- مطلق

مطلق- آسمانى است مانند باران

زمينى است مانند آب جارى، راكد، شيرين، تلخ، گرم و سرد،

هريك از اين آبها خاصيّتها و احكام مخصوص به خود را دارد كه در لابلاى اين كتاب به آنها اشاره خواهد شد. براى تيمّن و

تبرّك سخنى از امام صادق عليه السلام مى آوريم.

قال عليه السلام: «و تفكّر فى صفاءالماء ورقّتة و طهوره و بركته و لطيف امتزاجه بكل شى ء و استعمله فى تطهير الأعضاء الّتى أمرك اللّه بتطهيرها. وأتِ بآدابه و فرائضه و سننه فانّ تحت كل واحدة منه فوائد كثيرة و اذا استَعْملتَها بالحرمة انفجرت لك فوائده عَن قريب» «1» «در صفا، نرمى، پاكى، بركت و همچنين آميزش لطيفِ آب، بر همه أشياء، تفكّر نما.

آن را در پاك كردن اعضايى كه خدا امر كرده است، به مصرف برسان، آداب، واجبات و مستحبّات آب را، بجا بياور، چون زير هر يك از آنها، فايده هاى زيادى وجود دارد.

اگر آنرا با احترام مصرف كنى بزودى چشمه هاى فوايد آن، برايت گشوده خواهد شد.

آب مضاف

آب مضاف آب مضاف: آبى راگويند كه بدون تقييد و اضافه كردن آن به قيدى ديگر نتوان به آن آب گفت، مانند: آب سيب و آب هويج و اين خود سه قسم است: 1- افشره چيزها (المعتصر من الأجسام)، مانند: آب سيب و آب انار 2- آميخته با چيز ها (الممتزج بها)، مانند: شربت، دوغ و آب آميخته به خاك و گل بسيار 3- تبخير شده چيزها، مانند: گلاب، عرق نعناع و ديگر عرقها.

آب مضاف: اگر از اصل، پاك باشد و با نجسى هم برخورد نكرده باشد، طاهر است. ولى به اجماع فقهاء، رافع حدث نيست. (نمى توان با آن وضو گرفت يا غسل كرد) و بنا بر قول قويتر، حتى در حال اضطرار

نيز، خبث (نجاست) را برطرف نمى سازد و اگر با نجس يا متنجس (هرقدر اندك) باشد، برخورد كند نجس مى شود، مگر اينكه، از بالا بسوى پايين جريان داشته باشد و نجس در پايين با آن برخود كند كه در اين صورت قسمت بالايى آن متنجس نمى گردد؛ مثلًا وقتى از گلابدان بر دست نجس گلاب ريخته شود آنچه در گلابدان است، نجس نمى شود؛ حتى اگر با گلاب نجسى كه در دست كسى است متصل باشد. همچنين است اگر آب مضاف با فشار با نجاست تماس يابد؛ حتى اگر نجاست بالا تر از آب باشد، باز نجس نمى شود مانند فوران آب مضاف بر نجس. «1

2 آب مطلق

2 آب مطلق آب مطلق: به آبى گفته مى شود كه بدون تقييد واضافه بتوان به آن آب گفت، مانند آب دريا، آب چشمه، آب چاه، درهمه اينها (حتىّ اگرجايى راكه نسبت داده شده است برداريم) به صورت مطلق «آب» گفته مى شود.

وازنظرفقهى: آب مطلق آب خالصى است كه پاك كننده پليديها و حيات بخش جانداران است، آسمانى باشد مانند: باران يازمينى مانند چشمه ها و نهرها و درياها و آب چاه، كه جوشش داشته باشد.

آب مطلق در هر جا ديده شود اگر يقين به متنجّس بودن آن نباشد، (يعنى بو، مزه، ويارنگ آن تغيير نيافته باشد) پاك است

«3 آب حيات

«3 آب حيات»

در ميان آبهاى زمينى آبى وجود دارد كه آنرا «آب حيات» گويند.

مشهور است كه هر كس موفق به نوشيدن آن شود حيات ابدى و زندگى جاويدان پيدا مى كند. اين آب استثنائى و ناپيدا را كسانى گشتند پيدا كنند و جرعه اى بنوشند، اما موفق نشدند. ولى مشهوراست كه حضرت خضر و الياس از آن چشمه نوشيده اند.

سر چشمه حيات، ص: 146

حضرت موسى عليه السلام با همراهش كنار آن رسيدند ماهى شورى كه به همراه داشتند به «عين الحياة» افتاد و زنده شد چون يكى از خواصّ مخصوص آن آب، زنده كردن مرده هاست. (امّابه چه علّت ازآن چشمه ننوشيده اند! درست معلوم نيست.) دراين باره به چند حديث توجه كنيد:

1- ابراهيم بن ابى يحيى المدنى از امام صادق عليه السلام روايت مى كند كه: «در اوّل خلافت عمر يك نفر از اولاد هارون از امير

مؤمنان عليه السلام پرسيد: اوّلين درختى كه در زمين روييد و اوّلين چشمه اى كه از زمين جوشيد و نخستين سنگى كه بر زمين گذاشته شد چه بوده است؟ در روايت ابى الطّفيل: و اوّلين قطره خون كه بر زمين ريخته شد از چه بود؟ فرمود: اوّلين قطره خون، شما مى گوييد خون هابيل است كه به دست برادرش كشته شد ولى اين طور نيست، پيش از آنكه حوّا بچه دار شود عادت ماهانه ديد و بر زمين ريخته شد.

أمّا اوّلين درخت، شما مى گوييد درخت «زيتون» است، اين حرف دروغ است، بلكه درخت خرماى «عجوة» است كه با آدم از بهشت فرود آمد و آنرا كاشت، اصل همه نخلها از آن درخت است.

اما اوّلين چشمه اى كه جوشيد، يهود مى گويند چشمه ايست كه از زير سنگ بيت المقدّس مى جوشد، دروغ مى گويند بلكه «عين الحياة» است كه هر كس به آن برسد زنده مى شود «خضر» در مقدمه لشگر ذى القرنين بود «عين الحياة» را مى جست خضر آن را پيدا كرد و خورد ولى ذى القرنين پيدا نكرد، وموفّق به خوردن ازآن نشد.

در روايت أبى الطّفيل فرمود: آن چشمه (عين الحيات) است كه موسى و فَتى (همراه او) بر آن چشمه ايستادند، و باآنها ماهى شورى بود كه به آن آب افتاد و زنده شد، و هر ميّتى بر آن آب برسد زنده مى شود.

اما اوّلين سنگ، يهود، گمان مى كند سنگى است كه در بيت المقدس است

سر چشمه حيات، ص: 147

دروغ مى گويند، بلكه حجرالأسود است كه با آدم از بهشت فرود آمد و در ركن بيت گذاشته شد، آنرا استلام مى كنند اول از برف سفيدتر بود اما خطاكاران بنى آدم دست

به آن ماليدند سياه شد «1».

2- ابن فضّال از امام رضا عليه السلام نقل مى كند:

«قال: انّ الخضر شرب من ماء الحياة فهو حىّ لايموت حتّى ينفخ الصّورو انّه ليأتينا فيسلّم علينا فنسمع صوته و لا نرى شخصه و انّه ليحضر حيث ذكر فمن ذكره منكم فليسلّم عليه و إنّه ليحضرالمواسم فيقضى جميع المناسك و يقف بعرفة فيؤمّن على دعاء المؤمنين فسيؤنس اللَّه به و حشة قائمنا فى غيبته و يصل به وحدته». «2» فرمود: «خضر از آب حيات نوشيد تا دميدن (صور) نمى ميرد او پيش ما مى آيد و بر ما سلام مى كند، صدايش را مى شنويم خودش را نمى بينيم، در هر جا نام او برده شود حاضر مى شود، از شما هر كس اسم او را ببرد فوراً بر او سلام كند،

موسم هاى حج حاضر شده مناسك حج را انجام مى دهد و در عرفات مى ايستد و به دعاهاى مؤمنين آمين مى گويد، به زودى خداوند وحشت قايمِ ما را در زمان غيبتش بااو از بين مى برد، با آن حضرت مأنوس مى شود، اورا ازتنهايى درمى آورد

3- در تفسير قمى روايت طولانى درباره ملاقات حضرت موسى و خضر عليه السلام نقل مى كند، در ضمن آن روايت است حضرت موسى به وصىّ خود «يوشع» عليه السلام گفت: خداوند مرا امر كرده از مردى كه در محلّ بهم آمدن «تلاقى» دو دريا است، تبعيّت كرده و از او علم ياد بگيرم. ماهى شورى را تهيّه كردند به محلّ معيّن رسيدند مردى را كه به پشت خوابيده بود، ديدند وصىّ موسى ماهى را در آورد، در چشمه اى كه آنجا بود شست، آن «ماءالحيوان» بود، ماهى زنده شد، به داخل آب

سر

چشمه حيات، ص: 148

رفت «1». در روايت ديگر مى گويد: يوشع بن نون، از چشمه اى كه نزديكش بود، وضو گرفت. از آب وضو، چند قطره روى ماهى پخته شده ترشّح كرد، ماهى زنده شد و به آب جهيد «2».

4- زرارة و حمران و محمدبن مسلم از أبى جعفر و أبى عبداللَّه عليهما السلام نقل مى كنند:

«قال: إنّه لمّاكان من أمر موسى عليه السّلام الّذي كان اعطِىَ مكتل فيه حوت مملّح و قيل له هذا يدلّك على صاحبك عند عين مجمع البحرين لا يصبّ منها شيى ءميّتاً الّا حَيِىَ يقال له ماءالحياة» «3»

فرمود: «كار موسى عليه السلام به جائى رسيد كه زنبيلى داده شد كه در آن ماهى نمك زده بود، و به او گفته شد اين ماهى تورادر نزديكى چشمه اى كه در محل بهم رسيدن دو درياست، به (خضر) راهنمايى مى كند، هيچ مرده اى به آن چشمه نمى رسد مگر اينكه زنده مى شود، به آن آب حيات گويند.»

أبى حمزة از أبى جعفر عليه السلام نقل مى كند كه آن حضرت فرمود: ذى القرنين بنده صالح بود، شاخ طلا و نقره نداشت، بلكه او را به سوى قومش مبعوث كرد به طرف راست سرش زدند، از آنها مدّتى غايب شد، دوباره به سوى آنها برگشت به طرف چپ، سرش زدند و در شما نيز مثل او هست؟ سه مرتبه اين را تكرار كرد. به او چشمه حيات را توصيف كرده و گفته بودند هر كس از آن بنوشد نمى ميرد تا صيحه و نفخ صور را بشنود چشمه داشت و خضر در مقدّمه لشگرش بود از فداكارترين اصحاب او بود. به خضر و سيصد و پنجاه و نه نفر ديگر، ماهى نمكدار

تحويل داد و سفارش كرد هر كس در يك چشمه ماهى را بشويد.

خضر هم به يكى از آن چشمه ها رسيد، وقتى كه ماهى را به آب انداخت، بوى آب كه به ماهى رسيد زنده شده به آب رفت، خضر اين را كه ديد، لباس ها را دور

سر چشمه حيات، ص: 149

انداخته و خود را به آب زد، به آب فرو مى رفت و مى خورد به اميّد اينكه به آب حيات رسيده است، پس همگى برگشتند، ذوالقرنين دستور داد، همه ماهى ها را گرفتند، شمردند ديدند كه يكى كم است.

گفتند ماهى خضر مانده، صدايش كرد، پرسيد ماهى را چه كردى، جريان را گفت پرسيد چكار كردى گفت به آب فرو رفتم هر چه گشتم پيدايش نكردم، پرسيد از آبش خوردى، گفت بلى، ذوالقرنين هر چه گشت، عين الحيات را پيدا نكرد، به خضر گفت، قسمت تو بوده است و تويى كه براى اين چشمه آفريده شده اى، در روايت كمال الدّين از عبداللَّه بن سليمان هست كه ذوالقرنين گفت: مژده باد بر تو و بر باقيماندن طولانى با غائب شدن از نظرها تا نفخ صور.

و اسم ذى القرنين عياش بود، اوّلين پادشاهى بود، پس از طوفان نوح به شرق و غرب عالم سلطنت كرد. «1»

روايت شده است كه خضر و الياس درموسم حجّ با هم هستند و در موقع جدايى با اين دعا ازهم جدا مى شوند. «بسم اللّه ما شاءَ اللَّه لا قوّة الا باللّه ما شاء اللّه كلّ نعمة فمن اللّه ما شاء اللّه الخير كلّه بيد اللّه عزوّجلّ، ما شاءاللَّه لا يصرف السّوء الااللَّه.» «2»

بعضى ها مى گويند خضر و الياس يك نفر است اما روايت

بالا و روايتى كه مى گويد: خضر به خشكى و الياس به دريا مأمور است اين نظريه را نفى مى كند. و اسم خضر تاليابن ملكان بن عابربن أرفخشدبن سام نوح است، خضر ناميده شد.

چون در هر جايى مى نشيند زمين سبز مى شود «3» از روايات گذشته و سائر روايات معلوم مى شود كه، عين الحياة وجود دارد ولى نامرئى است، ويادر جايى قرارگرفته است كه اگر كسى هم ديده باشد، نمى شناسد

4 باران

4 باران در ميان انواع آب مطلق، آب باران از امتيازات خاصى بر خوردار است. و خداوند متعال كه از آن با عنوان «مبارك، رحمت، رزق، آب وغيره» نام مى برد، نشان دهنده اهمّيّت و ارزشمندى آن است.

اگر چه آب باران نيز محصولى از آب درياست، كه به صورت ابر به هوا بلند شده و به وسيله باد هرجا هدايت شود، مى بارد؛

أمّا اين خود نيز خيلى مهّم است كه، اگر همين كار انجام نگيرد و اين آبها به هوا بلند نشود و به زمين خشك و سوزان فرو نريزد و در آن بالا در ماهيّت آن فعل و انفعالاتى به بار نيايد، درمدّت كم چه فاجعه هولناكى به وجود مى آيد.

خشكسالى و در نتيجه آن قحطى و امراض گوناگون و گرسنگى و تشنگى و از ميان رفتن محصولات كشاورزى و و و ... گريبانگير انسانها و حيوانات مى شود.

در أثر همين جابجا شدن ابرها است كه به جاهاى دور، نزديك، گوشه و كنار زمين آب مى رسد، چشمه ها پرميشود و استعدادها را رشد داده، مايه

حيات و آرامش هر جنبنده اى رافراهم مى آورد. (فصل 6 همين بخش (دريا) را مطالعه بفرمائيد)

آياتى را از قرآن، وحديث چندى رامرور كنيم تاموقعيّت وارزش وجودى باران به دست آيد

آيات باران»

آيات باران» 1- وأنزل من السّماء ماءاً فأخرج به من الثمّرات رزقاً لكم» «1» «واز آسمان آبى فرو فرستاد و به وسيله آن ميوه ها را پرورش داد تا روزى شما باشد.»

2- و ما أنزل اللّه من السّماء ماءاً فأحيا به الأرض بعد موتها و بثّ فيها من كل دابة» «2»

«آبى كه خداوند از آسمان نازل كرده و با آن زمين را پس از مرگ زنده نمود و انواع جنبندگان را در آن گسترده است.»

3- و هوالّذى أنزل من السمّاء ماءاً فأخرجنا به نبات كلّ شى ء فأخرجنا منه خضراً» «3»

«او كسى است كه از آسمان، آبى نازل كرد. و به وسيله آن گياهان گوناگون رويانديم؛ واز آن، ساقه ها و شاخه هاى سبز، خارج ساختيم؛ و از آنها دانه هاى متراكم، و از شكوفه نخل، خوشه ها با رشته هاى باريك، بيرون فرستاديم؛ و باغهااز انواع انگور و زيتون وانار (گاه) شبيه به يكديگر و (گاه) بى شباهت خلق كرديم، هنگامى كه ميوه مى دهد، به ميوه آن و طرز رسيدنش بنگريد كه در آن نشانه هائى براى افراد با ايمان است.!»

4- و هو الّذى يُرْسِلُ الرّياح بشراً بين يدى رحمته حتّى اذا أقلّت سحاباً ثقالًا سقناه لبلد ميّت فانزلنا به الماء فاخرجنا به من كلّ الثّمرات كذلك نخرج الموتى لعلّكم تذكّرون» «4» «و او كسى است كه بادها را پيشاپيش باران رحمتش مى فرستد همچون بشارت دهنده اى از قدوم مسافر عزيزى خبر مى دهد.

سر چشمه

حيات، ص: 152

بادهايى كه از اقيانوسها بر خاسته وابرهاى سنگين بار و پر آب رابا خود حمل مى كند، در اين موقع آنها را به سوى سرزمينهاى مرده مى رانيم، به وسيله آن، آب نازل مى كنيم و با آن، از هر گونه ميوه اى بيرون مى آوريم؛ واين گونه كه زمينهاى مرده را زنده كرديم مردگان رانيز، زنده مى كنيم؛ تا متذكر شويد.»

5- و ينزّل عليكم من السّماء ماءاً ليطهّركم به» «1» (ويادآوريد هنگامى كه) «آبى از آسمان براى شما فرو مى فرستاد تا با آن شما را پاك كند.»

6- أنزل من السّماءاً فَسالَتْ اوديةٌ بقدرها فاحتمل السّيل زبداً رابياً» «2»

« (خداوند) از آسمان آبى فرستاد واز هر درّه اى و رودخانه اى به اندازه خود، سيلاب جارى ساخت، پس سيل بر روى خود كفى حمل كرد.»

7- و أنزل من السّماء ماءاً فأخرج به من الثّمرات رزقاً لكم» «3» «واز آسمان آبى فرستاد و با آن ميوه ها را خارج ساخت تا روزى براى شماباشد»

8- و أرسلنا الرّياح لواقح فأنزلنا به من السّماء ماءاً فأسقينا كموه و ما أنتم له بخازنين.» «4» «ما بادها را براى تلقيحِ ابرها، وبه هم پيوستن و بارور ساختن آنها، فرستاديم؛ و از آسمان آبى نازل كرديم و شما را باآن سيراب نموديم، در حالى كه شما توانايى حفظ و نگهدارى آن را نداشتيد.»

9- واللَّه أنزل من السّماء ماءاً فأحيا به الأرض بعد موتها انّ فى ذلك لَايَةً لقوم يسمعون» «5» «خداوند از آسمان آبى فرستاد و زمين رابعد از آنكه مرده بود حيات بخشيد، در اين، نشانه ايست براى جمعيّتى كه گوش شنوا دارند.»

سر چشمه حيات، ص: 153

10- و أنزل من السّماء ماءاً فأخرجنا به أزواجاً من

نبات شتّى» «1» «و (خداوند) از آسمان، آبى فرستاد كه باآن، انواع گوناگون گياهان را (ازخاك تيره) بر آورديم.»

11- ألم تر أنّ اللَّه أنزل من السّماء ماءاً فتصبح الأرض مخضرّةً انّ اللّه لطيف خبير» «2»

«آيا نديدى خداوند از آسمان، آبى فرستاد، زمين (بر اثر آن) سرسبز و خرّم مى گردد؟! خداوند لطيف وآگاه است»

12- وترى الأرض هامدة فاذا أنزلنا عليها الماء اهتزّت و ربت وأنبتت من كل زوج بهيجٍ» «3»

«و زمين را (درزمستان) خشگ ومرده مى بينى امّاهنگامى كه آب باران برآن فرو مى فرستيم، به حركت درمى آيد ومى رويد و از هر نوع گياهان زيبا مى روياند.»

13- و أنزلنا من السّماءاً ماءاً بقدرٍ فاسكنّاه فى الأرض و انّا على ذهاب به لقادرون» «4»

«و از آسمان، آبى به اندازه معيّن نازل كرديم؛ وآنرا در زمين ساكن نموديم؛ و ما بر از بين بردن آن كاملًاقادريم.»

14- و هو الّذى أرسل الريّاح بشراً بين يدى رحمته و أنزلنا من السّماء ماء طهوراً لِنُحيِى به بلدة ميتاً و نسقيه ممّا خلقنا انعاماً و أنا سِىٌ كثيراً» «5» «و او كسى است كه بادها را بشارتگرانى پيش از رحمتش فرستاد و از آسمان، آب پاك كننده نازل

سر چشمه حيات، ص: 154

كرديم؛ تا به وسيله آن زمين مرده را زنده كنيم و چهارپايان و انسانها را سيراب نماييم.»

15- و لئن سئلتهم: من نزّل من السّماءِماءً فأحيابه الأرض من بعد موتها ليقولنّ:

اللَّه» «1»

«اگر از آنها بپرسى كه چه كسى از آسمان، آبى نازل كرد، و به وسيله آن زمين را بعد از مردنش زنده كرد؟ مى گويند: اللّه»

16- و أنزلنا من السّماءاًماءً فانبتنا فيها من كلّ زوج كريم» «2»

«و از آسمان، آبى فرستاديم و به وسيله آن در روى زمين، انواع گوناگونى از جفتهاى گياهان پُر ارزش رويانديم.»

17- اللّه الّذى يرسل الرّياح فتثير سحابا فيبسطه فى السّماء كيف يشاء و يجعله كسفاً فتر ى الودق يخرج من خلاله» «3» «خداست كه بادها را مى فرستد، ابرى را بر مى انگيزد، و در آسمان، هر طور كه بخواهد مى گستراند، و آن را متراكم مى كند، پس دانه هاى باران را مى بينى از ميان آن بيرون مى آيد.»

18- واللّه الّذى أرسل الرّياح فتثير سحاباً فسقناه الى بلدميّت فاحيينا به الأرض بعد موتها و كذلك النّشور. «4»

خداوند كسى است كه بادها را فرستاد تا ابرهائى را به حركت در آورند ما اين ابرها را به سوى سرزمين مرده اى مى رانيم و به وسيله آن زمين را بعد از مردنش زنده مى كنيم؛ رستاخيز نيز همين گونه است.

19- ألم تر أنّ اللّه أنزل من السّماء ماءاً فأخرجنا به ثمرات مختلفاً الوانها» «5»

«و آيا

سر چشمه حيات، ص: 155

نديدى خداوند از آسمان، آبى فروفرستاد كه به وسيله آن ميوه هايى را با الوان گوناگون خارج ساختيم.

20- ألم تر أنّ اللّه أنزل من السّماء ماءاً فسلكه ينابيع فى الأرض ثمّ يخرج به زرعاً مختلفاً الوانه ثمّ يهيج فتريه مصفرّاً ثمّ يجعله حُطاماً انّ فى ذلك لذكرى لأولى الألباب» «1»

«آيا نديدى كه خداوند از آسمان، آبى فرستاد و آن را به صورت چشمه هايى در زمين وارد نمود

، سپس با آن زراعتى را خارج مى سازد كه رنگهاى مختلف دارد، بعد آن گياه خشك مى شود، به گونه اى كه آن را زرد و بى روح مى بينى، سپس آن را در هم مى شكند و خرد مى كند؟! در اين ماجرا

تذكرى براى خردمندان (ازناپايدارى دنيا) است.

21- و من آياته أنّك ترى الأرض خاشعة فاذا أنزلنا عليها الماء اهتزّت و ربت انّ الّذى أحياها لمحيى الموتى و هو على كل شى ء قدير» «2»

«از نشانه هاى اوست كه زمين را خشك مى بينى، هنگامى كه آب بر آن مى فرستيم، به جنبش در مى آيد و نموّ مى كند، همان كسى كه آن را زنده كرد، مردگان را نيز زنده ميكند؛ و او بر هر چيز تواناست.»

22- و الّذى نزّل من السّماء ماءاً بقدر فأنشرنا به بلدة ميتاً كذلك تخرجون» «3» «و او كسى است كه از آسمان به مقدار معيّن آبى فرستاد، و به وسيله آن، سرزمين مرده را زنده كرديم و همين گونه از قبرها بيرون مى آييد.»

23- و ما أنزل اللَّه من السّماء من رزق فأحيابه الأرض بعد موتها و تصريف الرّياح لأياتٍ لقو يعقلون» «4»

«و در فرو فرستادن آب از (آسمان) كه به وسيله آن زمين را بعد از مردنش حيات بخشيده، وهمچنين در وزش (باد ها) نشانه هاى روشنى است

سر چشمه حيات، ص: 156

براى گروهى كه اهل تفكّرند.»

24- و نزّلنا من السّماء ماءاً مباركاً فأنبتنا به جنّاتٍ و حبّ الحصيد.» «1»

«و از آسمان، آبى پر بركت فرستاديم، و به وسيله آن باغها و دانه هاى قابل درو، رويانديم.»

25- و النّخل باسقات لهاطلع نضيد. رزقا للعباد و أحيينا به بلدةً ميتاً كذلك الخروج» «2»

«و همچنين نخلهاى بلند قامتى كه ميوه هاى متراكم دارند، همه اينها را به خاطر بخشيدن روزى، بربندگان آفريديم؛ و با اين قطره هاى حيات بخش باران، زمين مرده را زنده كرديم؛ آرى، زنده شدن مردگان و خروج آنها از قبر نيز، همين

گونه است

27- افرأيتم الماء الّذى تشربون أانتم انزلتموه من المزن ام نحن المنزلون» «3»

«آيا درباره آبى كه مى نوشيد، فكر كرده ايد؟ آيا شما آن را از أبر فرو مى فرستيد يا مانازل كرديم؟.»

28- و أنزلنا من المعصرات ماءاً ثجّاجاً لنخرج به حبّاً و نباتاً وجنّاتٍ ألفافاً» «4»

«و از ابرهاى باران زا، آبى فراوان نازل كرديم؛ تا به وسيله آن دانه و گياه بسيار برويانيم؛ و نيز باغهاى پر درخت به وجود آورديم.»

29- فلينظر الانسان الى طعامه انّا صببنا الماء صبّاً ثم شققنا الأرض شقاً فأنبتنا فيها حبّاً و عنباً و قضباً و زيتوناً و نخلًا و حدائق غلباً و فاكهةً و ابّاً متاعاً لكم و لأنعامكم» «5»

«انسان بايد به غذاى خويش بنگرد! ما آب فراوانى از آسمان ريختيم؛

سر چشمه حيات، ص: 157

سپس زمين را شكافتيم؛ و در آن دانه هاى فراوانى رويانديم؛ و انگور و سبزى بسيار و زيتون و نخل فراوان، و باغهاى پر درخت و ميوه و چراگاه، تا وسيله اى براى بهره گيرى خود و چهارپايانتان باشد.

«خلاصه و نتيجه گيرى

«خلاصه و نتيجه گيرى»

از مجموع آيات گذشته دو مطلب مهم استفاده مى شود.

1- براى اثبات مَعاد و رستاخيز روى سبز شدن و زنده شدن زمينهاى مرده تكيه شده است.

اين مسئله براى هيچكس قابل انكار نيست كه در فصلهاى مختلف سال مرگ و مير نباتات و اشجار و غيره را، با ديده خود نظاره مى كنيم؛ و پس از فرا رسيدن فصل ديگر، زنده شدن و جان گرفتن آنها رامى بينيم.

زمين خشك و سوزان، درختان طراوت از دست داده، و بيابانهايى كه شادابى خودرااز كف داده اند، با آمدن بهار و با موجود بودن شرايط، خرّمى خود را باز مى يابند»

همانطور

كه ريشه اصلى اينها در خاك مانده و در شرائط مناسب، شروع به رويش كرده قدّ علم مى كنند»

ريشه هاى اصلى و تخمهاى بنيادين بشر نيز در همين زمين است، آن هم در شرايط مناسب قد علم مى كند، و در روز رستاخيز حضور پيدا مى كند. «1»

«فانّما هى زجرة واحدة فاذاهم بالسّاهرة» «2»

«با يك صيحه، (با يك نفخه) ناگهان در صحراى قيامت خواهند بود»

يا اينكه چهل روز پيش از قيامت باران خواهد باريد، استعدادها را رشد داده و براى زنده شدن آماده خواهد ساخت. (بخش 2 فصل 20 صفحه 116 همين كتاب مراجعه شود) آيات گذشته درباره باران را دقّت كنيد كه مطلب چگونه واضح و گوياست! با تعبيرهاى گوناگون «كذالك النّشور» «كذالك تخرجون» «كذالك نخرج

سر چشمه حيات، ص: 158

الموتى» و غيرهاكيفيّت نوعى از زنده شدن را بيان وتصريح مى كند.

2- مطلب ديگر اينكه: آيات روشن گر اين است كه، حيات و زنده بودن زمين وآنچه درآن است، به نزولات آسمانى و بارانهاى زندگى بخش، بستگى دارد؛ آيا اين نزولات با چه شرايطى به وجود مى آيد. خود به خود شكل مى گيرد؟ يا اينكه

آفتاب بر اقيانوسها مى تابد و بخار آب را به بالا مى فرستد، بخارها متراكم مى شوند و توده هاى سنگين أبر را تشكيل مى دهند، امواج باد توده هاى كوه پيكر ابر، را بر دوش خود حمل مى كنند و به سوى سرزمين هايى كه مأموريت دارند پيش مى روند، قسمتى از اين بادها كه در پيشاپيش توده هاى ابر در حركتند، و آميخته با رطوبت ملايمى هستند، نسيم دل انگيز ايجاد مى كنند، كه از درون آن بوى باران حيات بخش به مشام مى رسد.

اينها در واقع مبشّران نزول باران هستند، سپس

توده هاى عظيم ابر دانه هاى باران را از خود بيرون مى فرستند.

نه چندان درشتند كه زراعتها را از بيخ بركنند و زمينها را ويران كنند و نه چندان كوچكند كه در فضا سرگردان بمانند.

آرام و ملايم بر زمين مى نشينند و آهسته در آن نفوذ مى كنند و محيط را براى رستاخيز بذرها و دانه ها آماده مى سازند، زمينى كه در خشكى مى سوخت و شباهت كامل به منظره يك گورستان خاموش و خشك داشت تبديل به كانون فعّالى از حيات و زندگى و باغهاى پر گل و پر ميوه مى شوند. «1»

پس از اين همه مقدّمات طولانى جمله «رزقاً لكم» ويا «فلينظر الانسان الى طعامه» ما را سوق مى دهد به اينكه، بشر براى ادامه حيات خود، با اين وسائل عريض و طويل لقمه نانى، گيربيآورد، و به رزق خود دست پيدا كند.

سر چشمه حيات، ص: 159

«ابر و باد و مه و خورشيد و فلك در كارند تا تو نانى به كف آرى و به غفلت نخورى»

«همه از بهر تو سرگشته و فرمانبردار شرط انصاف نباشد كه تو فرمان نبرى» نظرى به طعام جلوى خود بيافكنيد و تفكّر نمائيد، كه با چه وسائلى آن طعام فراهم شده است و با چه وسائلى يك لقمه نان آماده مى شود.

«وقليل من عبادى الشّكور» «از بندگانم شكر گذارشان كم است.»

چه گلايه بجا و خجلت آور يك عمر بخور و بخواب و از همه نعمتهاى پيدا و ناپيدا استفاده كنى، لااقل زبانت نچرخد، كه خدايا شكرت، زهى بى ادبى

«احاديث درباره باران

«احاديث درباره باران»

درباره باران، احاديث زيادى در كتب حديث آمده است؛ انواع بارآنها و منافع آنها و كيفيت استفاده از آنها را بيان

نموده است.

در اين كتاب براى رعايت اختصار به چند حديث اكتفا مى كنيم

«أبر

«أبر»

در كتاب خصال شيخ صدوق قدس الله روحه از ابى جعفر عليه السلام روايت مى كند كه معاويه سؤالات پادشاه روم رابه امام حسن عليه السلام فرستاد و جواب خواست از جمله آنها اين بود: آن ده چيز كدام است كه از همديگر شديدتر است؟ فرمود:

«وأما عشرة اشياءبعضها اشدّ من بعض»

«أمّا ده چيزى كه از ديگرى سخت و شديدتر است:

خداوند عزّوجلّ شديد ترين چيزى كه آفريده، سنگ است؛ شديدتر از آن، آهن است كه آن را مى بُرد؛ و شديد تراز آن، آتش است كه آن را ذوب مى كند؛ و

سر چشمه حيات، ص: 160

شديدتراز آتش، آب است كه آن را خاموش مى كند؛ و شديدتراز آب، ابرى است كه آن را حمل مى كند؛ و شديد تراز آن، بادى است كه آن را بر مى انگيزاند؛ و شديد تراز آن ملكى است كه آن رامى فرستد؛ و شديدتراز او، ملك الموت است، و شديدتراز او مرگيست كه او را مى ميراند؛ واشدّ من الموت امر اللّه رب العالمين الذى يميت الموت شديدتراز مرگ امر خداى جهان است كه مرگ رامى ميراند.» «1»

مسعدة بن صدقة از امام صادق عليه السلام روايت مى كند، پيغمبر صلى الله عليه و آله فرمود: خداوند عزّ و جلّ، هرچيزى را كه آفريده چيز ديگريرا برآن مسلّط كرده است (حديث را ادامه داده به اينجا رسيد كه) ثم؟ الإنسان طغى وقال: من أشدّ منى قوّة؟ فخلق اللّه الموت فقهره فذلّ الإنسان، ثمّ إنّ الموت فخر فى نفسه فقال اللّه عزّو جلّ: لا تفخر فإنّى ذابحك بين الفريقين أهل الجنّة وآهل النّار، ثمّ لا

احييك أبداً فترجى أو تخاف (الخبر) «2» سپس انسان گردن كشى كرد، گفت نيرومندتر از من كيست! خداوند مرگ را آفريد اوراخورد نمود، انسان ذليل شد.

مرگ سر برداشته به خود باليد خداى عزّوجلّ (به مرگ خطاب كرد) فخرنكن (گردن فرازى ننما) به يقين (در روز قيامت) ميان بهشتيان و دوزخيان ترا سر مى بُرم كه ديگر أبدا زنده نخواهى ماند تا اميدوار باشى ويا بترسى (تاآخر خبر)

مرحوم فيض كاشانى در كتاب نوادر الأخبار در اين رابطه حديثى را اين گونه نقل مى كند: أهوازى از امام محمد باقر عليه السّلام روايت مى كند.

زمانى كه خداوند اهل بهشت را در بهشت و أهل آتش را در آتش جا داد، مرگ را

سر چشمه حيات، ص: 161

به صورت قوچ مى آورند، و در ميان بهشت و جهنّم نگه مى دارند، منادى با صداى بلند به طوريكه همه اهل محشر بشنوند، ندا سر مى دهد؛ اى اهل بهشت! و اى اهل جهنّم! همه، به سوى ندا دهنده متوجه مى شوند، سپس مى گويد مى دانيد اين، چيست!؟ اين همان مرگ است كه در دنيا از آن مى ترسيديد.

اهل بهشت مى گويند: (خدايا) بار ديگر ما را نميران أهل آتش هم مى گويند خدايا ما را بميران! سپس در برابر ديدگان آنها آن راسرمى بُرند مانند سربريدن گوسفند، دوباره ندا مى دهند بعد از اين، مرگى وجود ندارد به ابديّت و خلود يقين كنيد؛ در اين حال، اهل بهشت چنان خوشحال مى شوند.

كه اگر در آن روز كسى از خوشحالى مى مرد، آنها هم مى مردند؛ پس آيه: «أفما نحن بميّتين لمثل هذا فليعمل العاملون» «1» راتلاوت نمود و أهل جهنّم چنان:

«شهقه» مى زنند كه اگر كسى با

ناله و فرياد مى مرد، آنها هم مى مردند؛ و آن است قول خداوند عزّوجل: «وَانذرهم يوم الحسرة إذ قضى الأمر» «2»

درگذشته نزديك ازآيات قرآن فهميديم كه، خداوند چگونه بادهاى مبشّرات رامى فرستد، تاآمدن باران رامژده دهد؛ و بارانها با چه وسايلى حمل مى شود، تا به كجا برسد، و در كجا فرود آيد، و چه جاى خشكيده و مرده راگلستان، و كدام گلستان را، ويران و با خاك يكسان كند.

چه مجموعه اى از زندگى را بركت و گرمى بخشد، و چه جمعى را پراكنده و نالان سازد، و يا چه انسانى عبد شكور و ديگرى بنده كفور باشد.

پاك و منزّه است خدائى كه همه كارهايش را از روى حكمت و صلاح به انجام

مى رساند

«سماء

«سماء»

يهودى از اميرمؤمنان عليه السلام پرسيد: «لم سمّيت السّماء سماءً قال لانّها وَ سَمُ الماءِ (معدن الماء»

«چرا آسمان را سمأ گفتند، فرمود: زيرا آسمان معدن آب است» «1»

در زبان احاديث، «سماء» به ابر و يا به فلكى (كه آب از آن به ابر و از ابر به زمين مى بارد) را گويند، اگر چه در لغت به معنى «بالا» است و به همين جهت سقف را نيز سماء گويند.

«آب آسمان، بنوشيد!»

عن أبى عبداللّه عليه السلام قال: قال: أميرالمؤمنين عليه السلام «اشربوا ماءَ السّماء فانّه يطهّر البدن و يدفع الاسقام قال اللّه تبارك و تعالى و ينزّل من السّماء ماءاًليطهّركم به ..» «2» امام صادق عليه السلام ازاميرمؤمنان عليه السلام روايت مى كند آنحضرت فرمود: «آب آسمان بنوشيد، چون آب آسمان، بدن را پاك و ناراحتى ها و مرضها را دفع مى كند خداى تعالى فرمود: از آسمان براى شما آب فرو مى ريزد كه

به وسيله آن شما را پاك كند» «3»

در خواص و منافع «آب نيسان» در اين باره صحبت مفصّل خواهيم داشت

«آب آسمان، بنوشيد!

«آب آسمان، بنوشيد!»

عن أبى عبداللّه عليه السلام قال: قال: أميرالمؤمنين عليه السلام «اشربوا ماءَ السّماء فانّه يطهّر البدن و يدفع الاسقام قال اللّه تبارك و تعالى و ينزّل من السّماء ماءاًليطهّركم به ..» «2» امام صادق عليه السلام ازاميرمؤمنان عليه السلام روايت مى كند آنحضرت فرمود: «آب آسمان بنوشيد، چون آب آسمان، بدن را پاك و ناراحتى ها و مرضها را دفع مى كند خداى تعالى فرمود: از آسمان براى شما آب فرو مى ريزد كه به وسيله آن شما را پاك كند» «3»

در خواص و منافع «آب نيسان» در اين باره صحبت مفصّل خواهيم داشت

«لؤلؤ و مرجان

«لؤلؤ و مرجان»

عَن جعفر الصّادق عَن علىّ عليه السلام قال: «يخرج منهما اللّؤلؤ و المرجان «1» قال من ماء السّماء و من ماء البحر فاذا أمطرت فتحت الأصداف أفواهها من البحر فيقع فيها من ماء المطر فتخلق اللّؤلوءة الصّغيرة من القطرة الصّغيرة و اللّؤلؤة الكبيرة من القطرة الكبيرةِ» «2» امام صادق از پدرانِ خود عليهم السلام از أمير مؤمنان عليه السلام نقل مى كند آنحضرت: در تفسير آيه، فوق فرمود: يعنى «از بهم رسيدن آب آسمان و زمين، لؤلؤومرجان به وجود مى آيد، هنگامى كه باران مى آيد، صدفهاى دريا دهان مى گشايند و آنرا مى بلعند؛ از قطره كوچك لؤلؤ (درّ) كوچك و از قطره بزرگ لؤلؤبزرگ به وجود مى آيد.»

ناگفته نماند تأويل آيه مباركه را به اميرمؤمنان على و فاطمه زهرا عليهما السلام و درّهاى به وجود آمده از آن دو، را به ائمّه معصومين عليهم السلام ذكر كرده اند» در اين باره به تفاسير مراجعه شود.

«تركيب آب آسمان با آبهاى زمينى» در تفسير آيه مباركه 9 سوره «ق» «ونزّلنا من السّماء ماءاً مباركاً»

محمد بن مسلم، گويد: شنيدم، امام محمد باقر عليه السلام فرمود: «ليس من ماء فى الارض الّا وخالطه ماء السماء» «3»

«آبى در زمين وجود ندارد مگر اينكه آب آسمان بااو تركيب يافته است.

«آب نيسان

«آب نيسان»

نيسان از ماههاى رومى و مدت آن سى روز است، با تطبيق سال ايرانيها، بيست و سه روز بعد از عيد نوروز مى باشد.

در بحارالانوار: درباره اين ماه دو روايت نقل شده است، يكى را از مهج الدّعوات، سيدبن طاووس كه مفصّل تراست، أمّاچون سندش منتهى مى شود، به عبدالله بن عمر و از نظر روايى ضعيف است، از نقل آن خوددارى گرديد.

هر دو روايت را محدّث قمى رحمهم الله در مفاتيح الجنان، در اعمال ماههاى رومى ص 229، از زادالمعاد علّامه مجلسى رضوان الله تعالى عليه نقل كرده است، طالبين به آن كتاب مراجعه نمايند، اما روايت دوم را عّلامه مجلسى قدّس سرّه بدينگونه نقل كرده است:

أقول وجدت بخط الشيّخ على بن حسن بن جعفر المرزبانى و كان تاريخ كتابته سنة ثمان و تسعمأة قال وجدت بخط الامام العلّامة الشّهيد السّعيد محمّد بن مكّى رحمة اللّه عليه عَن جعفربن محمد ... «1»

مى گويم باخطّ على بن حسن بن جعفر مرزبانى (كه تاريخ نوشته شدنش (908) است، پيدا كردم آنهم مى گويد: با خط امام شهيد سعيد محمد بن مكى رضى الله عنه ديده است كه، ازامام جعفرصادق عليه السلام ازپدران بزرگوارشان عليهم السلام روايت شده است:

قال: «قال رسول اللّه: علّمنى جبرئيل عليه السلام دواءاً لااحتاج معه الى طبيب.»

جبرئيل برايم دوائى ياد دادكه باوجود آن به دوائى محتاج نشوم بعضى از اصحاب عرض كردنديا رسول الله، دوست داريم آن را براى ما هم

تعليم فرمايى، حضرت فرمود: هركس، در ماه نيسان آب باران بگيرد، و هر يك از سوره هاى

سر چشمه حيات، ص: 165

فاتحةالكتاب و آيةالكرسى و قل يا ايهاالكافرون و سبّح اسم ربّك الاعلى را هفتاد مرتبه بر آن آب بخواند، و سوره هاى اخلاص ومعوّذين رانيز هفتاد مرتبه بخواند سپس:

«لااله الّا اللّه و اللّه اكبر و صلّى اللَّه على محمد و آل محمّد و سبحان اللَّه و الحمدللّه و لااله الّا اللّه واللّه اكبر را نيز هر يك هفتاد مرتبه بر آن آب بخواند، هفت روز صبح و شام يك جرعه از آنرا بياشامد.

پيغمبر فرمود: به حق خدايى كه مرا به نبوّت راستين برأنگيخته است، هر كس از اين آب بياشامد، تمامى دردها و اذيّت هايى را كه در بدنش هست از او دفع مى كند و دهان او را پاك و بلغم را مى زدايد اگر غذا بخورد و آب بياشامد در شكم او باد نمى كند و بادهاى معده، او را آزار نمى دهد، فلج به او نمى رسد.

از ناراحتى هاى پشت واندرون و ناف نمى نالد، از درد سينه نمى ترسد، سردى و شاش بند را بر طرف مى نمايد. حكّة (خارش، گرى) آبله، طاعون، جذام و برص به او نمى رسد و آب مرواريد به چشمش نمى آيد.

دلش خدا ترس شده و خداوند، هزار رحمت و هزار مغفرت به او مى فرستد، انكار و شرك و خود بزرگ بينى و كسالت وتنبلى و عداوت ازدلش خارج مى شود و از رگ او درد بيرون مى رود، اگر در لوح محفوظ دردى برايش نوشته شده، پاك مى گردد

هر مردى بخواهد زنش حامله شود خداوند به او بچه ميدهد وأگرزندانى باشد نجات يابد و به

هر چه بخواهد مى رسد، سردرد و همه گونه دردها به اذن خداوند ساكن مى شود «1»

البته روايت مذكور فقط درباره باران ماه نيسان وارد شده است. اما رواياتى در

سر چشمه حيات، ص: 166

دست است كه تمامى بارانهاى آسمانى را مورد توجه قرار داده و استفاده از آن را مورد شفاء و تشويق قرار داده است، يكى از آنها قبلًا در همين فصل گذشت.

وروايت دومى راذيلًامى آوريم:

حسن بن فضل طبرسى دركتاب مكارم الأخلاق از رسول خدا صلى الله عليه و آله نقل مى كندكه آن حضرت فرمود: «علّمنى جبرئيل دواءاً لا أحتاج معه الى دواءٍقيل: يارسول اللَّه! وماذالك الدّواء؟ قال يؤخذ ماءالمطر قبل ان ينزّل الى الأرض ثم يجعل فى اناءٍ نظيف و يقرء عليه الحمد الى آخرها سبعين مرة و قل هو اللّه احد و معوّذّتين سبعين مرة ثمّ يشرب منه قد حاً بالغداة و قدحاًبالعشىّ فو الّذى بعثنى بالحق لينزعَنّ اللّه بذلك الدّاء من بدنه و عظامه و مُخَخِهِ و عروقه» «1» «جبرئيل دوايى به من ياد داده است كه، به داروى ديگر احتياج نه خواهم داشت، پرسيدند يا رسول الله آن دوا چيست؟ فرمود: آب باران را پيش از رسيدن به زمين گرفته و به ظرف پاكى ريخته شود، هريك ازسوره حمد وقل هوالله و معوذتين هفتاد بار به آن خوانده شود، صبح يك ليوان و عشاء يك ليوان نوشيده شود. سوگند به خدايى كه مرا به حق بر انگيخته است، به وسيله اين دواء، درد از بدن و استخوانهاو مغز استخوانها و رگهاى او بيرون مى رود.» امثال اين روايت ها در كتابهاى حديث زياد است، امّا براى اختصار به همين حديث اكتفا مى كنيم

«مسائل فقهى باران

«مسائل فقهى باران»

آب باران در حكم آب جارى است، مادامى كه بو يا مزه يا رنگ آن با چيز نجس تغيير نيابد، همه چيز را پاك مى كند؛ اگر زمين نجس در اثر باريدن باران خيس شود پاك مى شود؛ و هر چيزى كه فشار دادن آن ممكن نباشد مانند، در و ديوار و چوبها

سر چشمه حيات، ص: 167

و سنگها و فرشها وغيره، با آب باران خيس شود پاك است.

1- علىّ بن جعفر رضى الله عنه از برادر بزرگوارش امام موسى بن جعفر عليه السلام پرسيد: اگر پشت بام در اثر غسل كردن و يا ادرار و بول كردن نجس شود وباران ببارد و آب جارى شود آيا با آن آب وضو گرفتن جايز است؟

ج: اگر جارى شود عيب ندارد «1»

2- باز پرسيد، اگرباران مى بارد و شرابى هم به پشت بام ريخته شده باشد و از آن آب بر لباسش ترشّح كند، آيا پيش از شستن مى تواند با آن لباس نماز بخواند؟

ج- شستن لباس و بدنش لازم نيست و نماز خواندن با آن لباس مانعى ندارد «2».

3- در پشت بام، آشغال و چيزهاى نجس باشد و باران هم ببارد و ازآن، به لباس مى رسد.

ج- «اذاجرى من ماءالمطر فلابأس ان يصلّى فيها» «اگر آب باران جارى شود، نماز خواندن با آن لباس مانعى ندارد.» «3»

4- باز سؤال كرد اگر باران بر روى نجس (عذره) بريزد و از آن به لباس ترشّح كند آيا پيش از شستن، مى تواند نماز بخواند؟

ج- «اذا جرى به المطر فلابأس» «اگر باران بر آن جارى شود عيب ندارد» «4»

5- مسئلة: چيزى كه نجس است و عين نجاست در آن نيست اگر

يك مرتبه باران ببارد و آنرا خيس كند پاك مى شود و در فرش و لباس و غيره فشارد دادن لازم نيست «5

5 آب جارى

5 آب جارى آب جارى چه گرم باشد و چه سرد، تلخ باشد يا شيرين اگراز زمين بجوشد مانند چشمه ها و قناتها يا متصّل به منبع بزرگ و كرّ باشد مانند آب لوله كشى وغيره، اگر با عين نجاست بو، مزه، رنگ، آن تغيير نيابد همه چيز را با شستن پاك و تميز مى كند چون خودش ذاتاًپاك است.

«آيات»

آيات فراوانى كه در باره باران نوشته شد ارتباط تنگاتنگ و عميق با انواع مختلف آب دارد، اضافه بر آنها، چند آيه رادر باره آب و اثرات آن راذكرمى كنيم و آيات مربوط به دريا را نيز در محل خود تذكر خواهيم داد.

«انّ اللّه يحبّ التّوابين و يحبّ المتطهّرين» «1» «به درستى كه خداوند توبه كنندگان و پاكيزگان (پاك، زندگى كنندگان) را دوست دارد.

«فيه رجالٌ يحبّون ان يتطهّروا واللّه يحبّ المتطهّرين» «2» «در آن مسجدى كه با تقوى درست شده است، مردانى است كه پاكيزگى رادوست دارند و خدا نيز پاكيزگان را دوست دارد.»

سر چشمه حيات، ص: 169

«أولم يرو انّا نسوق الماء الى الأرض الجرز فنخرج به زرعاً تأكل منه انعامهم و انفسهم افلا يبصرون» «1» «آيا آنان (منكران معاد) نمى بينند ما

آب را بر زمين خشك و سوزان «باير» مى رسانيم، سپس به وسيله آن كشت و زرعهايى، (علوفه هاى گوناگون) بيرون مى آوريم و از آن سبزيها خودشان و دامهايشان مى خورند، آيا چشم بصيرت ندارند.»

«قل أرايتم ان أصبح ماءكم غوراً فمن يأتيكم بمأ معين» «2» «بگو:! به من خبر دهيد اگر آبهاى (سرزمين) شما در زمين فرو رود، چه كسى مى تواند آب جارى و گوارا در دسترس شما قرار دهد؟!»

«و أسقيناكم ماءاً فراتاً» «3» «ما شما را با آب زلال سيراب كرديم.»

«و أخرج منها ماءها و مرعاها» «4» «از زمين، آب و چراگاهش را بيرون آورد.

«آيات

«آيات»

آيات فراوانى كه در باره باران نوشته شد ارتباط تنگاتنگ و عميق با انواع مختلف آب دارد، اضافه بر آنها، چند آيه رادر باره آب و اثرات آن راذكرمى كنيم و آيات مربوط به دريا را نيز در محل خود تذكر خواهيم داد.

«انّ اللّه يحبّ التّوابين و يحبّ المتطهّرين» «1» «به درستى كه خداوند توبه كنندگان و پاكيزگان (پاك، زندگى كنندگان) را دوست دارد.

«فيه رجالٌ يحبّون ان يتطهّروا واللّه يحبّ المتطهّرين» «2» «در آن مسجدى كه با تقوى درست شده است، مردانى است كه پاكيزگى رادوست دارند و خدا نيز پاكيزگان را دوست دارد.»

سر چشمه حيات، ص: 169

«أولم يرو انّا نسوق الماء الى الأرض الجرز فنخرج به زرعاً تأكل منه انعامهم و انفسهم افلا يبصرون» «1» «آيا آنان (منكران معاد) نمى بينند ما آب را بر زمين خشك و سوزان «باير» مى رسانيم، سپس به وسيله آن كشت و زرعهايى، (علوفه هاى گوناگون) بيرون مى آوريم و از آن سبزيها خودشان و دامهايشان مى خورند،

آيا چشم بصيرت ندارند.»

«قل أرايتم ان أصبح ماءكم غوراً فمن يأتيكم بمأ معين» «2» «بگو:! به من خبر دهيد اگر آبهاى (سرزمين) شما در زمين فرو رود، چه كسى مى تواند آب جارى و گوارا در دسترس شما قرار دهد؟!»

«و أسقيناكم ماءاً فراتاً» «3» «ما شما را با آب زلال سيراب كرديم.»

«و أخرج منها ماءها و مرعاها» «4» «از زمين، آب و چراگاهش را بيرون آورد.

«أخبار

«أخبار»

قال النّبى صلى الله عليه و آله: «خلق اللّه الماء طهوراً لا يُنجّسه شيى ءٌ مّا الّا غيّر لونه او طعمه اوريحه» «5» رسول خدا- صلّى اللّه عليه وآله- فرمود: «خداوند آب را پاك و پاك كننده آفريده است، هيچ چيز آنرا نجس نمى كند، مگر اينكه رنگ يا مزه يا بوى آن تغيير

سر چشمه حيات، ص: 170

يابد

«آبها تماماً پاك است تا به طور يقين، نجاست آن دانسته شود.»

«اىُّ شيى ءٍ يكون أطهر من الماء»»

«آيا چه چيزى از آب پاك تر است؟!»

آب اصالتاً پاك است و ذاتاً پاك كننده است، اخبار و احاديث فراوان در تفاسير قرآن مجيد و در كتابهاى فقهى وجود دارد، كه نيازى به درج بيشتر از اين نمى باشد.

پر واضح است آب يعنى اين مادّه اصلى وجود تمامى موجودات كه قسمت أعظم خميره وجودى آنان را تشكيل مى دهد بايد پاك و پاك كننده «طاهر و مطهّر» باشد.

واقعاً اگر آب نبود چه چيزى جاى آنرا مى گرفت، زندگى روى زمين به چه صورتى در مى آمد.؟

آيا خداوند عزّوجلّ شرايط زندگى را تغيير مى داد كه در آن صورت نام ديگر را يدك مى كشيد واسم ديگر روى آن گذاشته مى شد.؟

و آيا اصلًا همچون كارى امكان پذير بود، يا نظام

احسن و نظم آفرينش چنين اجازه را نمى داد؟! (غير از خود او كسى چه مى داند.

6 دريا

6 دريا دريا در مفهوم كلّى

مادّه اصلى آفرينش اجسام، و خميره بنيادين آسمانهاو زمين، و مركز فعل و انفعالات عجيب و مهيبِ دوران خلقت اوّليّه است.

به عبارت ديگر: اين مايع خاموش كننده آتش كه «آب» ناميده شده است و مجموعه آن را دريا ناميده اند، شايد ميلياردها سال قبل، در اثر تجزيه دو عنصر «اكسيژن، هيدروژن» آن و يا اصلًا قبل از تركيب آن دو كه (هر دوى آنها آتش زا و قابل اشتعال است) به صورت ماده مذاب آتشين و در قالب اقيانوس گازهاى فشرده در آمده و در اثر انفجارات عظيم مركزى آن، كرات آسمانى به پهنه بى پايان فضا، پرتاب شده و كهكشانها و منظومه هاى بى شمارى به وجود آمده است.

و يا به گونه هايى كه فرضيّه ها و حد سيّات نوين و ريز كشفيات عصر فضا، با تئوريهاى گوناگونى كه ارائه مى دهد، «جهان» پا به عرصه وجود گذاشته است.

و يا طبق گفته هاى اخبار و آيات زمين وآسمان را از درياى فراگير «دود، بخار، از زبد و دخان» آفريده است.

پس از طى دوران تكامل، آن دو عنصر آتش زا را به هم پيوند داده، مادّه حياتبخش «آب» را زينت بخش جهان آفرينش و مايه حيات تمام موجودات زنده قرار داده است.

كسى غير از او، چه مى داند شايد در آينده نه چندان دور، همين كشفيّات و اكتشافات علمى فعلى نيز بصورت مسائل ابتدايى

و بچه گانه جلوه گر شود.

سر چشمه حيات، ص: 172

چون در تاريخ اكتشافات جوامع بشرى كراراًبه تجربه رسيده است، روزى بشر در نتيجه كشف يك مسئله مهم، برخود مى بالد و جشنها مى گيرد و تبريكها و تشويقها نوشته مى شود، و بزرگداشت ها برپاميگردد، اما پس از مرور زمانى كوتاه بصورت عادى در آمده، ديگر جلب توجه نمى كند.

«اين بحر وجود آمده بيرون ز نهفت كس نيست كه اين گوهر تحقيق بسفت»

«هر كس سخنى از سر سودا گفتند زان روى كه هست كس نمى داند گفت» روزى يكى ادعاءمى كرد.

«هرگز دل من زعلم محروم نشد كم ماند زاسرار كه معلوم نشد» پس از گذشت 72 سال همين شخص، با صراحت مى گويد:

«هفتاد و دو سال فكر كردم شب و روز معلومم شد كه هيچ معلوم نشد» «

به دومطلب توجه فرمائيد» 1- شايسته است انسان هر چه در توان دارد در پى كشف مجهولات برآمده، دربه دست آوردن أسرار كاينات، به تلاش و كوشش خود ادامه دهد، اما يك چيز را فراموش نكند، مطالب و كلماتى را كه، از حلقوم سفيران مبدأ غيب به صورت كتاب آسمانى، ويا گفتارهاى گوناگون در اختيار بشريت قرار گرفته و به طور رايگان به دست انسانها سپرده شده است، از چشم خود دور نكند؛ تا مى تواند در محورفهم آنها، غور و بررسى نمايد؛ چون در لابلاى آنها، اسرارى نهفته است كه، با

سر چشمه حيات، ص: 173

آزمايشها و تحقيق و بررسى هاى علمى و فنى دقيق، كشف مى گردد.

براى مثال، مى بينيم در عصر بربرّيت و جاهليّت و در دوران بى سوادى و بى فرهنگى، در ميان مردم عقب افتاده فرياد: «ثم استوى الى السّماء و هى دخانٌ» «1»

سر مى دهد، ولى پس از گذشت قرنها، بشر به أسرار آن پى برده و مى گويد: زمانى اين مجموعه هستى، به صورت اقيانوس گاز و مواد مذاب و درياى مايع و روان آتش بود، بعد به صورت بخار درآمده و يا بعبارت ديگر «دخان» بوده است كه خداوند آسمانهاى هفتگانه را ازآن خلعت «وجود» بخشيده و در پايين ترين آسمان «سيّارات و ثوابت» را قرار داده و تزيين نمود. «انا زيّنّاالسّماء الدّنيا بزينةٍالكواكب» «2»

«ما آسمان پايين را با ستاره ها تزيين كرديم.

«ولقد زيّناالسّماء الدّنيا بمصابيح» «3» «پائين ترين آسمان را با چراغها «ستارگان»

آرايش داديم.

«ولقد زيّناالسّماء الدّنيا بمصابيح» «4» «به تحقيق آسمان پايين را با چراغها (ى چشمك زن ستارگان) بزك نموديم.»

اين آسمان اول و يا پايين ترين آسمانها است كه، هنوزبشرِ عصر فضا در يك گوشه از ميلياردها گوشه آن گيركرده و «درجا» مى زند و هر چه تلاش مى كند به سوى بى نهايت ها راه باز نمايد، أمّا، ره، به جايى نمى برد، آن بالا بالاها چه خبر هست خود او ميداند! (از اينجا پى توان بردن چه آشوبيست در دريا)

درهمين منظومه شمسى خودمان، (طبق گفته مجلّات ورسانه هاى گروهى آن روز) در مسافت هفت ميليارد و پانصد ميليون كيلومترى، كره «مرّيخ» كه دوازده

سر چشمه حيات، ص: 174

سال طول مى كشد تا سفينه فضايى (مرينر دو آمريكا) با سرعت سرسام آورى كه داشت به آن برسد، غرق شده و دست و پا مى زند.

رصد خانه «پالومار» عظمت جهان بالا را چنين توصيف مى كند.

«تا وقتى كه دوربين رصد خانه پالومار را نساخته بودند، وسعت دنيايى كه به نظر ما مى رسد، بيش از پانصد سال نورى نبود ولى اين دوربين، وسعت دنياى ما را به هزار ميليون سال نورى رساند، و در نتيجه ميليونها كهشكان جديد كشف شد، كه بعضى از آنها هزار ميليون سال نورى، با ما فاصله دارند؛ ولى بعد از فاصله هزار ميليون سال نورى، فضاى عظيم ومهيب و تاريكى به چشم مى خورد كه، هيچ چيز در آن ديده نمى شود؛ يعنى: روشنايى از آنجا عبور نمى كند، تا صفحه عكاسى دوربين رصد خانه

را متأثر كند؛

ولى بدون ترديد در آن فضاى مهيب و تاريك، صدها ميليون كهشكان وجود دارد كه دنيايى كه در سمت ما است با جاذ به آن كهكشانها نگهدارى مى شود؛ تمام دنياى عظيمى كه به نظر مى رسد و داراى صد ها هزار ميليون كهكشان است، جز درّه اى كوچك و بى مقدار از يك دنياى عظيم تر نيست و هنوز اطمينان نداريم كه در فراسوى آن دنياى دوم، دنياى ديگرى نباشد «1»

از اين گفته به خوبى برمى آيد كه: علم، هنوز با آن پيشرفت شگفت انگيز خود در قسمت آسمانها، كشفيّات خويش را سرآغاز جهان مى داند نه پايان آن، بلكه آنرا ذره كوچكى در برابر جهان بس با عظمت مى شمارد. «2» البتّه اين توصيف (رصدخانه پالومار) مربوط به/ 30 سال پيش ازنگارش اين كتاب مى باشد. و از آن سال تابه حال كشفيّات عجيب زيادى شده است، كه احتياج به تحقيق وبررسى علمى و دقيق دارد.

سر چشمه حيات، ص: 175

2- خداوند در دو آيه ذيل، برگشت تمام نظامهاى فعلى و دورانهاى اوّليّه و شروع دوباره آفرينش را به صورت ديگر، چنين بيان مى كند:

«يوم نطوى السّماء كطىّ السّجلّ للكتب كما بدئنا اوّل خلق نعيده و عداً علينا إنّا كنّا فاعلين» «1»

«روزى كه آسمان را مانند طومار درهم مى پيچيم همان طور كه در آفرينش اوّليّه بود، بر مى گردانيم، اين كار حتمى است كه، انجام خواهيم داد.»

«يوم تبدّل الأرض غير الأرض و السّماوات» «2»

«روزى كه زمين به صورتى، غير از صورت فعلى زمين و آسمانها،

تبديل خواهد شد»

باعبارات كوتاهِ اين دو آيه مباركه، درياى ژرفى از علم در برابر ما گشوده شده است كه به وسيله اهل فنّ و راسخان در علم، معناى ظاهرى آن فهميده مى شود؛! أماعُمق مسئله چيست خودِاومى داند و بس!.

امّا بطور اجمال و اختصار، از خود قرآن كريم ميتوان نتيجه گرفت كه، اين فعل و انفعالاتِ جديد به چه صورتى در خواهد آمد، كه يك روزِ آن، معادل پنجاه هزار سال فعلى ما خواهد بود.

«تعرج الملائكة و الرّوح اليه فى يوم كان مقداره خمسين الف سنة» «3» «فرشتگان و روح (فرشته مقرب خداوند) به سوى او بالا مى روند در روزى كه مقدار آن، پنجاه هزار سال خواهد بود.»

به طور دقيق معلوم نيست آيا اين روز طولانى در نتيجه عظمت و بزرگى كره آن روز و يا چرخش كُندِ آن خواهد بود، ياشرايط ديگرى پيش خواهد آمد؟! هنوزسرّآن كشف نه شده است.!

در آن روز هيچ چيز پنهان نخواهد بود، و هيچ عملى زير پرده نخواهد ماند،

سر چشمه حيات، ص: 176

مرگى وجود نخواهد داشت، همه چيز زنده است، همه موجودات گويا است.

«يومئذٍ تعرضون لا تخفى منكم خافية» «1»

«آن روز، عرضه مى شويد درحالى كه هيچ چيزى از اعمال شما پوشيده نخواهد ماند.»

يوم هم بارزون لا يخفى على اللّه منهم شيى ء «2»

«روزى كه همه آنان آشكارمى شوند، و چيزى از آنها بر خدا پنهان نخواهد ماند.»

«و برزوالِلّهِ الواحد القهّار» «3»

«و آنان در پيشگاه خداوند واحد و قهار ظاهر ميگردند»

البتّه دراين

باره، آيات واخبار زياداست، منظور ارائه نمونه هايى است كه صاحبان عقل سليم با ديد جديد و دانش نو، در حلّ معمّاهاى آنها، كوشا بوده و در صددكشف اسرار آنهاباشند؛ درگشودن أسرارِ درياى بيكران مخلوقات، دامن همت به كمر زده و تشنه لب اندر لب دريا متحيرنمانند.

و در نتيجه اين كاوشها و كوششها، آفريننده اين تشكيلات حيران كننده عقلهارا خوب شناخته، بر عبوديّت او گردن نهند، پاك و منزّه است خدايى كه عقلها در كارهاى او حيران، و خردها در برابر آفريده هاى شگفت انگيز او به گِلْ نشسته است

دريا

دريا : در مفهوم جزئى و معناى متبادرى.

همان گودالهاى زمينى پر از آب، خليجها، درياها، اقيانوسها، يابه عقيده دانشمندان، همين منبع و سرچشمه حيات اوّليّه است، كه، حيات آغازين از اعماق آن شروع شده است. «4»

دريا- يعنى اين مجموعه محيّرالعقول وگوهر گرانقدر كه اميرمؤمنان عليه السلام هزار و

سر چشمه حيات، ص: 177

چهار صد سال پيش فرمود: «لَوْشْئتُ لجعلت من هذاالماء نوراً» «1»

«اگر بخواهم روشنايى و نور راازاين آب، بيرون مى كشم.» يعنى از آب برق، و وسايل روشنائى ديگرى استخراج مى كنم.

باز آن حضرت هنگام بازگشت ازجنگ صفين بالاى نهرى در شمال عراق ايستاد. «و نظر الى الماء ينزل من الأعلى الى الأسفل فقال: و انّه ليمكن ان يستضاء العراق من هذاالماء» «2»

«به آبشارى كه از بالا به پايين مى

ريخت نگاهى كرد، فرمود:

ممكن است روزى عراق از اين آب نور باران شود.»

پس از گذشت هزار و چهارصد سال از همان آبشار به وسيله نصب توربينها برق استخراج كرده و عراق را غرق در نور كردند.

پس همين مادّه، به ظاهر «آب» در اثر موجود بودن شرايط تبديل به آتش «برق» مى شود و در مورد ديگر تحت شرايطى خود آتش مى گيرد، «واذاالبحارسجّرت» و «والبحرالمسجور» «3»

يا آتش نشان مى شود

«آيات

«آيات»

1- «و سخّر لكم الفلك لتجرى فى البحر بأمره و سخّر لكم الأنهار» «4» «و كشتيها را مسخّر شما گردانيد، تا بر صفحه دريا به فرمان او جريان يابد و نهرها را نيز مسخّر شما كرد.»

2- «و هوالّذى سخّر البحر لتأكلوا لحماً طريّاً و تستخرجوا منه حليةً تلبسونها

سر چشمه حيات، ص: 178

وترى الفلك مواخر فيه و لتبتغوا من فضله ولعلّكم تشكرون» «1» «و اوكسى است كه دريا را مسخّر شما ساخت تا ازآن، گوشت تازه بخوريد، وزيورى براى پوشيدن (مانند مرواريد و جزآن) از دريا، استخراج كنيد؛ و كشتيهارا مى بينى كه، سينه دريارا مى شكافند تا شما (به تجارت پردازيد و) از فضل خدابهره گيريد؛ شايد شكر نعمتهاى اورا به جا آوريد.»

3- «و هو الّذى مرج البحرين هذا عذب فرات و هذا ملحٌ اجاج و جعل بينهما برزخاً و حجراً محجوراً» «2»

«واوكسى است كه دو دريارا دركنارهم قرار داد؛ يكى گوارا وشيرين، و ديگر شور و تلخ؛ و درميان آنهابرزخى (حايل ناپيدا) قرار داد تا باهم مخلوط نشوند (گويى هريك به ديگرى مى گويد:) دور باش و نزديك نيا!

4- «أمّن جعل الأرض قراراً و جعل خلالها أنهاراً و جعل لهارواسى و جعل

بين البحرين حاجزاً» «3»

« (آيا بتهاى آنها خير وبركت دارد،) يا كسى كه زمين را مستقرّ و آرام كرد، و در ميان آن نهرها جارى ساخت، و بر روى آن كوههاى بلند قرار داد، و در ميان دو دريا پرده انداخت.

5- «و ما يستوى البحران هذا عذاب فرات سائغ شرابه وهذا ملح اجاج و من كلّ تأكلون لحماً طريّاً و تستخرجون حلية تلبسونها وترى الفلك مواخر فيه و لتبتغوا من فضله و لعلكّم تشكرون» «4»

«و دو دريا يكسان نيستند: اين يكى سرد و خوشگوار، خوردنش گوارا و ديگرى شور و تلخ و گلوگير؛ أمّا از هردو گوشتى تازه مى خوريد و وسايل زينتى براى پوشيدن استخراج مى كنيد و كشتيها را در آن مى بينى كه سينه دريا را مى شكافد تا از فضل خدا به دست آوريد كه شايد شكر گزار باشيد.»

سر چشمه حيات، ص: 179

6- «و من آياته الجوار فى البحر كالأعلامِ ان يشاء يسكن الرّيح فيظللن رواكد على ظهره انّ فى ذلك لاياتٌ لكلّ صبّار شكور» «1»

«از نشانه هاى خداشناسى كشتيهاى كوه پيكر جريان يافته در درياست، اگر خدا بخواهد باد را ساكن مى كند كشتيها در پشت دريا راكد مى ماند، البته در اين كارها، نشانه هايى است براى همه شكيبايان شكرگذار.

7- «اللّه الّذى سخّر البحر لتجرى الفلك فيه بامره و لتبتغوا من فضله و لعلّكم تشكرون» «2»

«خداست كه دريا را تسخير كرده تابا فرمان خدا كشتيها در آن جريان يابد، و بتوانيداز فضل او بهره گيريد، شايدكه، شكرنعمتهايش رابه جاآوريد.»

8- «و البحر المسجور» «3»

«سوگند به درياى بر افروخته شده!.»

9- «مرج البحرين يلتقيان بينهما برزخ لايبغيان فبأىّ آلاء ربّكما تكذّبان، يخرج

منهما اللّؤلّؤ و المرجان فبأى آلاء ربّكما تكذّبان و له المنشأت فى البحر كالأعلام» «4» «دو دريا را در كنار هم قرار داد كه ملاقات مى كنند اما در ميان آنها حايلى است كه به همديگر مخلوط نمى شوند، پس كدامين نشانه خدايتان را تكذيب مى كنيد.

از آن دو دريا، درّ و مرجان بيرون مى آورد، پس كدامين نشانه هاى خدا را تكذيب مى كنيد و براى اوست كشتيهاى كوه پيكر بر آب انداخته شده.»

10- «و اذالبحار سجّرت» «5»

«و زمانى كه درياها افروخته گشتند.

«دريا، مادرشيرده ابرها

«دريا، مادرشيرده ابرها»

سر چشمه حيات، ص: 180

تأمين كننده آب تانكرهاى آبكش آسمانى و منبع فضل الهى و مستودع اسرار و عجائب محيّر العقول، خداوندى است.

مركز استخراج نيروى برق، بستر آرامش هزاران آب زى هاى گوناگون، محلّ جزر و مدّها، پهنه سير و حركت كشتيهاى تجارى، مسافرى و صيّادى، در نهايت جولانگاه ناوها و ناوگانهاى جنگى است، مخزن گوشت تر و تازه و محلّ وسايل، زينت وآرايش، انبار دُرّ و صدف و جواهر است. دريا تغذيه كننده ابرهاست، اگر بخار آب به صورت أبر از دريا بر نخيزد، و با خود قسمتى از آب آن را به آسمان نبرد و به صورت باران و برف و تگرگ يا حدّاقل، شبنم، به كوهها و دشتها و كويرها و جنگلها نريزد، چشمه هارا به وجود نياورد و در نتيجه نهرها را جارى نسازد!

زمين و آنچه در آن است، كىْ مى تواند إدامه حيات دهد و كىْ مى تواند مواهب و خزائن نهفته در خود را بصورت هاى گوناگون آشكار سازد؛ مگر نه اين است كه اگر مدّتى از آسمان باران فرود نيايد، همه جا خشك و سوزان و در

نهايت قحطى و غلا بيداد كرده و در آخر، همه خواهند مرد.

چنانكه در دهه 1370 خورشيدى نزولات آسمانى كم شده وخشكسالى همه جارا فرا گرفته است؛ تمامى چشمه ها كم آب و يا خشك شدند و درختان و نباتات بيشمارى ازبين رفت؛ آب تالابها فروكش كرد، آبزيان زيادى هلاك شدند

مناطق زيادى مانند خوزستان و سيستان و بلوچستان و ساير استان ها به روزى افتادند كه در أثر نبود علوفه، أحشام خود را، به ثمن بخس وبه هر قيمتى كه مشترى تعيين مى كرد مى فروختند، چون چاره ديگرى نداشتند، چقدر أموال وأحشام از بى آبى و بى علفى تلف شدند، خدا مى داند.

خشكسالى به طورى بيداد نمود كه مردم متحيّر بودند، براى ادامه حيات خود وزنده ماندن أحشام زبان بسته، چه چاره اى بيانديشند. تنها درسال 1379

سر چشمه حيات، ص: 181

خسارات ناشى از خشكسالى را هزاران ميلياد تومان برآورد كردند.

در استان اردبيل كه از استانهاى سرد سير كشور است، معمولًا رطوبت هوا بيشتر و نزولات آسمانى زيادى دارد، در آن سالها از خسارات ناشى از خشكسالى مصون نماند؛ مخصوصاً مناطق ديمى دشت مغان، بحران شديد بى آبى و خشك سالى مردم آن ديار را باروز هاى سختى مواجه ساخت؛ خلاصه يأس ونوميدى همه جارافرا گرفته بود.

الآن كه دارم اين كتاب را تصحيح مى نمايم، هنوز هم نبود ويا كمبود آب وباران همه جارا خشكانيده، درياچه هاى هامون وقم وغيرازآنها به طور كلّى خشكيده و از وجود آب محروم شده اند.

ألبتّه اين خشكسالى جهانى است كشورهاى زياد وضعشان ازوضع كشور ما خيلى تأسّف بار وغم أنگيز تر است (خدايا به احترام مقربين درگاهت به بندگانت رحم كن آمين).

پس اين منبع

فضل الهى و اين آب انبار خدايى غير از اينكه در جاى خود به صورتهاى گوناگون مورد استفاده قرار مى گيرد، براى بيرون از خود نيز با وسايل طبيعى آبرسانى كرده و جانداران و نباتات را سر پا نگه مى دارد.

باز اعتراف مى نماييم هر چه درباره اين موهبت الهى نوشته شود، يكهزارم اسرار و عجايب خلقت آن نخواهد بود؛ و اگر به تفسير آيات گذشته مراجعه شود، فيوضات و تفضّلهاى مختلف خالق زمين و آسمان به وسيله اين نعمت خدادادى روشن خواهد شد؛ مطالب مفيد و حيرت انگيزى كه، درلابلاى آنها نهفته است به دست خواهد آمد؛ به كتابهاى تدوين يافته از قبيل بحارالأنوار و توحيد مفضّل و غيراين دو، مخصوصاً به كتابهاى تفسير در باره آيات مربوطه رجوع نماييد

7 آب چاه

7 آب چاه در حكم آب جارى است، چون از زمين مى جوشد، منبع دارد مادامى كه بو يا رنگ يا مزه آن با عين نجس تغيير نيابد، پاك كننده و مطهّر است.

سؤال: اگر حيوانى در چاه بميرد و در اثر ماندن طولانى در چاه، آب آن، بو بردارد يا اينكه با خون و يا چيز ديگر منفعل شود، چه بايد كرد؟

ج بايد از آب چاه آن مقدار كشيده شود، تا اثر انفعال آن از بين برود و به حالت عادى برگردد

«مقدارآب درزمين:

«مقدارآب درزمين:»

آب (71%) سطح زمين را مى پوشاند وحجم آن حدود (1500) ميليون: كم 3: است؛ «1» پس حجم اقيانوسهاخيلى بيشترازحجم زمينهايى است كه بيرون ازآب قرار دارد، به طورى كه اگرسطح كره زمين صاف وهموار بود، آب اقيانوسها به صورت لايه اى به ضخامت (2600) مترتمام آنرامى پوشاند «2»

(97%) اين مقدار، آب شوراقيانوسها ودرياها و (3%) آن به اصطلاح آب شيرين است. و (43) آب هاى شيرين به صورت يخ وبرف در يخچالهاى قطبى وكوهستانى انباشته شده است و 41 باقيمانده، آب مورد استفاده موجودات زنده راتشكيل مى دهد كه مقدار آن را بين 11 تا 12 ميليون (كم 3) برآوردكرده اند

مجموع آبهاى زير زمينى نيز حدود (8 ميليون (كم 3)) برآورد شده است درجوّ نيز آب به صورت بخار وأبر و مه تا ميزان (4%) وجود دارد «3

بخش 4 آداب مصرف آب

اشاره

بخش 4 آداب مصرف آب. 1- هنگام نياز آب بنوشيد!.

2- زياد آب ننوشيد.

3- آب زيادبنوشيد.

4- خود دارى از آب روى غذاى چربى دار.

5- نوشيدن آب روى غذاى بى چربى.

6- وسط غذاآب ننوشيد.

7- دعاپس از نوشيدن آب.

8- آب را به مكيد.

9- آب را يكباره سر نكشيد.

10- مانند شتران آب ننوشيد.

11- سركشيدن آب لذّت بخش تراست.

12- ايستاده آب بنوشيم يا نشسته.

13- روز ايستاده و شب نشسته بنوشيد.

14- از شكستگى و دهانه ظروف ننوشيد.

15- حّد كوزه.

16- آب را فوت نكن.

17- يادآورى امام حسين عليه السلام.

18- با دهان از چشمه، آب ننوشيد.

19- با دست چپ ننوشيد.

20- در ظروف نظيف بياشاميد.

21- آب دهنده آخرين

نوشنده باشد.

سر چشمه حيات، ص: 185

22- تامى توانيد شبها آب ننوشيد.

23- اگر مگسى به آب افتاد.

ب 24- ازاضافه غذاى مؤمن نه پرهيزيد.

25- از چگونه آبى استفاده كنيم.

26- در ظروف طلا و نقره آب ننوشيد.

27- ناشتا آب ننوشيد.

28- روى آب را بپوشانيد

1 هنگام نياز آب بنوشيد

1 هنگام نياز آب بنوشيد اگربادقّت به أبعاد زندگى ونعمتهاى گوناگون خدادادى توجّه كنيم، به اين نتيجه مى رسيم كه براى بهره بردارى از هر كدام از آنها، حدود و قوانين مخصوص به خود وجود دارد كه، بايد در چهارچوب همان قوانين، از آنها استفاده كرد.

يكى از نعمتهايى كه مورد توجّه زيادى قرار گرفته و داراى قوانين زيادى مى باشد «آب» يعنى سرچشمه حيات است.

دراين بخش روايات مربوط به كيفيّت استفاده كردن ازاين نعمت بزرگ مطرح شده از جمله آنها مقدار نوشيدن است؛

در احاديث زيادى توصيه گرديده است كه، انسان تا به آب و غذا ميل پيدا نكند ازمصرف آنها خود دارى نمايد، در صورت تمايل هم، از زياده روى و پرخورى پرهيز كند؛ چون رمز سلامت جسم و روح، درميانه رُوى درهركار، مخصوصاًدرمصرف خوردنيها وآشاميدنيها است.

عَن الصّادق عليه السلام: «لا يشرب احدكم الماء حتّى يشتهيه فاذا اشتهاه فليقلَّ منه» «1» «تا به نوشيدن آب ميل پيدا نكنيد از مصرف آن خود دارى نمائيد و اگر اشتها پيدا كرديد، باز هم كم بنوشيد.

زياد آب ننوشيد

زياد آب ننوشيد 1- عَن ابى عبداللّه عليه السلام: «ايّاكم و الاكثار من شرب الماء فانّه مادّة لكلّ داء» «1» «مبادا در نوشيدن آب زياده روى كنيد، آب مادّه و جذب كننده همه دردهاست

2- «لو أنّ الناس أقلّوا من شرب الماء لأستقامت

ابدانهم»» «اگر مردم نوشيدن آب را كم كنند، بدنهايشان پايدار، و در حدّ اعتدال مى ماند.»

3- عَن ابى عبداللّه عليه السلام: «و هو يُوصى رجلًا فقال: «أقلل من شرب الماء فانّه يمدّ كل داء واجتنب الدّواء ما احتمل بدنك الدّاء» «3» امام صادق عليه السلام به مردى كه وصيت مى كرد فرمود: «نوشيدن آب را كم كن، آب تمامى درد ها را مى كَشد، و تا مى توانى از خوردن دوا پرهيز نما.

4- عَن ابى عبداللّه عليه السلام: «من أقِلَّ شرب الماء صحّ بدنه» «4» «هركس نوشيدن آب را كمتر كند، بدنش صحيحتر (و سالمتر) است.»

5- عَن ابى عبداللّه عليه السلام «لا تكثر من شرب الماء فانّه مادّة لكلّ داء» «5» روايت از امام صادق عليه السلام است «كه در نوشيدن آب زياده روى نكن، آب كَشنده يا (منشأ) تمام درد هاست.

آب زياد بنوشيد!

آب زياد بنوشيد! أبى طيفور طبيب گويد: «دخلت على أبى الحسن الماضى عليه السلام فنهيته عَن شرب الماء قال و ما بأس بالماء و هو يدير الطعام فى المعدة و يسكن الغضب و يزيد فى اللّب و يطفئ المرار» «1» «امام موسى كاظم عليه السلام را از آشاميدن آب نهى كردم، فرمود: آب ناراحتى ندارد، آب طعام را در معده مى گرداند، غضب را ساكن و عقل (مخ و تشخيص صحيح آدمى) را زياد كرده و تلخى را خاموش و از ميان بر مى دارد. (ازبين مى برد.»

2- قال أبوالحسن عليه السلام: «انّى لأكثر شرب الماء تلذّذا» «2» امام موسى كاظم عليه السلام فرمود:

«من آب را براى تلذّذ و لذّت بردن، زياد مى نوشم

3- قال ابوالحسن عليه السلام: «انّ شرب الماء البارد أكثره تلذّذ» «3» امام موسى كاظم عليه السلام فرمود: «نوشيدن آب سرد بيشترش براى لذّت بردن است» در روايت اصول كافى «اكثر تلذّذاً» آمده يعنى: نوشيدن آب سرد، لذت بخش تر است.

روايات اين فصل، زياد نوشيدن آب را تجويز مى كند و روايات گذشته نهى كرده

سر چشمه حيات، ص: 189

و مجاز نمى داند، جمع ميان روايات و حلّ آن به چند صورت ممكن است.

1- روايات منع را متوجّه سرد مزاجها و رطوبتى ها و چاقها كنيم؛ چون نوشيدن آب زياد براى اين اشخاص، باعث سستى اعضاء و ضعف احشاء و فساد هضم و خرابى رخسار و فراموشى و بى حوصله گى و ترس و هيجان و سنگينى حواس و بدن ايشان مى شود.

پس بايد تا حدّ امكان از نوشيدن زياد آب، اجتناب كرده و كمتر بنوشند و كمتر استحمام كنند و خود را از مجاورت آن دور ساخته، مدّت حمام را به حدّأقل برسانند.

و روايات تجويز كننده نوشيدن زيادِ آب را، براى كسانى كه گرم مزاج هستند، متوجّه سازيم، چون خود دارى گرم مزاجها از نوشيدن آب و صبر بر تشنگى جهت آنان باعث مرض «دق، سل و غم» و سوخته شدن غذا در معده و خشكى و لاغرى بدن مى شود «1»

يا اينكه در زمان ائمه عليهم السّلام مخصوصاً در عربستان آب بهداشتى كم پيدا ميشد و آلودگى زياد داشت از نوشيدن زياد آب نهى

مى كردند، و اقعاً آب غير بهداشتى منشأ تمام امراض است؛ چنانكه روايات فصل قبل بيانگر آن بود.

2- علّامه مجلسى- رضوان الله عليه- جمع بين روايات را، با راههاى مختلف ارائه داده است:- روايات منع كننده را به چند مورد متوجّه ساخته است

1- بر مزاجهايى كه با آب، سازگارى بيشترى ندارد.

2- بر نوشيدن آب روى غذاهاى چربى دار

3- به حالت عدم اشتهأ بر آب.

4- بر يك نفس و يكباره سركشيدن آب.

أمّا نوشيدن زياد را، بر طول دادن زمان آشاميدن آب، كه بطور مَك و مكيدن

سر چشمه حيات، ص: 190

باشد، در نهايت مى فرمايد: اكثر روايات المنع من اكثار شرب المأمرويّة فى المكارم مرسلًا «1»

بيشتر روايات منع كننده از نوشيدن زياد آب دركتاب مكارم الأخلاق به طور مرسل روايت شده است. يعنى ازنظر روائى سنديّت قوى ندارد.

با توجه به مطالب بالا فعلًا در جامعه پزشكى پذيرفته شده است كه بيماران كليوى بايد زياد آب بنوشند،

حتّى در هر ساعت نوشيدن يك ليوان آب را توصيه مى كنند. البتّه اين تجويزها در موارد خاصّ است؛ امّا به طور كلّى و در حالت عادى، نوشيدن آب را به ميزان لازم توصيه كرده اند.

در پايان به اين روايت اخلاقى و تشويقى توجّه فرمائيد.

عَن ابى عبداللّه عليه السلام قال: «من تَلَذّذَ بالماء فى الدّنيا لَذَّذَه اللَّه من أشربة الجنّة» «2» از امام صادق عليه السلام روايت شده است كه فرمود: «هر كس در دنيا با آب تلذّذ نمايد؛ يعنى آب را با لذّت بردن و نوش جانى بنوشد، خداوند او

را از نوشيدنيهاى لذيذ بهشت، خواهد بخشيد.

4 خود دارى از آب روى غذاى چربى دار

4 خود دارى از آب روى غذاى چربى دار عَن جعفر عَن آبائه عليهم السلام قال: «كان رسول اللّه، صلى الله عليه و آله اذا أكل الدّسم أقلّ من شرب الماء فقيل: يا رسول الله! إنّك لتقلّ من شرب الماء، قال: هو أمرء لطعامى» «1» امام جعفر صادق عليه السلام از پدران بزرگوارش عليهم السلام نقل كرده است كه: «رسول خدا صلى الله عليه و آله وقتى كه غذاى چربى دار مى خورد نوشيدن آب را كم مى كرد، گفته شد (پرسيدند): يا رسول اللّه! آب را (روى غذاى چربى دار) كم مى آشامى؟

فرمود: آن طورى (به صلاح بدن من) وبراى غذايم بهتر و گواراتر است»

با نوشيدن آب سرد روى غذاى با چربى، چربى آن در اندرون معده وأحشاء يخ مى كند و سبب بروز مشكلات وآلام مى گردد.

2- قال: «شرب الماء على أثر الدّسم يهيّج الداء» «2» فرمود: «نوشيدن آب پس از چربيها، درد ها رابه هيجان آورده و (تحريك

مى كند).

5 نوشيدن آب روى غذاى بى چربى

5 نوشيدن آب روى غذاى بى چربى عَن ياسر الخادم عَن ابى الحسن الرّضا عليه السلام قال: «لابأس بكثرة شرب الماء على الطّعام و لا تكثر منه على غيره و قال: لو رأيت رجلًا اكَلَ مِثَل ذا و جمع بين كلتيهما ولم

يفّرقهما، ثم لم يشرب عليه الماء كان تنشقّ معدته.» «1» ياسر خادم از امام رضا عليه السلام نقل

كرده فرمود: «روى غذا، نوشيدن زياد آب ترسى ندارد، اما بر روى خوردنى هاى ديگر (از قبيل ميوه وسبزيجات وجز آنها، در نوشيدن آب زياده روى نكن (چون اثرات طبيعى آنهارا از بين برده وبه سمّ تبديل مى كند).

و فرمود: اگر كسى را ديدى كه به اندازه يك مشت غذا خورد و روى آن آب نياشاميد بعيد نيست كه معده اش پاره شود، (بتركد)!»

2- عَن ياسر قال: قال ابوالحسن عليه السلام: «عجباً لمن أكل مثل ذا و أشار بكفّه و لم يشرب عليه الماء كيف لا تنشقّ معدته» «2» ياسر گويد: امام رضا عليه السلام فرمود: «تعجب است كسى كه به اندازه اين (اشاره به كف دستش كرد) غذا بخورد و بر روى آن آب ننوشد، چگونه معده اش نمى تركد، وپاره نمى شود!

6 وسط غذا آب ننوشيد

6 وسط غذا آب ننوشيد 1- عَن الرّضا عليه السلام: «و من أراد ان لا يؤذيه معدته فلايشرب بين طعامه ماءاً حتّى يفرغ و من فعل ذلك رطب بدنه و ضعف معدته و لم تأخذ العروق قوّة الطّعام فإنّه يسير فى المعدة فجّاً «اى لم ينضج» اذا صبّ الماء اوّلًا فاوّلًا «1» امام رضا عليه السلام در رساله ذهبيّه اش كه براى مأمون مرقوم داشته است مى فرمايد:

«هر كس مى خواهد معده اش اذّيت نكند، در وسط غذا آب ننوشد تا از خوردن فارغ شود، و هر كس اين كار را انجام دهد، يعنى: وسط غذا آب بنوشد، بدنش از نظر طبيعت، تَرْ، گشته و معده اش ضعيف مى شود، رگها نيروى طعام را به

خود جذب نمى كنند، و در معده سفت مى گردد؛

اگر روى غذا، پشت سر هم آب ريخته شود، در معده پخته نمى شود. (آن طور كه لازم است براى بدن نفعى نه مى بخشد، تعادل اعصاب معده را بهم مى زند)

7 دعا پس از نوشيدن آب

7 دعا پس از نوشيدن آب دركتاب مكارم الأخلاق آمده است؛ دعايى كه موقع نوشيدن آب خوانده مى شود، اين دعااست: «الحَمدُ لِلَّهِ مُنِزلُ الماءَ مِنَ السَّماء مُصَرّفُ الأَمْرَ كَيْفَ يَشاءُ بِسْم اللّهِ خَيْرِالأسماءِ» «1»

ستايش سزاوار خدائيست، كه نازل كننده آب، ازآسمان؛ و هرطور كه خود بخواهد گرداننده كارهاست، به نام خدا كه بهترين نامهااست

عَن ابى عبداللّه عليه السلام قال: كان رسول اللّه صلى الله عليه و آله، اذا شرب الماء قال: «الْحَمْدُلِلَّهِ الَّذى سَقانا عَذْباً زلالًا وَ لَمْ يُسْقِنا مِلْحاً اجاجاً وَ لَمْ يؤاخِذنا بِذُنُوبِنا» «2»

«امام صادق عليه السلام امام صادق عليه السلام فرمود: رسول خدا صلى الله عليه و آله وقتى كه آب مى نوشيد، مى گفت: ستايش خدائى را است كه، مارابا آب خنك و گوارا، سيراب كرد و به خاطر گناهانمان، مارانه گرفت (عذابمان نكرد).»

3- در حديث ديگر اين زيادى بر دعاى فوق هست كه:

«الَحَمدُلِلَّه الّذى سَقانى فَأْروانى وَ اعْطانى فَارْضانى وَ عافانى وَ كَفانى، اللّهم اجْعَلْنى مِمَّنْ تُسْقيهِ فى المَعادِ مِنْ حَوضِ مُحَمّدٍ وَ تُسْعِدُهُ بِمُرافَقَتِه، بَرِحْمَتِك يا ارَحَمُ الرّاحِميَن» «3»

تمامى ستايش ها، خدائى را است كه، با آب سيرابم نمود، و با عطاى خود راضيم ساخت، مرا عافيت داده و كفايتم كرد، خدايا! مرا از زمره

كسانى قرارده كه در روز قيامت از حوض محمّد صلى الله عليه و آله سيرابش مى كنى، و با رفاقت او سعادتمندش مى نمايى، بارحمت خود اى برترين رحم كنندگان

8 آب را بمكيد

8 آب را بمكيد عَن ابى عبداللّه عليه السلام: «مصّو االماءَ مَصَّاً و لا تعبُّوه عبّاً فانّه يوجد منه الكباد» «1» ازامام صادق عليه السلام روايت شده است كه فرمود: «آب را بمكيد مكيدنى وآن رايك دفعه سرنكشيد،! چون سركشيدن آب، مرض سينه ايجاد مى كند.»

عَن علىّ عليه السلام قال: قال رسول اللّه صلى الله عليه و آله: «اذا شربتم الماء فاشربوه مصّاً و لا تشربوه عبّاً فانّ العبّ يورث الكباد» «2» روايت از على عليه السلام است كه: رسول خدا فرمود: «هر وقت آب مى نوشيد، بطور مَك بنوشيد، نه به يكدفعه سركشيدن، كه سبب درد سينه مى شود.»

3- در صفات رسول خدا ذكر شده است كه: كان «يمصّ الماء مصّاً و لا يعبّه عبّاً» «3» «حضرت آب را مى مكيد، يكباره فرو نمى برد.»

4- «و نهى صلى الله عليه و آله أن يشرب الماء كرعاًكمايشرب البهايم» «4» «پيغمبر نهى فرموده است كه، آب رامانند حيوانات بنوشند.»

چون آشاميدن آب به صورت مكيدن، لذّت بخش وگواراتر است

9 آب را يكباره سر نكشيد!

9 آب را يكباره سر نكشيد! قال صلى الله عليه و آله: «اذا شرب احدكم الماء و تنفّس ثلاثاً كان آمناً» «1»

«هر كس موقع نوشيدن آب، سه بار نفس بكشد در امان خواهد بود.»

2- و قال الصّادق عليه السلام: «اذا شرب احدكم فليشرب فى ثلاثة أنفاس! يَحمِدُاللّه فى كلّ منها اوّله شكر

الشّربة و الثّانى مطردة الشّيطان و الثّالث، شفاء لما فى جوفه» «2» امام صادق عليه السلام فرمود: «وقتى كه شماها آب مى نوشيد در سه نفس بنوشيد و حمد خدا كنيد، حمد اوّلى شكر نوشيدن، دومى دور كننده شيطان، سومى شفاء آنچه كه در اندرونش است، مى باشد.»

3- عَن أبى عبداللّه عليه السلام قال: «اذا شرب احدكم الماء فقال: بسم اللّه ثمّ قطعه فقال الحمدلِلّه ثمّ شرب فقال بسم اللّه قطعه فقال الحمد للّه ثمّ شرب فقال بسم اللّه، ثمّ قطعه فقال الحمدللّه سبّح ذالك الماء فى جوفه مادام فى بطنه الى ان يخرج» «3»

امام صادق عليه السلام مى فرمايد: «وقتى كه يكى از شماها آب مى خورد، بسم اللَّه گويد: و قطع كند الحمدللّه گويد: اين راسه مرتبه تكرار كند، آن آب در درون او تسبيح گويد: تا از شكم او بيرون رود.»

4- قال عليه السلام: «ثلاثة أنفاس أفضل من نَفَس» «4»

امام صادق عليه السلام فرمود: «نوشيدن آب با سه نَفَس، بهتر از يك نفس است» در اين مورد، روايات زيادى هست كه به همين اندازه كفايت مى شود

10 مانند شتران آب نه نوشيد!

10 مانند شتران آب نه نوشيد! 1- عَن أبى عبداللّه عليه السلام قال: «سألته عَن الشّرب بنفس واحدة فكرهه و قال: ذلك شرب الهيم قلت: و ما الهيم قال: الإبل «1» معاوية بن وهب گويد: از امام صادق عليه السلام: (ازحكم) نوشيدن آب رابايك نفس، سؤال كردم، خوشش نيامد، فرمود: آن طورى، نوشيدن «هيم» است، عرض كردم هيم چيست؟ فرمود: شتر. (يعنى مانند شتران

يك نفسه، آب ننوشيد)

البتّه چندين روايت در باره بايك نفس نوشيدن آب و تشبيه آن به شتر وارد شده است،

أمّادر برابر آنها روايات ديگرى هست كه با يك نفس آب نوشيدن را تجويز كرده است؛ مانند: روايات فصل بعد كه جمع بين روايات را در آنجا ملاحظه مى نماييد

11 سركشيدن آب لذّت بخش تراست

11 سركشيدن آب لذّت بخش تراست 1- عثمان بن عيسى از شيخى از اهالى مدينه نقل مى كند، گفت:

سألت ابا عبداللّه عليه السلام عَن الرّجل يشرب الماء فلا يقطع نفسه حتّى يروى؟ قال فقال: «هل اللّذه إلَّا ذاك» قلت: فَانّهم يقولون: انّه شرب الهيم فقال: «كذبوا انّما شرب الهيم ما لم يذكر اسم اللّه عليه» «1».

از امام صادق عليه السلام پرسيدم كسى با يك نفس آب مى نوشد و تا سيراب شود، قطع نمى كند فرمود: «آياغير از آن لذتى هست؟؛» يعنى: لذت نوشيدن آب در آن طور نوشيدن است!.

عرض كردم: آنها «سنّى ها» مى گويند نوشيدن آب با يك نفس، مانند آب نوشيدن شتران است، فرمود: «دروغ گفته اند «شرب الهيم» آن است كه بسم اللّه گفته نشود.»

2- عَن ابى عبداللّه عليه السلام فى حديث انه قيل له أفأشرب بَنَفَسٍ واحد حتّى أروى قال:

«ان شئت.» «2»

در حديثى است كه به امام صادق عليه السلام عرض كردند: آيا آب را تا حد سيراب شدن بايك نفس بنوشم؟! فرمود: «اگر دلت خواست.»

3- محمّد بن أبى القاسم الكوفى رفعه الى ابى عبداللّه عليه السلام قال: قيل له الرّجل يشرب بنفس واحد؟ قال: لا بأس قلت: فِأنّ من قبلنا يقولون: ذلك

شرب الهيم، فقال: انّما شرب

سر چشمه حيات، ص: 199

الهيم، ما لم يذكر اسم اللّه عليه» «1» به ابى عبدالله عليه السلام گفته شد: كسى، با يك نفس آب مى نوشد، فرمود: بر او باكى نيست (عيبى ندارد) گفت: پيشينيان يا (كسانى پيش ماهستند) مى گويند: آن طورى نوشيدن شتر است، فرمود: در آنصورت آب خوردن شتر است كه، در موقع نوشيدن آب نام خدارا نبرد» يعنى: وقتى كه بسم اللّه گفته شد، (يكباره نوشيدن) مانعى ندارد، حديث ديگرى تفصيل قائل شده است، بدين صورت.

4- محمّد بن علىّ بن الحسين قال: سأل الصّادق عليه السلام بعض أصحابه عَن الشّرب بنفس واحد؟ فقال: «اذا كان الّذى يُناوِلُكَ الماء مملوكاً لك، فاشرب فى ثلاثه أنفاس وان كان حّراً، فاشربه بنفس» «2» بعضى از اصحاب از امام صادق عليه السلام با يك نفس سركشيدن آب را سؤال كرد، فرمود: «اگر كسى كه به تو آب مى دهد، غلام خودت است، با سه نفس بنوش؛ و اگر آزاد است، با يك نفس»

يعنى رعايت ادب آن است كه شخص آزاد را سرپائى نگه ندارى؛ أما أگر برده خودت است باسه نفس بنوش.

از مجموع روايات گذشته چنين به نظرمى رسد كه آب را هر چه با آرامش و تأنّى بنوشند خوب و مستحب است؛ و اگر با شتاب نوشيده شود مكروه و ناخوشاينداست.

پس يك نفس نوشيدن آب اشكال ندارد بلكه در بعضى حالات لذت بخش تر است

12 ايستاده آب بنوشيم يا نشسته؟!

12 ايستاده آب بنوشيم يا نشسته؟! دو دسته روايت درباره نوشيدن آب به صورت ايستاده وارد شده است، دسته اول جايز نمى داند مانند روايات زير.

1- عَن أبى عبداللّه عليه السلام: «ايّاكم و شرب الماء من قيام على أرجلكم فانّه يورث الدّاء الّذى لا دواء له او يعا فى اللّه عزّوجلّ» «1»

امام صادق عليه السلام فرمود: «مبادا سرپايى آب بنوشيد!، چون سبب مرضى مى شود كه دوا ندارد، مگر اينكه خداى عزّوجلّ شفا دهد»

2- قال النّبى صلى الله عليه و آله: «من شرب قائماً فأصابه شيئى من المرض لم يستشف ابداً»»

پيغمبر، فرمود: «هر كس ايستاده آب بنوشد اگر مرضى به او برسد، ابداً شفانمى يابد».

3- شرب رجل قائماً فرآه رسول اللّه صلى الله عليه و آله، فقال: «أيسرّك أن تشرب معك الهرّه!؟

فقال لا قال: قد شرب معك من هو شرّمنه، (الشّيطان)» «3»

مردى ايستاده آب مى نوشيد، پيغمبر صلى الله عليه و آله او را ديد فرمود: «آيا دوست دارى گربه با توآب بنوشد؟! عرض كرد نه فرمود: شيطان كه بدتر از گربه است با توآب نوشيد.

4- قال: اميرالمؤمنين، عليه السلام «لا يشرب احدكم قائماً» «4»

اميرمؤمنان عليه السلام فرمود: «

سر چشمه حيات، ص: 201

كسى از شماها ايستاده آب ننوشد.»

دسته دوم ايستاده آب نوشيدن رامجاز و بلامانع مى داند.

عبدالرّحمن الحجّاج قال: كنت عند أبى عبد اللّه عليه السلام اذ دخل عليه عبد الملك القمى فقال: له أشربُ و أنا قائم؟ فقال: ان شئت فقال: أشربُ

بنفس واحد حتّى اروى؟ قال: ان شئت قال: فأسجد و يدى فى ثوبى؟ قال: ان شئت ثمّ قال: أبو عبداللّه عليه السلام أما و اللّه ما من هذا و شبهه أخاف عليكم» «1» عبد الرحمان بن حجاج گويد: نزد امام صادق عليه السلام بودم عبد الملك قمى به خدمت حضرت داخل شد، به امام عرض كرد: من ايستاده آب مى نوشم؟ فرمود:

اگر خواستى گفت: با يك نفس آب مى نوشم تا سيراب شوم؟ فرمود: اگر خواستى، گفت: سجده مى كنم (نماز مى خوانم)، دستم (زير) لباسم است (مستحب است هنگام خواندن نماز دستها بيرون از لباس باشد)؟ فرمود: اگر خواستى (يعنى اگر دستهايت زير عبا يا لباس ديگر هم باشد و ديده نشود، عيب ندارد) «2»، سپس فرمود: آگاه باش! به خدا قسم من از اين چيزها و مانند آن براى شما نمى ترسم.)

2- عمرو بن مقدام گويد: من و پدرم پيش أبى جعفر عليه السلام بوديم، قدح سفالين پر از آب آوردند، «فشرب و هو قائم ثمّ ناوله أبى، فشرب و هو قائم ثمّ ناولنى، فشربت و انا قائم» «3» «پس حضرت ايستاده آب نوشيد و قدح را به پدرم داد در حال ايستاده نوشيد و به من دادند در حال ايستاده نوشيدم.»

3- عَن ابى عبد اللّه عليه السلام قال: «قام أميرالمؤمنين عليه السلام الى أداوة فشرب منها و هو

سر چشمه حيات، ص: 202

قائم» «1». امام صادق عليه السلام فرمود: اميرمؤمنان عليه السلام بلند شد به سوى ظرف آبى، در حال ايستاده از آن آب

نوشيد.»

4- على بن يقطين از امام موسى كاظم عليه السلام پرسيد: «مردى ايستاده آب مى نوشد؟» فرمود: «در اين عيبى نيست (مانعى ندارد).» «2»

5- بشيربن غالب گويد: در حالى كه مركب امام حسين عليه السلام را مى راندم از نوشيدن آب در حال ايستاده، پرسيدم به من جواب نداد تا در منزلى فرود آمد، شترى را آوردند آن را دوشيد، پس مرا صدا زد، به طور ايستاده نوشيد، يعنى:

عملًا نشان داد كه عيبى ندارد.

سدير نيز گويد: از امام باقر عليه السلام مسئله را پرسيدم فرمود: «عيب ندارد، چون حسين بن على عليهما السلام ايستاده نوشيده» «3».

6- عَن ابى عبدالله عليه السلام عَن ابيه قال: «الشّرب قائماً أقوى لك و أصّح» «4».

امام صادق از پدر بزرگوارش عليهما السلام روايت مى كند كه آن حضرت فرمود: «ايستاده آب نوشيدن براى «بدن» تو قويتر و صحيحتر است يا (برايت قدرت و سلامتى بيشتر) مى آورد.»

از مجموع روايات منع و مجاز چنين به نظر مى آيد كه روايات منع را به نوشيدن ايستاده در شب و روايات مجاز را به ايستاده نوشيدن در روز معناكنيم، دليلش روايات فصل بعد است، توجه كنيد.

13 روز ايستاده و شب نشسته بنوشيد

13 روز ايستاده و شب نشسته بنوشيد 1- عَن ابى عبدالله عليه السلام قال: «شرب الماء من قيام بالنّهار يمرئ الطّعام و شرب الماء باللّيل من قيام يورث الماء الأصفر» «1» امام صادق عليه السلام فرمود: «نوشيدن آب در روز، به حالت ايستاده، غذا را گوارا مى كند و در شب، ايستاده آب نوشيدن، باعث جمع شدن

زردآب درشكم مى شود

2- امام صادق عليه السلام فرمود در روز ايستاده آب نوشيدن، برايت اقوى و اصحّ است» «2»

3- امام صادق عليه السلام فرمود: در روز، ايستاده آب نوشيدن عرق را زياد و بدن را قوى مى كند.» «3»

4- امام صادق عليه السلام فرمود: «شب، ايستاده نوشيدن آب، سبب آب زرد (زرد آب يا صفراء) مى شود» «4»

5- امام صادق عليه السلام فرمود: «هر كس شب آب بنوشد و بگويد اى آب، بر تو سلام زمزم و فرات باد! آن آب به او ضرر نمى رساند» «5»

مطلب به اين صورت خلاصه مى شود كه در شب ايستاده آب نوشيدن

سر چشمه حيات، ص: 204

مكروه است مگر اينكه سلام زم زم وفرات را به آن برساند، و در روز جايز و مستحب مى باشد.

اميرمؤمنان عليه السلام ايستاده آب نوشيد، فرمود: «ديدم پيغمبر نيزاين كار را مى كرد «1

«اين مطلب را بخوانيد.

«اين مطلب را بخوانيد.»

نوشيدن آب بعد از ميوه جات سبب، بروز مرض آكله «خوره» و مثل آن مى شود.

بعد از جماع، باعث رعشه و سستى و ضعف معده و عصبانيّت مى شود

ناشتا نوشيدن باعث امراض عصبى و رخوت و طپش قلب مى شود مگر در هواى گرم وبروز مرض طاعون باشد

بعد از خواب باعث خاموشى قواى شهوانى شده و ايستاده و دَمَر خوردن ضعف معده و عصبانيّت مى آورد مگر براى صاحبان معده گرم كه برايشان بى ضرر است «2

14 از شكستگى و دهانه ظرف ننوشيد

14 از شكستگى و دهانه ظرف ننوشيد دستگيره و شكستگى ظرف چون محل تجمّع ميكروب و گرفتن چرك و كثافت است بدين جهت در اخبار و احاديث تأكيد شده است كه از آنجاها آب ننوشند.

1- عَن ابى عبدالله عليه السلام قال: قال: «أميرالمؤمنين عليه السلام لا تشربوا الماء من ثُلمة الإناء و لا من عُروته فانّ الشيّطان يقعد على العروة و الثلمة» «1» امام صادق از اميرمؤمنان عليهما السلام نقل مى كند كه آنحضرت فرمود: «از طرف طناب و دستگيره و شكستگى ظروف آب ننوشيد، چون شيطان در آنجاها مى نشيند (نشيمنگاه شيطان يابه تعبير امروز محل جمع شدن ميكروب هاست.»

2- «ابداً از طرف دستگيره ظروف، آب ننوشيد آن جا، محلّ جمع شدن كثافت يا (ميكروب) است» «2».

3- از امام موسى بن جعفر عليه السلام از حدّ ظروف سؤال شد؟ فرمود: «اگر شكستگى داشته باشد از آن محل آب ننوشيد، چون مجلس و محل نشيمن شيطان است، پس هر وقت آب مى نوشيد اسم خدا را ببريد، چون

فارغ مى شويد خداراستايش كنيد.» «3».

4- «از طرف دستگيره كوزه و آفتابه و قدح و غيرآن، آب ننوشيد و وضو هم

سر چشمه حيات، ص: 206

نگيريد» «1»

5- «انّ رسول اللّه صلى الله عليه و آله نَهى عَن اختناث الأسقيه» «2» پيغمبر صلى الله عليه و آله موقع آب نوشيدن ازپيچاندن دهانه مشك به طرف عقب، نهى كرده است.

مرحوم صدوق رضوان اللّه عليه در معناى حديث مى فرمايد: آنچه كه حديث بر آن دور ميزند اين است كه: «انّه نهى ان يُشرب من افواهها» آن حضرت از دهانه مشكها آب نوشيدن را نهى كرده است.

علّت نهى آن حضرت را در بحارالأنوار از (النّهاية ابن أثير) چند چيز نقل كرده است 1- شايد در توى ظرف، حشره اى باشد كه بر شكم آدمى برود،

2- اگرمرتّب از دهانه مشك ياهرظرف ديگرآب نوشيده شود، بدبوئى نفس در آن اثر مى گذارد،

3- چون محلّ تجمّع كثافات مختلف است،

4- شايد سبيل به توى ظرف آب، ريخته و آب از لاى آن ردّ شود «3».

«

ما حديث ديگر» علىّ بن الطعّان المحاربى: فجعلت كلّما شربت سال الماء من السّقا ء فقال الحسين عليه السلام: «اخنث السّقا اى أعطفه فلم أدر كيف أفعل فقام فخنّثه فشربت و سقيت فرسى» «4»

سر چشمه حيات، ص: 207

على بن طعان محاربى گويد: آب مى نوشيدم و از دهانه مشك مى ريخت، امام حسين عليه السلام فرمود، دهانه مشك را به عقب بپيچان من نفهميدم چه كنم، حضرت بلند شد، دهانه مشك رابه عقب برگرداند و من آب نوشيدم و اسبم را نيز سيراب كردم. «1»

اين حديث (برخلاف احاديث مانعه) از دهانه مشك، آب نوشيدن را مجاز مى داند و در حديث ديگر نيز مباح شمرده است، شايد براى اين باشد كه،

اوّلًا: ممكن است منع به خاطر تكرار و درنهايت، جمع شدن كثافت و انتقال آن به اندرون بدن و اثركردن بوى دهان بر آن باشد.

دوم اينكه: شايد نهى از مشك هاى بزرگ باشد كه معمولًا مورد استفاده جمعيّت زيادى قرار مى گيرد، نه مشك كوچك و يا قمقمه.

فى شرح جامع الأصول الأختناث ان يكسراى يُقَلَبَ شفة الِقربة و يشرب و ورد أباحته «2» در شرح جامع الأصول: إختناث: را به شكاندن وپيچاندن دهانه مشك به طرف عقب معنى كرده و گفته است در روايتى مباح شمرده شده است.

جزرى مى گويد «خنثت السّقاءاذاثنّيت فمه الى الخارج وشربت منه «3»

؛

پيچاندن دهانه مشك رابه طرف بيرون و آب نوشيدن ازآن را (خنث) گويند

خنث السّقاء واختنث سرمشك راپيچيد و ازآن آب نوشيد (المنجد

15 حدّ كوزه

15 حدّ كوزه دركتابهاى حديثى براى تعيين حدّ كوزه، روايات مختلفه با عبارات گوناگون، نقل شده است؛ دراين باره فقط به ذكر دو حديث اكتفا مى شود:

1- امام جعفر صادق عليه السلام مى فرمايد: پدرم نشسته

بود، برادرش عبداللّه بن على آمده براى تشرّف عمروبن عبيد، بشير الرّحال و واصل، از امام اجازه ورود خواست، (پس از كسب رخصت) آنها داخل شده، نشستند به امام عرض كردند:

اى ابا جعفر! براى هر چيز حدّ و مرزى هست كه به آن منتهى مى شود؟ فرمود:

بلى، چيزى نيست مگر اينكه براى او مرزى است كه با آن پايان مى يابد، پس كوزه آبى آوردند، گفتند:

اى أبا جعفر! آيا براى كسى كه از اين كوزه آب مى نوشد حدّى هست؟ فرمود:

بلى، گفتند: حدّ آن چيست؟ فرمود: آب آن با سه نفس نوشيده شود، و در هر نفس حمد خدا گفته شود، و ابداً از طرف گوش و شكستگى آن اگر داشته باشد آب ننوشند، چون آنجا محل آب نوشيدن شيطان است، سپس بگويد «:

الحمد للّه الّذى سقانى ماءاً عذباً فراتاً برحمته و لم يجعله ملحاًا جاجاً بذنوبى» «1»

در حديث ديگر زيادتى دارد، در فصل 7 همين بخش گذشت.

2- ضمن حديثى از امام محمد باقر عليه السلام آمده است، گروهى نزد آنحضرت حاضر بودند، به كنيزش دستور داد سفره آورده وپهن كرد حضرت فرمود:

سر چشمه حيات، ص: 209

سپاس خدايى را كه براى هر چيزى حدّى قرار داده و حتّى براى اين سفره هم حدّى تعيين كرده است،

(يكى از حاضرين بنام) ابن ذرّ پرسيد حدّ آن چيست؟ فرمود: «وقتى كه آن راپهن كردند بسم اللّه و وقتى كه برداشته شد، الحمدللّه بگويى.

امام به كنيزش فرمود: «اسقينى» براى من آب بده كنيز كوزه اى از چرم آورد،

ظرف آب بدست حضرت، رسيد فرمود:

حمد و (سپاس) سزاوار خدائى است كه، بر هر چيز حدّى قرار داده است، با آن پايان مى پذيرد حتّى براى اين كوزه هم حدّيست، ابن ذرّ پرسيد حدّ آن چيست؟

فرمود:

وقتى كه كسى از آن آب مى نوشد، نام خدارا ببرد، چون فارغ شد، حمد خدا گويد، از محلّ شكستگى و ازطرف دستگيره آن آب، ننوشد. «1

16 آب را فوت نك

16 آب را فوت نكن! از نظربهداشتى فوت كردن آب، مردود شناخته شده است؛ چون موقع فوت كردن آب، آلودگى هائى از اندرونِ بدن به همراه نفس بيرون مى آيد، برروى آب مى نشيند، با نوشيدن آن دوباره به داخل بدن بر مى گردد،

به عبارت ديگر، هواى درونى بدن كه پر از بدبويى و ساير آلاينده هااست، در صورتى كه نوشيدنيها فوت شود آن (غذا يا آب) آلوده شده، دوباره به اندرونِ بدن برمى گردد

شده است.

1- امام صادق از پدران بزرگوارش عليهم السلام از اميرمؤمنان عليه السلام نقل كرده است، آنحضرت فرمود:

«هيچكس محل سجده و طعام و نوشابه و تعويذ را فوت نكند.» «1»

سر چشمه حيات، ص: 211

2- در حديث طولانى كه از پيغمبر اسلام، در منهيّات وارد شده است فرمود: «خوردنى ها وآشاميدنيها را فوت نكنيد» «1»

3- پيامبر صلى الله عليه و آله هيچ وقت بر ظروف فوت نمى كرد، وموقع آشاميدن نوشابه اى، اگر مى خواست نفسى بكشد، ظرف را از جلوى

دهانش دور مى ساخت.» «أمّا حديث ديگر»

بكاربن ابى بكر حضرمى گويد: از امام صادق عليه السلام پرسيدند، كسى قدح آب رافوت كند (چه حكمى دارد)؟ فرمود: عيب ندارد، فقط آن وقت مكروه است، كه كسى با او باشد و از فوت كردن او خوشش نيايد، پرسيدند بر طعامش فوت مى كند؟

فرمود: مگر براى سرد كردن طعام نيست؟! عرض كرد بلى فرمود: عيب ندارد. «3»

شيخ صدوق رضوان الله عليه پس از نقل اين روايت مى گويد: آنچه كه من فتوى مى دهم و بر آن اعتماد دارم، فوت كردن خوردنيها و نوشيدنيهاجايز نيست، تنها باشد يا با كسى، اين علّت را غير از اين روايت (در جائى) پيدا نكردم.

علّامه مجلسى رضى الله عنه مى فرمايد:

از اين فرمايش شيخ صدوق قدس سره، ظاهر مى شود كه فوت كردن را حرام مى دانسته و به خاطر آن روايت را ردّ مى كند،

امّا ممكن است، اين روايت جايز بودن و روايات ديگر مكروه بودنش را بيان مى كند، يا اگر موقع نوشيدن آب كسى با او باشد، مكروه و در وقت ضرورت يا تنهائى عيب نداشته باشد. «4

17 يادآورى امام حسين عليه السلام!

17 يادآورى امام حسين عليه السلام! مستحب است كسى كه آب مى نوشد، تشنگى امام حسين عليه السلام را به ياد بياورد، اگر مى تواند اشك بريزد همانطور كه ائمه بزرگوار ما مى كردند، امام زين العابدين عليه السلام، بعد از حادثه كربلا تا پايان عمر شريفش، هر وقت آب مى نوشيد و يا غذا مى خورد تا اشك چشم خود را بر آنها نمى ريخت، ميل

نمى نمود: حتّى خود اباعبداللّه الحسين عليه السلام بعد از تير خوردن طفل شش ماهه اش، در اشعار معروف ومنسوب به آن حضرت چنين فرمود:

«شيعتى مهما شربتم مأ عذب فاذكرونى اوسمعتم بشهيد او قتيل فاندبونى»

«ليتكم فى يوم عاشورا جميعاً تنظرونى كيف استسقى لطفلى فأبواأن يرحمونى

شيعيان من! هر وقت آب سرد نوشيديد مرا به ياد آوريد!

يا شهيد و كشته اى را شنيديد براى من بناليد.

اى كاش روز عاشورا بوديد همگى (مرا) مى ديديد

با چه حالى براى بچه ام آب خواستم (آنها) چگونه از دلسوزى ابا كردند. امام علاقه خود را براى حفظ آن حضرت در قلبها، ياد آورى در مجامع عمومى و اماكن خصوصى را نشان داده وشيعيان خود رادعوت بر گريستن مى كند.

بنا بر اين

به خاطر تبعيّت از ائمّه بزرگوارمان، نبايد آن حضرت راموقع نوشيدن آب، فراموش نمائيم، به حديث زير توجه كنيد!.

عَن داودالرّقى، قال: «كنت عند أبى عبداللّه عليه السلام اذاستقى الماء فلمّا شربه رأيته قدإستعبر واغْرَورَقَتْ عيناه بدموعه، ثم قال لى: يا داوود! لعن اللّه قاتل الحسين عليه السلام فما أنغص ذكر الحسين عليه السلام، العيش.

إنّى ما شربت ماءاً بارداً الّاذكرت الحسين عليه السلام و ما من عبد شرب الماء فذكر الحسين عليه السلام و أهل بيته و لعن قاتله إلّاكتب اللّه عزّوجلّ له مأة ألف حسنة و حطّ عنه مأة ألف سيّئة و رفع له مأة ألف درجة و كانّما أعتق مأة ألف نسمة و حشره اللّه يوم القيامة ثلج الفؤاد» «1»

داود رقى گويد: نزد امام صادق عليه السلام بودم آب خواست، پس از نوشيدن آب ديدم چشمانش پر از اشك گرديد، فرمود: اى داود! خدا قاتل حسين رالعنت كند! ياد آورى حسين چقدر عيشها را تلخ كرده است، من آب سردى ننوشيده ام مگر اينكه حسين را بياد آورده ام.

هربنده اى، حسين و أهل بيت او را بعد از نوشيدن «آب» ياد آورده، بر قاتل او لعن كند، خداى عزّوجلّ يكصد هزار حسنة به او مى نويسد.

و يكصد هزار سيّئه «گناه» از او محو مى كند؛ و يكصد هزار درجه او را بلند مى كند؛ و مثل كسى مى باشد كه يكصد هزار بنده، در راه خدا آزاد كرده باشد، و روز قيامت با دل خنك، مطمئن و آرام محشور خواهد شد. «2»

سر چشمه حيات، ص:

214

اخبار واحاديث در اين مورد «يادآورى و گريه بر امام حسين عليه السلام» فراوان است.

نقل مى كنند: فاضل در بندى قدس سره شبى در خانه يكى از دوستانش، مهمان بوده، صاحبخانه شب مواظب بود، آقا، هر وقت براى نماز شب بيدار شد برايش آب وضو ببرد، بعداز نصف شب، آقا بيدار شد وضو گرفته آماده شد

صاحب منزل بخاطر برودت هوا، يك منقل پر از آتش ذغال به خدمت او برد كه سرماى اطاق اذيّتش نكند، از اطاق بيرون رفت پس از مدّتى خواست دوباره به آقا سر بزند متوجه شد، روى آتش ذغال قطرات آب مى ريزد، اطاق شد، ديد آقا كنار آتش نشسته، گريه مى كند، عرض كرد آقانمى خواهيد نماز شب بخوانيد، (وقت مى گذرد)؟ فرمود:

مگر ثواب گريه كردن بر امام حسين عليه السلام از ثواب نماز شب كمتر است؛ معلوم مى شود كه اين عاشق حسين گريه بر آن حضرت را به نماز شب ترجيح مى داده است.

واقعاً همين طور است؛ كدام عبادت در دل شب از گريستن بر امام شهداء «حسين» عليه السلام افضل است، مگر اشك ريختن بر مظلوميّت آن حضرت حد اعلاى عبادت نيست.

اللهم العن أوّل ظالم ظلم حقّ محمد و آل محمد و آخر تابع له على ذلك اللّهم العن العصابة الّتي جاهدت الحسين عليه السلام و شايعت و بايعت وتابعت على ذلك اللّهم العنهم جميعاً و عذّبهم عذاباً اليماً، آمين

18 بادهان ازچشمه آب ننوشيد!

18 بادهان ازچشمه آب ننوشيد! مانند حيوانات خم شده، بادهان از چشمه ها و نهرها آب نوشيدن، و بايك نفس

سيراب شدن مكروه است،

چون روشن و واضح است كسى كه مى خواهد، با دهان از چشمه آب بخورد، بايد به رو (دمر) بخوابد و اين عمل باعث خواهد شد، شكم بر زمين بچسبد، سنگينى بدن بر آن بيفتد، و درنتيجه آب از گلو به سختى پايين خواهد رفت، شايد نا خواسته دچار خفگى بشود.

يا ممكن است در توى آب حشراتى وجود داشته باشد، بى اختيار از گلوى آدم فرو رود و علّتهاى ديگر،

بدين سبب روايات اسلامى از آنگونه آب نوشيدن، نهى كرده است.

1- و نهى رسول اللّه صلى الله عليه و آله أن يشرب الماء كما تشرب البهائم قال: «اشربوا بأيديكم فانّها من خير أوانيكم» و نهى عَن البزاق فى البئر الّتى يشرب منها «1» رسول خدا صلى الله عليه و آله مانند حيوانات، آب نوشيدن را نهى كرده، فرموده است: «بادستهايتان آب بنوشيد چون دستها از بهترين ظرفهاى شما است» از انداختن آب دهان به چاههايى كه از آن آب مى نوشند نهى كرده است.

2- عَن أبى عبداللّه عليه السلام قال: مرّالنبىّ صلى الله عليه و آله بقوم يشربون الماء بأفواههم فى غزوة تبوك فقال لهم النبّى صلى الله عليه و آله «إشربوا بأيديكم فإنّها من خير آنيتكم» «2»

امام صادق عليه السلام

سر چشمه حيات، ص: 216

مى فرمايد: پيغمبر صلى الله عليه و آله درغزوه تبوك به قومى گذشت كه بادهانشان آب مى نوشيدند، به آنها فرمود: با دستهايتان آب بنوشيد، دستها از بهترين ظرفهاست.

3- و نهى النّبىّ صلى الله عليه و آله أن

يشرب الماء كُرعاً كما يشرب البهائم «1»

پيامبراكرم صلى الله عليه و آله از نوشيدن آب به صورت «كرع» همانطور كه حيوانات مى نوشند نهى كرده است «2»

4- عَن رسول اللّه، إنّه مرّبرجل يكرع الماء بفيه؛ يعنى: يشربه من اناء او غيره من سطه قال: «أتكرع ككرع البهيمة ان لم تجد إناءاً فاشرب بيديك فانّها من أطيب آنيتكم» «3»

پيغمبر صلى الله عليه و آله از كنار مردى گذشت كه با دهانش از وسط ظرف آب مى نوشيد، به او فرمود: «آيا مانند حيوانات آب مى نوشى، اگر ظرف پيدا نكردى با دستهايت بنوش، دستها از پاكترين ظرفهاى شمااست.»

5- عَن أبى عبداللّه عليه السلام قال: كان أصحاب رسول اللّه يعبّون الماء عبّاً فقال لهم رسول الّله: «اشربوا فى ايديكم فإنّها من خير انيتكم» «4»

ازامام صادق عليه السلام روايت شده است فرمود: اصحاب رسول خدا مانند حيوانات بادهانشان ازچشمه يا محلى مانند آن آب مى نوشيدند، آنحضرت به آنها فرمود: بادستانتان آب بنوشيد! زيرادستها از بهترين ظرفها است.»

فصل 8، همين بخش أحاديثى مناسب اين فصل گذشت

19 با دست چپ ننوشيد!

19 با دست چپ ننوشيد! خوردن و آشاميدن بادست چپ مكروه، با دو دست، مستحب است.

1- عَن جعفربن محمد عَن ابائه عليهم السلام «انّ رسول اللّه صلى الله عليه و آله نهى عَن الشّرب و الأكل بالشّمال» «1»

امام صادق عليه السلام از پدران بزرگوارش عليهم السلام روايت كرده است رسول خدا صلى الله عليه و آله «از خوردن و نوشيدن با دست چپ نهى فرموده است.»

2- عَن

سماعة عَن أبى عبداللّه عليه السلام قال: «سألته عَن الّرجل يأكل بشماله او يشرب بها قال لا يأكل بشماله و لا يشرب بشماله و لا يناوله بها شيئاً» «2»

سماعة گويد: از أبى عبدالله عليه السلام در باره مردى كه با دست چپ مى خورد و مى آشاميد سؤال كردم، فرمود: «نخورد و ننوشد و بادست چپ چيزى برندارد.»

3- عَن أبى عبداللّه عليه السلام «انّه كره ان يأكل الرّجل بشماله او يتناول بهاشيئاً» «3»

امام صادق عليه السلام «خوردن و برداشتن چيزى را با دست چپ، دوست نمى داشت.»

«

أمّا حديث ديگر» عَن محمّدبن مسلم قال: كنّا فى مجلس أبى عبداللّه عليه السلام فدخل علينا فتناول اناءً فيه

سر چشمه حيات، ص: 218

ماء بيده اليسرى فشرب بنفس واحد و هو قائمٌ» «1» محمدبن مسلم گويد: در مجلسى بوديم، أبى عبداللّه عليه السلام به (مجلس) ما داخل شد، و با دست چپ ظرف آب را برداشت، ايستاده با يك نفس سر كشيد، يعنى:

آن حضرت با اين عمل خويش سه چيز را تجويز كرد»

شيخ حرّ عاملى رضوان الله عليه در ذيل اين حديث مى فرمايد.

«أقول هذا محمول على العذر او إرادة بيان الجواز و نفى التّحريم» «2» من مى گويم: فعل امام عليه السلام يا بخاطر عذرى بوده و يا مى خواسته بفهماند كه با دست چپ خوردن و نوشيدن و سرپايى به

يك نفس سيراب شدن جايز است، نه حرام.»

پس بادست چپ، بحالت سرپايى و بايك نفس خوردن و نوشيدن، جايز است و روايات گذشته را حمل بر كراهت مى كنيم، در غير اين صورت مردم دچار مشقّت و ناراحتى فراوان خواهند بود؛ در حالى كه پيامبر اسلام فرموده است:

«الإسلام شريعةٌ سهلةٌسمحة» اسلام دين آسان و با گذشت است.»

«بعثنى بالحنيفيّة السّهلة السّمحة» «3»

خداوند مرا با دين آسان و با گذشت مبعوث كرد»

«بُعِثتُ اليكم بالحنيفيّة السّهلة البيضاء» «4»

به سوى شما با دين آسان، و درخشان وبا گذشت، فرستاده شده ام

سر چشمه حيات، ص: 219

رسول خدا صلى الله عليه و آله در مواقع مختلف به اباذر و اميرمؤمنان عليه السلام ياسائراصحاب با مناسبت هايى مى فرمود: خداوند مرا با شريعت ابراهيمى آسان، و بدون تنگنا قرار دادن مردم، برانگيخته است.

دين آسان و سفيد و بدون ضيق را به شما آورده ام.

روزى: رسول خدا صلى الله عليه و آله شنيد كه خانمِ عثمان بن مظعون (يكى از اصحاب و فاميل آن حضرت)، براى شكايت از شوهرش به خانه آن حضرت آمده، اظهار داشته است شوهرش، اهل و عيال خود راترك كرده، و در يكى از كوهستانهاى مدينه مشغول عبادت شده است؛

پيغمبر صلى الله عليه و آله باكمال غضب وعصبانيّت در حالى كه يك طرف ردايش برزمين كشيده مى شد، به مسجد رفته مردم را جمع كرد؛ و دستور داد ابن مظعون را حاضر نمايند وقتى كه اورا آوردند، در ميان جمع كه همه بشنوند باصداى

بلند فرمود:

«ياعثمان! (ابن مظعون) لم يُرسلنى اللَّه بالرّهبانيّة، ولكن بعثنى بالحنيفيّة السّهلةالسّمحة، أصوم و أصلّى ألمس اهلى، فمن أحبّ فطرتى فليستنّ بسنّتى و من سنّتى النّكاح «1»

«اى عثمان! «خداوند مرابه ترك دنيا و رهبانيّت نه فرستاده است، بلكه با دين ابراهيمى آسان بدون تنگنا قراردادن مردم، مبعوث نموده است؛

روزه مى گيرم، نماز مى خوانم، و با اهل و عيالم آميزش دارم، پس هركسى دوست دارد به من تبعيّت كند راه و روش مرا پيشه خود سازد، يكى ازراه و روش من ازدواج است.

20 در ظروف نظيف آب بياشاميد!

20 در ظروف نظيف آب بياشاميد! وكان رسول اللّه صلى الله عليه و آله يشرب فى أقداح القوارير يؤتى بها من الشّام و يشرب فى الأقداح الّتى يُتّخذ من الخشب و فى الجلود و يشرب فى الخزف و يشرب بكفّيه يصبّ الماء فيهما صبّاً و يشرب و يقول: «ليس اناءً أطيب من اليد و يشرب من أفواه القرب، و الاداوى و لا يختنثها»

و يقول: «ان اختناثها ينتنها و كان صلى الله عليه و آله يشرب قائماً و ربّما شرب راكباً و ربّما قام فشرب من القربة و الجّرة او الأداوة «1» و فى كلّ اناء يجده و فى يديه» «2»

رسول خدا صلى الله عليه و آله در قدحهاى بلورين كه از شام برايش مى آوردند، و قدحهايى كه از چوب ساخته مى شد، و در ظرفهاى چرمى و سفالين، و با دستهايش آب مى نوشيد، آب را به دستانش ريخته و پر مى كرد

و مى فرمود: «ظرفى پاكتر از د

ست نيست» از دهانه مشك ها و ظرفهاى چرمى مى نوشيد ولى دهانه آنها را برنمى گرداند مى فرمود: «به عقب زدن دهانه ها آن را بدبو مى كند» بحالت ايستاده، اى بسا سواره آب مى آشاميد. بلند مى شد از مشك،

سر چشمه حيات، ص: 221

ظرف سفالين، چرمى و هرگونه ظرفى كه پيدا مى كرد، همچنين با دستهايش آب مى نوشيد.

2- عَن أبى عبد اللّه عليه السلام: «كان رسول اللّه صلى الله عليه و آله يُعجبه ان يشرب فى القداح الشّامى و يقول هو من أنظفِ انيتكم» «1»

امام صادق عليه السلام مى فرمايد: «رسول خدا خوشش مى آمد در قدحهاى شامى آب بياشامد، مى فرمود: «قدحها از پاكترين ظرفهايتان است.» انتخاب آنحضرت، كاسه هاى بلورين شام را، نشانه آنست كه ظروف مورد استفاده هر چه تميزتر باشد بهتر و با شريعت اسلام منطبق تر است؛ چون با يك جمله كوتاه، «النّظافةُ من الايمان» (پاكيزگى از ايمان است» مسئله را خلاصه كرده است.

شهيد رضوان الله تعالى عليه در كتاب الدّروس ميگويد: كان رسول اللَّه صلى الله عليه و آله يعجبه الشّرب فى القدح الشّامى والشّرب فى اليدين أفضل «2»

رسول خدا صلى الله عليه و آله از نوشيدن آب در كاسه شام خوشش مى آمد، ولى نوشيدن با دستها افضل است.

3- عَن أبى عبداللّه عليه السلام: «قال: كان رسول اللّه يشرب فى الأقداح الشّاميّه يجاء بها من الشّام و تُهدى له» «3»

امام صادق عليه السلام مى فرمايد: «رسول خدا صلى الله عليه و آله در قدحهائى كه از شام براى آن حضرت هديه مى آوردند، آب

مى نوشيد.»

4- عَن عمروبن أبى المقدام قال: «رأيت أبا جعفر عليه السلام و هو يشرب فى قدح من خزف» «4»

عمروبن ابى مقدام گويد: «أبا جعفر عليه السلام راديدم در قدح سفالين (در كتاب محاسن عبارت «و هو قائم» هست يعنى ايستاده) آب مى نوشيد»

سر چشمه حيات، ص: 222

و امّا در خطبه اى كه اميرمؤمنان عليه السلام مى فرمايد: «ولشربت الماءالزّلال برقيق

زجاجكم» يعنى: «اگر بخواهم من نيز مانند ديگران، در بهترين ظروف بلورين آب مى نوشم.» (امّااين كاررا نمى كنم ... از غايت زهد حضرت است نه كراهت و نه تحريم) «1»

پر واضح است نوشيدن وخوردن در ظرفهاى بلورين وپوشيدن لباس فاخر وپر زرق وبرق و ... بازهد وايثار على عليه السلام به هيچ وجه تطبيق نمى كرد.

او دنيارا سه طلاقه كرده بود نه او به دنيا و مقام هاى اعتبارى آن اعتنائى داشت ونه دنيا با او مى ساخت چون زنى را كه سه بار طلاق دهند به شوهرش حرام است!

21 آب دهنده آخرين نوشنده باشد

21 آب دهنده آخرين نوشنده باشد مستحب است كسى كه آب مى دهد آخرين نفر باشد كه آب مى نوشد، اين رفتار داراى يك نوع ادب اجتماعى و تربيت ايثارگرى است.

1- چنانكه در بازگشت از سفر و جنگ تبوك رسول خدا صلى الله عليه و آله از خواب بيدار شد و پرسيد: چه كسى آب دارد؟ ابو قتاده عرض كرد: در آفتابه ام آب

هست، حضرت وضو گرفت و مقدارى در ته آفتابه ماند فرمود: «اى ابو قتاده مواظب ته مانده آب باش، مسئله و جريانى پيش خواهد آمد.»

وقتى كه هوا گرم شد و مردم از تشنگى به ستوه آمدند به سوى رسول اكرم يورش برده و مى گفتند «الماء، الماء» (آب، آب)؛

حضرت قدحى خواست، آب ته مانده را بر قدح ريخت، مردم به طرف آب هجوم بردند، فرمود: (عجله نكنيد) «ان شاءاللّه همگى سيراب مى شويد؛»

ابو قتاده آب مى ريخت و حضرت پخش مى كرد، تا همه سيراب شدند به ابو قتاده فرمود: «تو هم آب بياشام» عرض كرد اوّل شما بنوشيد فرمود:

«اشرب فانّ ساقى القوم آخر هم شرباً فشرب ابوقتاده ثم شرب رسول اللّه» «1» «بنوش!، ساقى قوم در نوشيدن آب، آخرين آنهاست؛ پس از نوشيدن ابو قتاده رسول خدا نوشيد.

2- عَن ابى عبداللّه عليه السلام عَن آبائه عليهم السلام قال: «رسول اللّه صلى الله عليه و آله ليشرب ساقى القوم آخرهم» «2»

پيغمبر فرمود: «البتّه ساقى قوم آخرين نوشنده باشد.

22 تا مى توانيد شب آب ننوشيد!

22 تا مى توانيد شب آب ننوشيد! 1- قال أبو عبداللّه عليه السلام: «شرب الماء من قيام يمريئى الطّعام و شرب الماء باللّيل يورث الماء الأصفر و من شرب الماء باللّيل و قال «ياماء» عليك السّلام من ماء زمزم و ماء الفرات لم يضرّه شرب الماء باللّيل» «1».

امام صادق عليه السلام فرمود: «سرپائى آب نوشيدن غذا را گوارا مى كند و نوشيدن آب در شبها باعث آمدن، زرد آب يا (زيادى صفراء) مى شود. (مگر

اين كه)

هر كس خواست شب آب بياشامد، بگويد «اى آب» ازطرف آب زمزم و آب فرات سلامت باد؛ (دراين صورت) آب به او ضرر نمى رساند.»

توجّه داشته باشيد، نظريّه نوين پزشگان، شبها آب نوشيدن را مفيد دانسته، وتوصيه ميكنند.

اين تجويزها، يا در شرايط خاصّى است. و يا اينكه در مزاجهاى مختلف فرق ميكند يا آب و هواى مناطق مختلف در مزاجهاى اشخاص اثر متفاوت دارد

23 اگر مگسى به آب افتاد

23 اگر مگسى به آب افتاد قال رسول اللّه صلى الله عليه و آله: اذا وقع الذّباب فى اناء احدكم فليغمسه فإنّ فى احد جناحيه داء و فى الاخر شفاء. و إنّه يغمس به جناحه الذّى فيه الدّاء فليغمسه كلّه ثمّ لينزعه «1»

رسول خدا فرمود: اگر در ظرف يكى از شماها مگسى افتاد، آن رازير آب ببريد، چون در يك بال درد و مرض، در بال ديگر آن شفا است.

مگس هميشه با طرف بالى كه مرض دارد به آب مى افتد، پس همه بدن آنرا زير آب برده، دوباره بيرون آوريد. (تامرض آن يكى بال را خنثى كند.) اين روايت راازبزرگان اهل سنّت مانند بخارى، ابو داوود، نسائى، ابن ماجه و ابن حبّان وابن خزيمه وديگران، دركتابهاى خود با عبارات وشرحهاى مختلف ذكر كرده اند «2».

بحار الأنوار نيز در جاهاى متعدد آورده شده است، بعضى ها مى گويند (داء) دربال چپ، شفاء، در بال راست آن است.

شايد حديث بالا را حديث ذيل تفسير نمايد.

هشام ابن سالم از امام صادق (ع) روايت مى كند، آن حضرت فرمود: «لو لا ما

يَقعُ منَ الذّباب على طَعامِ النّاس ماوُجدَ منهم الّا مجذوماً» «اگرمگس برروى غذاى مردم نمى نشست از آنها، كسى غير از جذامى پيدا نمى شد

و در روايات ديگر مى فرمايد: «لو لا الذّباب الّذى يَقعُ فى أطعمةِ النّاس من حيث لا

سر چشمه حيات، ص: 226

يَعلمون لأسرعَ فيهم الجذام» «1»

«اگر مگس بطور ناخواسته برروى غذاهاى مردم نمى نشست، جذام به سرعت آنهارا فرا مى گرفت»

در حديث ديگرى فرمود:

لولا أنّ النّاس يأكلون الذّباب من حيث لايعلمون لجذموا، أوقال: لجذم عامّتهم «2»

اگرمردم ندانسته مگس را نمى خوردند، همگى گرفتار مرض جذام مى شدند.

از اين حديثها استفاده مى شود، در ساختمان بدن مگس، مادّه جذام و ضدّ جذام وجود دارد؛ ممكن است در يك بال او ماده جذام و در بال ديگر ضد آن بوده باشد كه براى از بين بردن ضرر آن دستور داده اند همه بدنشرا به آب فرو ببرند؛

اگر اسناد روايات فوق، اشكال نداشته باشد، جا دارد در اين باره متخصّصين فنّ و اهل تحقيق، بحث و بررسى نمايند؛ چون بااين همه پيشرفت علوم پزشكى درعصر فضا، هنوز سرّآن كشف نشده وبه حقيقت آن پى نبرده اند.

شايد در آينده نزديك يا دور در نتيجه آزمايشهاى دقيق و بر رسيهاى عالمانه، أسرار وجودى مگس بدست آيد؛

امّا فعلًا مفاد أحاديث بالا را، جامعه بهداشتى وپزشكى نمى پذيرد. چون مگس را از نظر علمى ناقل ميكروب مى شناسند.

گفتنى است در اين زمان براى پيدا كردن أجساد و تعيين مدّت مرگ يا كشته شدن شخص را، از وجود

مگس استفاده كرده، براى تسهيل كار پليسى بهره بردارى مى كنند؛

همچنين ازكرمهاى موجود در أجساد، سن و ميزان عمر صاحب آن را، مشخص مينمايند «3

24 از اضافه غذاى مؤمن نه پرهيز يد!

24 از اضافه غذاى مؤمن نه پرهيز يد! مستحب است از زيادى غذائى كه مؤمن از آن خورده وظرف آبى كه ازآن نوشيده است به عنوان تبرّك استفاده نمايند. اين عمل يك نوع تربيت صحيح روانى و معنوى است؛ كه مؤمنان از همديگر متنفّر نشوند، و باعث رنجش همديگر نگردند؛ بلكه از اضافه و نيم خورده يكديگر استفاده نمايند، تا نوعى علاقه و محبّت ميان آنها ايجاد شود.

1- قال ابو عبدالله عليه السلام: «فى سؤر المؤمن شفاء سبعين داء «1»

» امام صادق عليه السلام فرمود: «در نيم خورده مؤمن شفاى هفتاد درد است.»

2- عن علىّ عليه السلام قال: «سؤر المؤمن شفاء» «2»

على عليه السلام فرمود: نيم خورده مؤمن شفاء است.» 3- أبى عبداللّه عليه السلام قال: «من شرب سؤر أخيه المؤمن تبرّكاًبه خلق اللّه بينهما مَلَكاً يستغفر لهما حتىّ تقوم السّاعة «3»

» امام صادق عليه السلام فرمود: «هر كس نيم خورده (اضافه) آب برادر مؤمنش را به عنوان تبرّك بنوشد، خداوند در ميان آنها فرشته اى مى آفريند، تا روز قيامت برايشان طلب مغفرت مى نمايد.»

4- عَن النبى صلى الله عليه و آله قال: «شرب الماء من الكوز العام أمان من البرص و الجذام» «4»

پيغمبر فرمود: «نوشيدن آب از كوزه عمومى، امان از مرضهاى برص و جذام

سر چشمه حيات، ص: 228

است» علّامه مجلسى- رضوان اللّه عليه- مى فرمايد: مثل اينكه مراد از مشربه عمومى آن است كه، هر كسى عبور كند از آن مى نوشد؛ در حالى كه مردم از ترس سرايت امراض از نوشيدن آن اجتناب و احتراز مى كنند؛ أمّا رسول خدا آن را ردّ كرده و براى اينكه سؤر مؤمنان است، آن را سبب رفع امراض دانسته است. ولى ظاهر روايت نشان مى دهد كه از روايات اهل تسنّن است «1»

البتّه در جوامع بشرى، نوشيدن آب از ظرفهاى عمومى را، يك نوع محلّ سرايت امراض دانسته و از آن پرهيز مى نمايند. اگر روايت بالا از نظر سند مخدوش نباشد همانطور كه در اوّل فصل گفته شد، بيشتر مأنوس كردن مؤمنان، و تحريك عواطف نوع دوستى آنان را، مورد توجه قرار داده، به جنبه عاطفى آن نظارت دارد.

يا اينكه منظور از كوزه عمومى، همان مشربه هاى سفالين قديمى است كه، هر كس با ليوان و يا كاسه خود آب بر داشته وبياشامد؛ درغيراينصورت أصلًابا روايات بهداشتى اسلام سازگار نمى باشد،

در فصلهاى گذشته خوانديد كه اسلام اجازه نمى دهد، از دهانه ظروف، يا از طرف ريسمان و دستگيره، آب نوشيده شود، چگونه اجازه مى دهد، از كوزه عمومى مشتركاًاستفاده نمايند!. همچنين به اندازه اى در رعايت بهداشت عمومى و حفظ بهداشت خصوصى دقت كرده است، حتّى استفاده دو نفر از يك مسواك و يا شانه و ياحوله و دستمال را به طور اشتراك، جلوگيرى كرده و ممانعت به عمل مى آورد، پس چگونه تشويق مى نمايد كه از كوزه عمومى آنطور كه به ذهن متبادر است، استفاده نمايند.

مگر اينكه هر كس با ظرف مخصوص خود از آب كوزه استفاده كند، يا اينكه روايت را از نظر سند مورد ترديد قرار دهيم. و يا مصلحت ديگرى هست كه، بيرون از فهم مااست

25 از چگونه آبى استفاده كنيم!

25 از چگونه آبى استفاده كنيم! عَن أبى عبد اللّه عليه السلام عَن ابائه عليهم السلام قال: «قيل لرسول اللّه صلى الله عليه و آله يا رسول اللّه اىّ الشّراب احبّ اليك قال الحلو البارد «1»»

امام صادق از پدران بزرگوارش عليهم السلام روايت كرده است: «از پيغمبر صلى الله عليه و آله پرسيدند اى رسول خدا! چه نوشابه اى را دوست داريد؟ فرمود: سرد و شيرين.»

2- عَن ابى عبداللّه عَن ابائه عليه السلام قال: قال: «رسول اللّه المؤمن عذبٌ يحبّ العذوبة و المؤمن حُلوٌ يحبّ الحلاوه «2»»

امام صادق عليه السلام از پدران بزرگوارش عليهم السلام از رسول خدا صلى الله عليه و آله نقل مى كنند كه فرمود مؤمن شيرين و (دلنشين، پاكيزه، خوشگوار) است، چيز شيرين وگوارارا دوست دارد مؤمن شيرين است، شيرينى را دوست دارد.»

3- عَن الصّادق عليه السلام قال: «الماء البارد يُطفى الحرارة و يسكّن الصّفراء و يذيب الطّعام فى المعدة و يذهب الحمى» «3» «و يذهب الفضلة الّتى على رأس المعدة» «4» از امام صادق عليه السلام روايت است فرمود: آب سرد حرارت را خاموش و صفرا را تسكين و غذارا در معدة آب كرده و تب را مى بُرد، ناراحتى بالاى معده را از بين مى برد. 4- «و خير الماء شرباً لمن هو مقيم

او مسافر ما كان ينبوعه من الجهة

سر چشمه حيات، ص: 230

المشرقيّة الحنيف الأبيض. و أفضل المياه ما كان مخرجهامن مشرق الشّمس الصّيفى و أصحّها و أفضلها ما كان بهذا الو صف الّذى نبع منه و كان مجراه فى جبال الطيّن و ذلك انّها تكون فى الشتّآء باردةً و فى الصّيف مليّنة للبطن نافعة لأصحاب الحرارات.»

«بهترين آب براى مقيم و مسافر، آبى است كه از سمت مشرق در زمين سبك و سفيد بجوشد و افضل آبها، آن است كه در تابستان از طرف مشرق بيرون آيد.

و صحيح تر و خوبترين آنها، باتوصيفى كه گذشت آن است كه، (از زمين) بجوشد و از كوههاى خاكى جريان پيدا كند، به خاطر اينكه آن نوع آبها در زمستان سرد و در تابستان مليّن شكم و به گرم مزاجها نافع است.»

«وأمّا الماء المالح والمياه الثّقيله فانّها ييبس البطن و مياه الثّلوج و الجليد رديّة لسائر الأجساد و كثيرة الضّر جدّاً».

«اما آب شور و آبهاى سنگين خشكيّت مى آورد، آبهاى برفى و يخى به ساير اعضاء بدن ضرر جدّى دارد و (بد است).»

«و أمّا مياه السّحب فانّها خفيفة عذبة ما فيه نافعة للأجسام اذا لم يطل خزفها و حبسها فى الارض و أمّا مياه الجبّ فإنّها عذبة صافيه نافعة ان دام جريها و لم يدم حبسها.»

«واما آبهاى جريان يافته سبك، خوشگوار، و نافع بدنهاست؛ اگر در زمين، زياد و طولانى نمانده؛ و زياد حبس نشود. امّا آب چاهها آنهم گوارا و صاف و

نافع جسمهاست، اگر جريانش ادامه يابد و در چاه زياد راكد نمانده باشد.

«و أمّا البطائح و السّباخ فانّها حارّة غليظة فى الصّيف لركودهاو دوام طلوع الشّمس عليها و قد يتولّد من دوام شربها المرّة الصّفراويّة و تعظم به أطحلتهم» «1» «و اما آبهاى بيابانهاى شنى، كه در مسيل هاى سنگريزه دار جارى شود و آب

سر چشمه حيات، ص: 231

زمينهاى شوره زار، در تابستان گرم و غليظ است، چون زياد راكد مانده و آفتاب زياد بر او تابيده و اگر نوشيدن آنها ادامه يابد، صفرا را زياد مى كند و طحال «سپرز» هاى آنها بزرگ مى شود.» «1»

بهترين آبها، آب باران و بعد از آن آب كثير يعنى آب فراوانى است كه از زمين پاك سرخ رنگ به دست بيايد و ديگر آبى كه به سرعت و از روى سنگ بگذرد.

هر چه راهش دور و از منبع دور بدست بيايد، و سبك و زن و رويش باز باشد، و بعد از آن آب مقطر و آبى كه حدّأقل نيم ساعت آنرا بجوشانند، و پس از آن آب چشمه و قنات كه زياد باشد.

اما آب بد و مضّر، آب نيزار، و آبى است كه از معادن گوگرد و بركه هاى ساكت و مثل آن باشد. «2»

پس اينگونه نتيجه گيرى مى شود كه آب خنك و شيرين وآبى كه از چشمه هاى مشرقى بجوشد، بهترين آبها است؛ نه زياد سرد و يخى باشد كه درد گلو و ناراحتى كليه و معده بيآورد.

نه گرم و ولرم باشد

كه معمولًا نوشيدنش زياد رضايت بخش نيست؛

و نه زياد در يكجا انبار شده و ماهيّت و منافع اصلى خودرا از دست داده، به سم تبديل شده باشد.

صلوات اللّه وسلامه على الحسين الشّهيد و اهل بيته و أصحابه ولعنة اللّه على الّذين منعوهم من الماء وقتلوهم عطشاناً آمي

26 در ظروف طلا ونقره آب ننوشيد!

26 در ظروف طلا ونقره آب ننوشيد! روايات زياد استعمال ظروف طلا ونقره (زر وسيم) را حرام و آشاميدن آب را در اينگونه ظرفها تحريم كرده است. و فتواهاى تمامى مراجع تقليد نيز در اين محور بريك منوال است.

1- عَن أبى عبد اللّه عليه السلام عَن ابائه عليهم السلام قال: «نهى رسول اللّه صلى الله عليه و آله عَن الشّرب فى آنية الذّهب و الفضّه» «1» امام صادق از پدران بزرگوارش عليهم السلام نقل كرده است: «كه پيغمبر از نوشيدن (نوشيدنيها) در ظرفهاى طلا و نقره رانهى فرموده است.»

2- عَن البراء بن عازب، قال: «نهانا رسول اللّه صلى الله عليه و آله ان نتختّم بالذّهب و عَن الشّرب فى انية الذّهب و الفضّه و قال: «من شرب فيها لم يشرب فيها فى الاخرة ...» «2» براء بن عازب گويد: «رسول خدا ما را ازبه دست كردن انگشتر طلا و نوشيدن در ظرفهاى طلا و نقره نهى كرد و فرمود: «هر كس دردنيا، توى آن ظرفهابياشامد در آخرت ازآنها محروم خواهد بود.»

3- عَن أبى الحسن موسى بن جعفر عليه السلام قال: «انية الذّهب و الفضّه متاع الّذين لا يوقنون» «3» روايت از امام كاظم عليه السلام

است فرمود: «ظرفهاى طلا و نقره متاع كسانى است كه

سر چشمه حيات، ص: 233

يقين ندارند.» يعنى: به حساب، معاد، و روزى دادن خدا اعتماد نكرده اند.

المجازات النّبوّية «قال النّبى» للشّارب فى آنيه الذّهب و الفضّه، انّما يجرجر فى بطنه نار جهنّم» «1» پيغمبر درباره كسانيكه نوشيدنى هارا در ظروف طلا و نقره بنوشد، فرمود: «در شكم او، آتش جهنم صدا خواهد كرد، يعنى در آتش خواهد سوخت

5- عَن أبى عبداللّه عليه السلام: «لا ينبغى الشّرب فى آنية الذّهب و الفضّة» «2» امام صادق عليه السلام فرمود: «نوشيدن در ظروف زر وسيم سزاوار نيست.»

فقه الرضا عليه السلام «لا تصلّ فى خاتم ذهب و لا تشرب فى انية الذّهب و الفضّة» «3» امام رضا عليه السلام فرمود: «باانگشتر طلا نماز نخوان و در ظروف سيم و زر نياشام»

البتّه در اين باره، هم روايات زياد است، وهم تحقيقات علما و دانشمند آن كه چرا و به چه علّت و چه حكمتى دارد كه بهره بردارى واستفاده از اين نوع ظرفهارا ممنوع كرده اند؟! طالبين به كتب مربوطه و مجموعه هاى فقهى مراجعه نمايند

27 ناشتا آب ننوشيد!

27 ناشتا آب ننوشيد! عَن رسالة الذّهبية للرّضا عليه السلام: «و لا يشرب على الرّيق» «1»

از رساله ذهبيّه امام رضا عليه السلام نقل شده است كه فرمود: «ناشتا آب نوشيده نشود.»

ناشتا نوشيدن آب باعث امراض عصبى و رخوت و

طپش قلب مى شود «2»

عدّه اى ازپزشكان ارولوژى معتقدند كه زيادنوشيدن آب موقع خواب و شبها و هنگام بيدار شدن (ناشتا) اسيد اوريك بدن راازبين برده و سبب به كارانداختن و فعّاليّت زياد كليه ها وسبب تصفيه آنها مى شود.

بنا براين، نوشيدن ناشتا در مواقع بخصوص تجويز ميشود؛ يا اينكه حضرت خصوصيّات مزاجى مأمون را در نظر گرفته و رعايت حال اوراكرده و طبق كشش و وضع جسمى او، دستور داده است

28 روى آب را بپوشانيد

28 روى آب را بپوشانيد جابر بن عبداللّه أنصارى روايت مى كند: قال رسول اللّه صلى الله عليه و آله أغلقوا أبوابكم و خمّرو ا آنيتكم و أوكئوا أسقيتكم، فإنّ الشّيطان لايكشف غطاء ولايحلّ وكاء «1» رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود درهايتان را ببنديد، روى ظروف را بپوشانيد ودَرِ مشك هايتانرامحكم كنيد (مواد غذائى را ازگرد وخاك و ورود حشرات نگهداريد) هيچ وقت شيطان چيز پوشيده ودر بسته را باز نمى كند.

سماعه گويد از امام صادق عليه السلام بستن در و پوشاندن ظروف و خاموش نمودن چراغ را پرسيدم؟ فرمود در را ببند (بدانكه) شيطان رو پوش چيزى را برنمى دارد «2

بخش 5 آب رسانى به نيازمندان و تشنگان

اشاره

بخش 5 آب رسانى به نيازمندان و تشنگان بخش 5 آب رسانى بر نيازمندان و تشنگان 1- آب دادن بهترين صدقه است.

2- آب دهنده دوست خدااست.

3 رحيق مختوم براى كيست؟

4- پاداش يك جرعه آب!

5- عملى كه باعث رفتن به بهشت مى شود!

6- پيغمبر خواب مى بيند.

7- كارهاى سود رسانِ آخرت.

8- سخاوتمند كيست.

9- أوّلين پاداش روز قيامت.

10- هر كس مازاد آبش را بفروشد.

11- نكوهش مصرف زياد آب.

12- دورى سه گروه از رحمت خدا.

13- سپرِآتش.

14- روزى سيرابت كردم.

15- صله رحم بايك جرعه آب.

16-

مؤمن خالص مانند آب است.

17- مانند آب شفّاف باش.

18- شستشوى دل با شستن أعضاء.

سر چشمه حيات، ص: 239

مسئله نياز هر جاندارى به آب، انسان باشد يا حيوان، حتّى نباتات از ضروريّات مسائل است كه، احتياج به اقامه دليل و برهان ندارد؛ چون واضح و روشن است، هر جا آب نيست، حيات وجود ندارد، پايندگى زندگى و ادامه حيات، به وجود آب بستگى دارد.

فقط مسئله ايكه بايد زياد مورد توجه و بحث قرار گيرد، اين است كه آيا هر كس دستش به دهنش رسيد، وتوانست خود را اداره كرده و رفاه زندگى خويش را تأمين نمايد، بايد به گرفتاريهاى همنوعان خود بى اعتنا باشد، آنچه كه در اطرافش مى گذرد بى تفاوت بماند؟! يا در مقابل ديگران نيز وظايفى دارد كه بايد انجام دهد.

عقل، و جدان و آداب انسانيت حكم مى كند، كه توانايان بايد دست ناتوانان را گرفته و دربرابرآنهابه مسئوليت خطيرى كه دارد عمل نمايند و دمى به حال ديگران نيز بپردازند. چون از قديم به ماياد داده اند:

«بنى آدم اعضاى يكديگرند كه درآفرينش زيك گوهرند»

«چو عضوى بدرد آورد روزگار دگر عضوها رانماند قرار» اگر از كنار عضو به درد آمده بى اعتنا ردّ شده و

گوشه چشمى به او نيندازيم، بايد با گوش حقيقت شنو، اين زمزمه را گوش كرده وآنرابپذيريم.

«توكه از غم ديگران بى غمى نشايد كه نامت نهند آدمى» وظيفه دينى و وجدانى به ما مى گويد: تا سر حدّ امكان در رفع نياز، نيازمندان بكوشيم، مخصوصاً اگر ديديم تشنه اى به جرعه آبى محتاج است، دامن همّت به كمر زده در رفع نياز او نهايت سعى را به جا آوريم، (مانند آن شخص بيابانگرد) دستار خويش را ريسمان قرار داده تا در بيابان سگ تشنه اى را سيراب كنيم؛ و به

سر چشمه حيات، ص: 240

جايى برسيم كه، رسد آدمى بجايى به جز خدا نبيند.

«محبّت را به دل دادن صفاى سينه مى خواهد به ياد ديگران بودن دل بى كينه مى خواهد»

«دائم گل اين بوستان شاداب نمى ماند درياب ضعيفان را در وقت توانائى» دين آسمانى اسلام مانند مسائل اجتماعى ديگر در مورد آب و آبرسانى، دقّت بيشترى نموده و وظايف سنگينى را (كه چند نمونه از آن ذيلًا آورده مى شود) بر عهده افراد توانمند جامعه گذاشته است 1- آحاد

جوامع انسانى را در سه چيز «آب، آتش، مرتع» شريك قرار داده و استفاده از آن هارابراى همگان آزاد گذاشته است و اجازه نمى دهد، شخص و يا اشخاصى آنها را به انحصار خود در آورده و ديگران را محروم سازد. حتّى اگر با هزينه شخصى خود، آنها را به اختيار خود آورده باشند هم، باز در موقع احتياج جامعه نبايد، از آن ممانعت به عمل آورند. تمامى ابناء بشر (زرد، سرخ، سياه، سفيد، مسلمان يا غير مسلمان.) در اين حكم يكسانند

درگذشته ياد آور شديم كه در جنگ خيبر از خود يهوديانِ قلعه از محاصره كنندگان امان خواست، كه راه فتح قلعه را به مسلمانها نشان دهد، امان دادند يهودى، راه قطع آب را نشان داد حضرت فرمود: «امان تو بر قرار است، اما شايد خداوند راه بهترى به مانشان دهد.» «1» حضرت به خود اجازه نداد كه با سلاح تشنگى، به جنگ آنان برود، يا وصىّ او اميرمؤمنان عليه السلام در مقابل آن همه نامردى هاى معاوية با چه منش بزرگوارانه اى با آنها رفتار نمود، يا در منزل ثعلبيّة، فرزندش امام حسين عليه السلام دستور داد هر چه زودتر آب را به حُرّ و لشگريانش و مركبهايشان برسانند، نگذارند در آن بيابان خشك و سوزان از تشنگى هلاك شوند.

2- اگر كسى بخواهد آب مازاد بر احتياج خود را بفروشد او را توبيخ مى نمايند.

سر چشمه حيات، ص: 241

و با عبارت كوتاه ولى پر معنى مى فرمايد: «مَنْ باع فضل مائه منعه اللّه فضله

يوم القيامة» «1»

«هر كس مازاد آبش را بفروشد، خداوند در روز قيامت فضل خود را از او منع خواهد كرد».

3- روح ايثارگرى را در افراد مسلمانها زنده كرده، و مورد تمجيد قرار مى دهد، و صاحبان اين صفت را انسانهاى نمونه معرّفى مى نمايد.

«و يؤثرون على انفسهم و لو كان بهم خصاصة «2»

» « (برادران دينى خود را) بر خود مقدم داشته و ترجيح مى دهند ولو اينكه خود در تنگى و سختى قرار گرفته باشند.» «و من يوق شحَّ نفسه فأولئك هم المفلحون» «3»

«هر كس حرص نفس خود را نگهدارد، آنانند رستگاران.» در جنگ احد كاسه آبى به اوّلين مجروح مى رسانند او مى گويد: افتاده بغل دستى ام از من تشنه تر است!، آب را به او برسانيد. آب را پيش او بردند، اوهم گفت آن طرف تر از من تشنه ترى افتاده است 8 يا 12 نفر به اين صورت ايثار كردند، آب رابه ديگرى حواله دادند به آخرى رسيدند گفت به افتاده اوّلى برسان كه او ازمن محتاج تر است، برگشتند ديدند جان به جان آفرين تسليم كرده است، دومى و تا آخر هيچيك از آنان آب ننوشيده و با لب تشنه به شهادت رسيدند. 4- براى آب دادن بر تشنگان حتّى بر نباتات و اشجار، ترغيب و تشويق نموده، و براى صاحبان اين عملِ انسانى ارج زيادى قائل شده و براى آنان پاداشهاى بيشترى وعده داده است: «وعد اللّه لا يخلف اللّه الميعا» د «4»

«وعده خداست و خداوند خلف وعد نمى كند: «وعد الصّدق الّذى كانوا يوعدون» «5»

«وعده راستين كه به آنها وعده داده شده است.» و چندين وظايف ديگر

1 آب دادن بهترين صدقه است

1 آب دادن بهترين صدقه است صدقه دادن يكى ازكارهاى نيك و پسنديده اى است كه، مورد قبول و سبب جلب رضاى خداوند متعال مى باشد

اين عملِ نيك در آيات واخبار زياد مورد تمجيد وتشويق قرار گرفته است.

از اثرات مثبت آن، اين است كه هفتاد نوع بلا را از انسان دور مى سازد ودر مقابل گرفتارى ها بيمه كرده، سپرِ آتشِ جهنّم خواهد بود.

در خوبى و پسنديده بودن اين صفت خدا پسندانه شك و ترديد نيست، بدين جهت از شرح وبسط زياد، در باره آن خود دارى مى نماييم.

صدقات از نظر ارزش و اهميّت، درجات مختلف دارد، يكى از پر ارزش ترين آنها صدقه آب يعنى: سيراب كردن تشنه ها وخنك كردن دلهاى سوخته است.

براى دانستن اهمّيّت آن به دو حديث زير توجّه فرماييد.

1- قال عليه السلام: «أفضل الصّدقه سقى الماء و أفضل الصّدقه صدقة الماء» «1» فرمود: «بهترين صدقه آب دادن و بهترين صدقه صدقه آب است.»

2- قال صلى الله عليه و آله: «أفضل الصّدقه الماء» «2» «رسول خدا فرمود بهترين صدقه آب است.

2 آب دهنده دوست خدااست

2 آب دهنده دوست خدااست عَن الباقر عليه السلام: «انّ اللّه تبارك و تعالى يحبّ ابراد الكبد الحرّاء ومن سقى كبداً حرّاء من بهيمة و غيرها اظلّه اللّه فى عرشه يوم لا ظلّ إلَّا ظلّه» «1» امام محمد باقر عليه السلام مى فرمايد:

« (يقيناً) خداى تبارك و تعالى خنك كردن دلِ دلسوخته را دوست دارد.

هر كس، جگرِ سوخته دلى يا «تشنه جگرى» را سيراب كند، (انسان يا حيوان) خداوند او را زير سايه عرش خود قرار مى دهد، روزى كه سايه اى به جز سايه او وجود نه خواهد داشت.

2- قال الصّادق عليه السلام: «أفضل الصّدقة ابرادالكبد الحرّاء و من سقى كبداً حرّاء من بهيمةٍ و غيرها اظلّه اللّه عزّوجلّ يوم لا ظلّ الَّا ظلّه» «2» امام صادق عليه السلام فرمود: «بهترين صدقه خنك كردن، جگر سوخته است.

هر كس تشنه جگرى را سيراب كند، از حيوان و غير حيوان خداى عزّ وجلّ او را زير سايه خود قرار مى دهد، روزى كه سايه اى غير از سايه او وجود نخواهد داشت.»

3- عَن النّبى صلى الله عليه و آله: (من أفضل الأعمال عند اللّه إبراد الكباد الحارّه و إشباع الكُباد الجائعه و الّذى نفس محمد بيده لا يؤمن بى عبد، يبيت شبعان، و أخوه، او و جاره،

سر چشمه حيات، ص: 244

المسلم جائع.» «1»

پيغمبر صلى الله عليه و آله فرمود: «از بهترينِ اعمال نزد خدا خنك كردن جگرهاى سوخته تشنه ها و سير كردن شكمهاى گرسنگان است؛ سوگند به خدائى كه جان محمد در دست اوست! به من ايمان نياورده كسى كه سير بخوابد، برادر يا همسايه مسلمانش گرسنه بخوابد.»

4- عَن أبى عبداللّه عليه السلام: «أفضل الصّدقه إبراد كبد حارّه» «2»

امام صادق عليه السلام فرمود «بهترين صدقه سيراب كردن جگرِ تشنه است.».

5- و عنه عليه السلام

قال: قال رسول اللّه صلى الله عليه و آله: «أفضل الأعمال ابراد الكبد الحرّاء يعنى سقى الماء» «3»

امام صادق عليه السلام گفت: پيغمبر خدا فرمود: «افضل اعمال، خنك كردن جگر سوخته يعنى آب دادن است.»

6- عن النّبى صلى الله عليه و آله قال: «خمسٌ من أتى اللّه بهنّ او بواحدة منهنّ و جبت له الجّنه، من سقى هامّةً صادية او حمل قدماً حافية او أطعم كبداً جائعة او كسى جلدة عارية او اعتق رقبة عانيه» «4»

روايت از پيغمبر صلى الله عليه و آله است كه فرمود: «پنج عمل است هر كس همه آنها، يا يكى از آنها را پيش خدا بياورد بهشت بر او واجب مى شود.

1- حيوان تشنه اى را سيراب كند؛

2- پابرهنه اى را بردارد؛ (به او كمك كند)

سر چشمه حيات، ص: 245

3- گرسنه اى را سير كند؛

4- برهنه اى را بپوشاند؛

5- برده سختى كشيده اى را آزاد نمايد.

عَن النّبى، صلى الله عليه و آله: «لكل كَبَدٍحرّاء أجرٌ» «1»

پيغمبر صلى الله عليه و آله فرمود: «بر هر جگرِ تشنه را اجريست» يعنى: او را سيراب كند يا شريك غمش باشد.

اين روايتها به ما مى آموزد كه بايد با دلسوخته گان و جگر تشنه گان، چگونه رفتار نماييم، در درجه اول، آنان را مورد توجه قرار دهيم؛ و در درجه دوم با هر وسيله ممكن آتش سوزان جگر آنها را فرو نشانيم، دل آنها را به دست بياوريم، به اندازه اى كه در توان داريم، اسباب دلگرمى آنها را فراهم نموده، شريك اندوه و

غم آنان باشيم، با محبت و خوشرويى و مهربانى با آنها برخورد كنيم، مبادا آتش دل آتشين آنها را شعله ور سازيم؛

(روايات شماره 1، 2، 6) براين مطلب تصريح كرده است.

پس، براى آحاد بشر از هر فرقه اى و مذهبى كه باشد، وظيفه انسانى حكم مى كند كه به زخم دلهاى، سوخته دلان مرهمى بگذاريم.

حال بيائيد، به بيابان تفتيده، و هواى آتشبار روز عاشورا در صحراى كربلا، با چشم دل نظرى بيافكنيم، لحظاتى را به ياد آوريم كه، فرياد وا عطشاى اهل حرم به عيّوق مى رسيد؛

ناله العطش يك دسته زن و بچه، محاصره شده، از جانب يزيديان و وحشيان كوفه، به هفت آسمان بلند بود؛ از سى هزار نفر سواره و پياده مدّعيان مسلمانى، حتّى يكنفر قدم جلو نگذاشت تا يك جرعه آب به لب خشكيده و پاره پاره، و جگرِ سوخته آنها برساند.

آن منظره دلخراش و آن واقعه هولناك را مُرور كرده و به عُمق فاجعه پى ببريم، سپس با چشم نالان ودل سوزآن، رو به درگاه خداى واحد وقهّار وعزيز ذوانتقام

سر چشمه حيات، ص: 246

گرفته و درباره آن سيه رويان و سنگ دلان تاريخ، اين مناجات را سر دهيم،

اى خداى احكم الحاكمين!، اى انتقام گيرنده باقدرت! اى فرياد رس مظلومان!، اى حَكَمِ عدل! آن ستمگران تاريخ بشريّت را نوعى به عذاب شديد و درد ناك، گرفتار فرما كه برزخم دل آل طاها عموماً و بر جگر سوخته يوسف گم گشته زهرا عليها السلام (امام زمان عليه السلام) خصوصاً، مرهمى بوده باشد؛

اى

خداى رحمان آنهارا طورى به كيفر اعمال ننگينشان برسان كه، دل سوزان وآتش گرفته شيعيان را شاد گردانى،

أللّهمّ العن أوّل ظالم ظلم حقّ محمّد و ال محمد و اخر تابع لهم على ذالك أللّهمّ العنهم جميعاً و عذّبهم عذاباً شديداً

آمين يا ربّ العالمين!

3 رحيق مختوم، براى كيست!

3 رحيق مختوم، براى كيست! از آيات قرآن و از أخبار و أحاديث فراوان چنين استفاده مى شود كه در بهشت جاويدان و آسايشگاه ابدى مؤمنان، آشاميدنى هاى متنوّع و نوشيدنى هاى گوناگون وجود دارد، كه با هيچ يك از نوشيدنى هاى دنيا قابل مقايسه نيست.

بعضى از آنها در نهرها جارى است؛ مانند 1- آب گوارا (وغيرآسن)؛ 2- شير كه (لم يتغيّر طعمه) 3- شراب كه (لذّةللشّاربين) 4- نهرهايى از (عسل مصفّى) «1»

بعضى ها با كاسه هايى پر از (معين) «2»

كه قرآن از آن «بيضاء لذّةللشّاربين» «3»

«سفيد و لذّت دهنده بر نوشندگان» تعبير كرده است.

و از بعضى ها شراباً طهوراً «4»

نام برده است و ديگرى را سلسبيلًا «5»

ناميده است. بالأخره يكى را رحيق مختوم «6»

، والامقام آنها را تسنيم «7»

، نامگذارى كرده است. همه اين نوشيدنيهاى بهشتى، با شرابها و نوشيدنيهاى دنيا متفاوت است.

اينها عقل را مى زدايد، جُنُونْ مى آفريند، منشأ عداوت و خونريزى و فساد مى شود بدبو و بد طعم و آلوده است، و اگر زياد نوشيده شود، معده را سنگين و اعصاب را

سر چشمه حيات، ص: 248

خسته مى كند.

اما (آنها) يعنى شرابها و نوشيدنى هاى بهشتى را با تعبيرهاى «لافيها غول و لاهم عنها ينزفون» «1» «نه از آن دچار فساد مى شوند، و نه مست مى گردند» و «لايصّدعون عنها و لا ينزفون» «2» «نه دردسر مى گيرند و نه مست مى شوند» معرّفى كرده است؛ هر اندازه كه بياشامى، عقل و نشاط و عشق مى آفرينند؛ خوشبو و معطر و پاك است؛ كسانى كه از آن مى نوشند، در نشئه روحانى، توصيف ناپذيرى فرو مى روند؛ احساس كسالت و خستگى نمى كنند؛ بالأخرة يكپارچه شاد و خرم و خندان مى شوند؛ درميان اين نوشيدنى ها، يكى ممتاز و ديگرى فوق ممتاز است، در سوره مطفّفين، اين گونه ترسيم مى كند؛

«يسقون من رحيق مختوم» «3»

«به آنها از شراب زلال دست نخورده و پلمپ شده مى نوشانند.» غالب مفسران «رحيق» را به معنى شراب خالص وناب گرفته اند شرابى كه هيچگونه غِشّ و ناخالصى و آلودگى در آن وجود نداشته باشد.

تعبير به «مختوم» كه در فارسى امروز به جاى آن (لاك مهر و يا مهر و موم شده به كار مى رود) نيز تأكيدى بر خالصى و پاكى و دست نخوردگى آن است.

علاوه بر اين، استفاده از چنين ظرفها، نشانه احترام خاصّ، به ميهمانان مى باشد ظرفى كه آن را بسته و مهر كرده اند و مهرش تنها به دست ميهمان شكسته مى شود سپس مى فرمايد: «مهر آنرا با مشك نهاده اند» «ختامه مسكٌ» «4»

هنگامى كه براى شكستن و برداشتن مهر دست روى آن مى گذارند بوى عطر و مشك در فضا پراكنده مى شود، وقتى كه نوشيدن آن

به پايان مى رسد، دهان نيز بوى مشك مى دهد. براى

سر چشمه حيات، ص: 249

بيان عظمت و امتياز اين نوشيدنى ممتاز، مؤمنان را تشويق مى كند كه به خاطر به دست آوردن و نيل به اين نعمت بزرگ الهى، به يكديگر پيشى گرفته و از هم ديگر سبقت گيرند. «و فى ذلك فليتنا فس المتنافسون» «1» در مجمع البحرين «تنافس» را به معنى سبقت و پيشى گرفتن بزرگوارانه بر ديگرى معنى كرده است، يعنى در عين رعايت ادب و احترام، در بدست آوردن آن به پيش بتازند و رقابت سالم نمايند.

امّا نوشيدنى «فوق ممتاز» را به نام «تسنيم» ناميده است؛

«سميّت تسنيماً لإرتفاع مكانها او رفعة شرابها قيل هو مصدر تسمّه اذا رفعه لأنّها أرفع شراب اهل الجّنة او لأنّها تأتيهم من فوق.» «2»

«تسينم در لغت به معنى چشمه اى است كه، از بالا به پائين فرو مى ريزد، بعضى گفته اند: به خاطر آنست كه اين چشمه مخصوص در طبقات بالاى بهشت قرار دارد.

بعضى ديگر گفته اند: شرابى است كه از آسمان بهشت فرو مى ريزد. «3» و القمىّ قال «اشرف شراب اهل الجنّة يأتيهم من عالى، يسنّم عليهم فى منازلهم» «4»

قمى قدس سره در تفسيرش گويد: اشرف نوشابه هاى بهشتى تسنيم است. از بالاى بهشت به استراحتگاه مؤمنان سرازير مى شود.

آن چشمه به اندازه اى اهميّت دارد كه رحيق مختوم را به مخلوط كردن مقدارى از آن به مقام عزّت و عظمت مى رساند «و مزاجه من تسنيم» «5»

«رحيق مختوم، مخلوط با تسنيم است.» اين دو

چشمه ممتاز (به اصطلاح فوق مدرن) را به دو گروه ممتاز اختصاص داده اوّلى؛ يعنى: رحيق مختوم را به طبقه أبرار، و دوّمى (تسنيم)

سر چشمه حيات، ص: 250

را به گروه مقرّبين بخشيده است.

فرق و فاصله أبرار با مقربين را از اين جمله مى توان دريافت كه فرمود: «حسنات الأبرار، سيّئات المقرّبين» «1»

«خوبى ها (كارهاى پسنديده) ابرار بديها (وزشتيهاى) مقربين است.»

مقرّبين به جايى رسيده اند كه، حسنه ابرار در نظرآنها در سطح پايين و در زمره گناهان قرار گرفته است، با اينكه خود أبرار در ميان دستجات بهشتيان، درمقام والايى قرار دارند، پس ابرار، گروه ممتاز و مقرّبين فوق ممتازِ بهشتيان است، در آيه 193 سوره آل عمران درمقام تعريف «اولوالالباب» صاحبان عقل و خرد، دعاهاى آنان را بيان كرده «ربّنا فاغفر لنا ذنوبنا، و كفّر عنّا سيّأتناو توفّنا مع الأبرار.» «2» (خدايا! گناهان ما را بيامرز، و بديهاى ما را نابود كن. پايان زندگى ما را باابرار قرار بده.» در حديثى از امام حسن مجتبى عليه السلام نقل شده است كه آن حضرت فرمود: كلّما فى كتاب اللّه عزّوجلّ من قوله: (انّ الأبرار) فو اللّه ما أراد به إلّا علىّ بن ابى طالب و فاطمه و أنا و الحسين.» «3»

«در هر جاى قرآن جمله (انّ الأبرار) آمده است به خدا سوگند،! منظور پروردگار از آن، على بن ابيطالب و فاطمه و من و حسين است» بدون شك پنج تن آل عبا از روشنترين مصداق ابرار و مقرّبانند.

ناگفته نماند همه مقرّبان

از ابرارند ولى همه أبرار در سلك مقربان نيستند، و ظاهراً ميان اين دو، عموم و خصوص مطلق است.

ابرار كسانى هستند كه روحى وسيع و همّتى بلند و اعتقاد و عملى نيك دارند.

و مقرّبان داراى قرب مقامى در درگاه خدا مى باشند، پس فرمايش امام مجتبى عليه السلام اين را مى رساند، در عين اينكه ما مقرّبان درگاه الهى هستيم، از مصداق

سر چشمه حيات، ص: 251

بارز أبرار نيز مى باشيم، پس أبرار بعد از مقرّبين گروه نشاندار اهل بهشت و نوشنده خوشبخت (رحيق مختوم) هستند.

دسته چند از مردم نيز به شرف و افتخار نوشيدن رحيق مختوم مى رسند، مانند گروه ابرار سعادت آشاميدن آن را در مى يابند.

1- پيغمبر صلى الله عليه و آله فرمود: «من ترك الخمر لِلّه سَقاه اللّه من رحيق مختوم» «1» «اى على (عليه السلام) كسى كه خوردن شراب را به خاطر خدا ترك كند، خداوند او را از رحيق مختوم سيراب مى كند.»

قال ابو عبداللّه عليه السلام: «من ترك الخمر لغير اللّه سقاه اللّه من الرّحيق المختوم قال:

يابن رسول اللّه من تركه لغير اللّه قال: نعم صيانة لنفسه» «2»

امام صادق عليه السلام فرمود:

«هر كس شراب را براى غير خدا ترك نمايد خداوند او را از رحيق مختوم سيراب مى كند» راوى عرض كرد اى فرزند رسول خدا صلى الله عليه و آله هر كسى آن رابراى غير خدا ترك كند!؟ فرمود: «بلى!، به خاطر حفظ نفس خودش.»

2- فى مجمع البيان، و فى الحديث «من صام لِلّهِ فى يوم

صائف سقاه اللّه من الظّماء من الرّحيق المختوم.» «3»

«هركس، به خاطر خدا در روز گرم تابستان، روزه بدارد، خداوند او را از تشنگى قيامت، با رحيق مختوم سيراب مى كند.»

3- سيراب كنندگان. در اين باره به چند حديث توجه فرمائيد!

ألف- عَن الصّادق عليه السلام عَن آبائه قال: قال رسول اللّه صلى الله عليه و آله: «من أطعم مؤمناً من جوع أطعمه اللّه من ثمار الجنّة ومن كساه من عرى كساه اللّه من استبرق و حرير ومن سقاه شربتاً على عطش سقاه اللّه من الرّحيق المختوم و من أعانه او كشف كربته

سر چشمه حيات، ص: 252

أظلّه اللّه فى ظلّ عرشه يوم لا ظلّ الّا ظلّه» «1»

امام صادق عليه السّلام از پدران بزرگوارش عليهم السلام از رسول خدا صلى الله عليه و آله روايت كرده است: فرمود: «هر كس مؤمن گرسنه اى را سير كند خداوند او را از ميوه هاى بهشتى سير خواهد نمود؛ اگر عريانى را بپوشاند خداوند اورا از استبرق و حرير مى پوشاند؛ (در روايت أمالى طوسى اين زيادى هست كه «و صَلىَّ عليه الملائكه ما بقى فى ذلك الثّوب من سلك» «و ملائكه بر او درود مى فرستند مادامى كه از آن لباس نخى مانده باشد» و هر كس مؤمن تشنه اى را سيراب كند خداوند او را از رحيق مختوم سيراب مى نمايد؛ اگر كمكى كرده و يا گرفتارى را نجات دهد خداوند اورا، زير سايه عرش خود قرار مى دهد؛ روزى كه سايه اى غير از سايه او نخواهد بود.

ب-

از امام محمد باقر عليه السّلام از پدر بزرگوارش روايت كرده است كه:

رسول خدا فرمود: هر كس مؤمن گرسنه اى را سير كند خداوند او را از ميوه هاى بهشت مى خوراند؛ و اگر مؤمن تشنه اى را سيراب كند خدا او را از رحيق مختوم سيراب نمايد؛ و اگر لباسى بر او بپوشاند مادامى كه نخى يا تكه اى از آن لباس باقيست، در ضمان خدا قرار مى گيرد؛ به خدا قسم! بر آوردن حاجت مؤمن، بهتر است از روزه يك ماه با اعتكافش. «2»

ج- عَن أبى عبداللّه عليه السلام قال: ما من مؤمن يُطعِم مؤمناً شبعة من طعام إلّااطعمه اللّه من طعام الجنّة و لا سقاه ريّه إلّاسقاه اللّه من الرّحيق المختوم» «3»

امام صادق عليه السلام فرمود: هرمؤمنى مؤمنِ ديگر را به اندازه سير شدن، اطعام كند خداوند از طعامهاى

سر چشمه حيات، ص: 253

بهشت به او مى خوراند؛ أگر از تشنگى سيراب نمايد، خداوند اورا از رحيق مختوم سيراب خواهد كرد.

د- أبى حمزة الثّمالى عَن علىّ بن الحسين عليهما السلام: «من أطعم مؤمناً من جوع أطعمه اللّه من ثمار الجنّة و من سقى مؤمناً من ظماء سقاه اللّه من الرّحيق المختوم ومن كسا مؤمناً كساه اللّه من الثّياب الخضر» «1»

ابى حمزه ثمالى از امام زين العابدين عليه السلام نقل مى كند فرمود: «هر كس مؤمن گرسنه اى را سير كند، خداوند از ميوه هاى بهشتى سيرش مى كند؛ اگر مؤمن تشنه اى را سيراب كند، خداوند از رحيق مختوم سيرابش مى كند و اگر مؤمنى را بپوشاند،

خدا از لباسهاى سبز بر او مى پوشاند، (منظور لباس خضر و استبرق است) «عليهم ثياب خضر واستبرق» «2» ه- عَن مسمع ابن سيّار قال: سمعت أبا عبداللّه عليه السلام يقول: من نَفَّسَ عَن مؤمن كربتاً نفّس اللّه عنه كرب الآخرة و خرج من قبره ثلج الفؤاد. و من أطعمه من جوع أطعمه اللّه من ثمار الجنّة و من سقاه شربة ماء سقاه اللّه من الرّحيق المختوم» «3» مسمع بن سيّار گويد: «شنيدم امام صادق عليه السلام مى گفت: هر كس مؤمنى را از گرفتارى رهايى بخشد خداوند او را از گرفتارى هاى قيامت نجات مى دهد؛ از قبرش با دل آرام بيرون مى آيد. هر كس مؤمن گرسنه اى را سير كند، خداوند او را از ميوه هاى بهشتى سير مى نمايد؛ هر كس او را با يك جرعه آب سيراب كند خداوند او را از رحيق مختوم سيراب خواهد نمود.»

سر چشمه حيات، ص: 254

و- مرازم از مصادف روايت مى كند: در ميان مكّه و مدينه با امام صادق عليه السلام بودم از كنار مردى گذشتيم كه افتاده بود فرمود: برگرد به طرف آن مرد مى ترسم تشنگى اورا از پا در آورده باشد؛

به كنار مرد برگشتيم ديديم مرد بلند مو از قبيله (فراسين) است. پرسيديم: آيا تشنه اى؟ جواب داد: بلى حضرت به من فرمود: «اى مصادف پياده شو به او آب بده!» پياده شده سيرابش كردم. حركت كرديم به امام عرض كردم اين مرد نصرانى بود آيا به نصرانى تصدّق كردى؟ فرمود: اگر در اين

حال باشند؛ بلى» «1» بنازم به اين دين و رهبران ايثارگرِ آن، كه باسيادت وآقائى خود همه انسانهارا، باديد مساوى مى نگريستند، و به همه افراد بشر بهاء مى دادند

4 پاداش يك جرعه آب!

4 پاداش يك جرعه آب! 1- عَن أبى عبداللّه عليه السلام قال: قال رسول اللّه صلى الله عليه و آله: «من سقى مؤمناً شربةً من ماء حيث يقدر على الماء اعطاه اللّه بكل شربة سبعين ألف حسنة وإن سقاه من حيث لا يقدر على الماء فكأنّما اعتق، عشررقاب من ولد اسماعيل» «1» روايت ازامام صادق عليه السلام است كه، رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: «هر كس مؤمنى را سيراب كند در حالى كه آن مؤمن، خود بر تحصيل آب قادر باشد، خداوند به هر نوشيدن آن، هفتاد هزار حسنة بر او عطا كند، اگر در حالى كه خود قدرت تهيه آب رانداشته باشد سيرابش كند، مثل اين است كه ده بنده از اولاد اسماعيل را آزاد كرده است.»

2- سأل رجل أبا جعفر عليه السلام عَن عمل يعدل عتق رقبة فقال: «لئن أدعوا ثلاثة نفر من المسلمين فأطعمهم حتّى شبعوا أو أسقيهم حتّى يرووا أحبّ الىّ أن أعتق نسمة حتّى عدّ سبعاً أو أكثر» «2» مردى از امام باقر عليه السلام پرسيد: چه عملى معادل بنده آزاد كردن است، فرمود: «اگر سه نفر ازمسلمانها را دعوت نمايم و به آنها غذا دهم تا سير شوند و يا آب دهم تاسيراب شوند براى من دوست داشتنى تر است از اينكه،

بنده اى را آزاد كنم و بنده اى تا هفت و بيشتر را شمرد.»

سر چشمه حيات، ص: 256

3- عَن أبى عبداللّه عليه السلام قال: «من سقى الماء فى موضع يوجد فيه الماء كان كمن أعتق رقبة و من سقى الماء فى موضع لايوجد فيه الماء كان كمن أحيا نفساً ومن أحيا نفساً فكأنّما أحيا النّاس، جميعاً» «1» «2» از امام صادق عليه السلام روايت شده است فرمود: «هر كس در محلى كه آب پيدا مى شود تشنه اى را سيراب نمايد، مانند كسى است كه، بنده آزاد كند

اگر آب را در جائى كه آب پيدا نمى شود به كسى برساند، مانند كسى است كه نفسى را زنده كند و هر كس يك نفر را زنده كند مثل اين است كه تمامى مردم را زنده كرده است.»

خلاصه آب رسانى و سيراب كردن تشنگان از بالاترين تقرّبها و شايسته ترين أعمال است، در اسلام نيز اين نوع خدمات مورد تعريف و تمجيد و تشويق قرار گرفته است

5 عملى كه باعث رفتن به بهشت است!

5 عملى كه باعث رفتن به بهشت است! عَن أبى جعفر عليه السلام قال: جاء أعرابّى إلى النّبى صلى الله عليه و آله فقال: علّمنى عملًا أدخل به الجّنة فقال: «أطعم الطّعام و أفش السّلام» قال: فقال: لا أطيق على ذلك قال: «فهل لك إبلٌ قال نعم، قال: فأنظر بعيراً وأسق على أهل بيت لا

يشربون الماء إلّاغبّاً فلعلّه لاينفق بعيرك و لا ينخرق سقاؤك حتّى تجب لك الجّنة» «1» امام محمد باقر عليه السلام فرمود:

عربى پيش پيغمبر آمده عرض كرد: (اى رسول خدا) عملى رابه من ياد بده كه با به كار بستن آن داخل بهشت شوم! فرمود: «إطعام طعام و افشاء سلام كن» عرض كرد طاقت آن را ندارم فرمود: «شتر دارى»؟ گفت: بلى، فرمود: شترى را به كار بگير (شترى را درنظر داشته باش)، به وسيله آن اهل بيتى را سيراب كن كه، آب را نمى نوشند مگر يك روز درميان يعنى (هر روز توانائى تهيّه آب را ندارند) اين اميّد هست تا ازبين رفتن شترت، وپاره شدن مشكت، بهشت بر تو واجب شود. «2»

2- عَن ابن عباس قال: أتى رجل النّبى صلى الله عليه و آله فقال: ما عملٍ ان عمِلْتُ به دَخَلَتُ الجنّة قال: «اشتر سقاءاً جديداً ثم اسق فيها حتّى، تخرقها فانّك لا تخرقها حتّى تبلغ بها عمل الجنة» «3» «روايت از ابن عباس است، گفت: مردى پيش پيغمبر آمد، پرسيد: كدام عمل است كه اگر آن را انجام دهم، داخل بهشت مى شوم؟، فرمود: مشك نو بخر، با آن آب پخش كن، تا جائى كه پاره شود، با پاره شدن آن به عمل بهشتى رسيدي

6 پيغمبر، خواب مى بيند!

6 پيغمبر، خواب مى بيند! عَن أبى علقمه مولى بنى هاشم قال: صلّى بنا رسول اللّه صلى الله عليه و آله صلوة الصّبح ثم إلتفت إلينا فقال:

معاشر أصحابى رأيت البارحه عمّى حمزة بن عبدالمطّلب و أخى

جعفر بن ابى طالب و بين يديهما طبق من نَبَقٍ فأكلا ساعة فتحوّل إليهما النّبق، عنباً فأكلا ساعةً فتحوّل العنب رطباً فدنوت منهما فقلت: «بأبى انتما أىّ الأعمال أفضل؟» فقالا: «و جدنا أفضل الأعمال الصّلاة عليك و سقى الماء و حبّ علىّ بن ابى طالب عليه السلام» «1» ابى علقمه مولى بنى هاشم گويد: پيغمبر صلى الله عليه و آله نماز صبح را براى ما خواند، سپس رو به ما كرد و فرمود: ديشب عمويم حمزة بن عبد المطلب و برادرم جعفر بن ابى طالب راديدم كه در جلوى آنها يك طبق از آرد شيرين مغز نخل بود، پس ساعتى خوردند، به صورت انگور درآمد، باز ساعتى خوردند به خرما تبديل گرديد، نزديك آنها رفتم و گفتم: «پدرم فداى شماباد! كداميك ازأعمال، افضل است؟ گفتند: «صلوات بر تو فرستادن، آب دادن و محبّت على بن ابيطالب را، افضل اعمال يافتيم.»

در روايت ديگر آنها در جواب گفتند: «فديناك بالآباء و الامّهات وجدنا» «2»

«پدران و مادران ما فداى تو باد.

7 كارهاى سود رسانِ، دنيا وآخرت!

7 كارهاى سود رسانِ، دنيا وآخرت! 1- عَن أبى عبداللّه عليه السلام قال: ستّ خصال ينتفع بها المؤمن بعد موته: ولد صالح يستغفر له، و مصحف يقرء منه و قليب يحفره وغرس يغرسه و صدقة ماء يجريه، و سنّة حسنة يؤخذ بها بعده» «1»

امام صادق عليه السلام فرمود: «شش خصلت است كه مؤمن پس از مرگ به سبب آنها بهره مند مى شود: 1- فرزند صالح كه براى او طلب آمرزش كند؛

2- قرآنى كه از آن تلاوت شود؛ 3- چاه آبى كه كنده است؛ 4- درختى كه كاشته است؛ 5- و صدقه آب «قنات، يا غيرآن» كه جارى ساخته؛ 6- سنّت حسنه اى كه پس از او به آن عمل نمايند.»

2- عبد الخالق بن عبد ربّه قال: قال: «أبو عبداللّه عليه السلام خير ما يخلفه الّرجل بعده ثلاثة، و لدٌ بارّ يسغفرله و سنّة خير يقتدى به فيها و صدقة تجرى بعده» «2» عبد الخالق بن عبدربّه مى گويد: امام صادق عليه السلام فرمود: «بهترين چيزى كه مرد پس از خودش به جا مى گذارد، سه چيز است، 1- فرزند صالحى كه برايش استغفار نمايد؛ 2- سنّت خوبى كه در آن پيرو او باشند؛ 3- صدقه اى كه پس از او جريان داشته باشد؛» (درفصل يك اين بخش) گذشت، بهترين صدقه صدقه آب است.

هشام بن سالم از امام صادق عليه السلام روايت كرده است، كه فرمود: «ثواب سه چيز پس از مرگ پشت سر آدمى خواهد آمد:

1- فرزند صالح كه برايش استغفار نمايد؛ 2- سنّت هدايت كننده كه به جا گذاشته 3- صدقه اى كه در حياتش جارى ساخته.» «3

8 سخاوتمند كيست؟!

8 سخاوتمند كيست؟! قال رسول اللّه صلى الله عليه و آله: السخّى قريب من اللّه و قريب من النّاس و قريب من الجّنة و بعيد من النّار. و البخيل بعيد من اللّه بعيد من النّاس و بعيد من الجنّة و قريب من النّار و لا يسمّى سخيّاً الاالباذل فى طاعة اللّه و لو جهه و لو برغيف

او شربةماء» «1» رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: «سخاوتمند كسى است كه، به خدا و بهشت و مردم نزديك و از آتش دور است؛ بخيل از خدا و مردم و بهشت دور و به آتش نزديك است؛ كسى سخى ناميده نمى شود، مگر اينكه در رضاى خدا چيزى را ببخشد اگر چه يك قرص نان و به اندازه يك نوشيدن آب باشد

9 اوّلين پاداش روز قيامت!

9 اوّلين پاداش روز قيامت! 1- عَن الصّادق عليه السلام: عَن ابيه عَن اميرالمؤمنين عليهما السلام: «أوّل ما يبدء به فى الأخرة صدقة الماء، يعنى: فى الأجر» «1»

اوّلين چيزى كه براى پرداخت اجر آن در آخرت شروع مى شود آب دادن است.

2- «انّ اوّل ما يُبدء يوم القيامة الماء» «2» اوّلين پاداش روز قيامت، به صدقه دهندگان آب داده مى شود.

10 هر كس مازادآبش را بفروشد!

10 هر كس مازادآبش را بفروشد! عَن موسى بن جعفر عليه السلام عَن آبائه قال: قال: «علىّ عليه السلام من باع فضل مائه منعه اللّه فضله يوم القيامة» «1» از امام موسى بن جعفر عليهما السلام از پدران بزرگوارش نقل كرده است كه: امير مؤمنان على عليه السلام فرمود: «هر كس زيادى آبش را بفروشد، خداوند در قيامت فضل خود را از او دريغ مى كند (از رحمت او محروم مى شود).»

2- قضى رسول اللّه صلى الله عليه و آله فى أهل البوادى: «أن لا يمنعوا فضل ماء و لا يبغوا فضل كلاء» «2» رسول خدا درباره باديه نشينان حكم كرد كه: «مازاد آبشان را (از استفاده مردم دور نه سازند) منع نكنند و (از بذل زيادى چراگاه به همنوعان خود) سرپيچى ننمايند» به حديث اوّل فصل 12 همين بخش توجّه نماييد!.

3- عَن ابى عبداللّه عليه السلام قال: «نهى رسول اللّه صلى الله عليه و آله

عَن النّطاف و الأربعاء» «3» روايت از امام صادق عليه السلام است فرمود: «پيغمبر از «نطّاف» و «اربعاء» نهى كرده است.» اربعاء سيل بند يا نهر كوچكى راگويند كه باآن زمين را آبيارى كنند، سپس

ازآن مستغنى شوند فرمود: «لاتبعه و أعِرُه اخاك اوجارك» «آن رانفروش به

سر چشمه حيات، ص: 263

برادرت، يا همسايه ات عاريه بده» «1».

«أمّا حديث ديگر» علىّ بن جعفر عَن أخيه موسى بن جعفر عليه السلام قال: سألته عَن قوم كانت بينهم قنات ماء لكلّ انسان شرب معلوم فباع احدهم شربه بدراهم او بطعام هل يصلح ذلك قال:

نعم لابأس» «2» على بن جعفر از برادرش امام موسى عليه السلام سؤال كرد: قنات آبى در ميان قومى مشترك است، آيا به صلاح است (جايزاست؟) يكى از آنها حق آب خود رابه نقد يا جنس بفروشد؟ فرمود: «بلى مانعى ندارد.»

2- عَن عبدالله الكاهلى قال سأل رجل أبا عبداللّه عليه السلام: و أنا عنده عَن قناة بين قوم لكلّ رجل منهم شرب معلوم، فاستغنى رجل منهم عَن شربه، أيبيعه بحنطة او شعير قال: يبيعه بما شاء هذا ممّا ليس فيه شى ء» «3» عبد الله كاهلى «كابلى» گويد: من پيش امام صادق عليه السلام بودم مردى از آن حضرت سؤال كرد؟ قناتى، در ميان قومى مشترك است. هر كس حق آب معيّنى دارد، يكى از آنها از حق آب

خود بى نياز شده مى خواهد آنرا به گندم يا جو بفروشد، (آياجائز است؟) فرمود: به هر چه دلش خواست بفروشد، اين از آن چيزهايى است كه اشكالى در آن نيست.

3- عَن سعيد الأعرج عَن ابى عبداللّه عليه السلام قال: سألته عَن الرّجل يكون له الشّرب مع

سر چشمه حيات، ص: 264

قوم فى قناة فيها شركاء، فيستغنى بعضهم عَن شربه، أيبيع شربه قال: «نعم، إن شاء باعه بورق و ان شاء باعه بحنطةٍ» «1» سعيد اعرج گويد: از امام صادق عليه السلام سؤال كردم، درباره كسى كه با قومى در قنات آب شريك است، سپس از آن بى نياز مى شود، آيا مى تواند حق آب خود را بفروشد؟ فرمود: «بلى، اگر خواست به نقد (سكّه، اسكناس) و يا به گندم بفروشد

وجه جمع اين دو دسته روايت را بدين صورت مى توان گفت،

روايات اوّلى را به آب نهرها، جويبارهاى جريان يافته از كوهستانها و آبهاى خدادادى و عمومى كه بدون هزينه به دست مردم مى رسد، حمل كنيم؛

روايات دومى را به آبهايى كه وسيله اشخاص با هزينه شخصى آنها استخراج و مورد استفاده قرار گيرد.

چون كسانى كه با زحمات و مخارج زياد چاه مى زنند و يا قنات احداث مى كنند حق اولويّت با آنهاست، خود استفاده كنند و يا بفروشند.

امابه فروش رساندن آبهاى روانِ بدون دخالت دست بشر، و نهرها و درياها كه مربوط به عموم مردم و مسلمين است، جايز نيست،

بايد همه، از آن استفاده كنند، مگر بنا به عللى كه در كتابهاى فقهى بيان گرديده اولويّتهايى

پيدا كنند.

يا روايات أوّلى را به كراهت شديد، و دومى را بدون كراهت حمل كنيم؛

خلاصه فروختن آب براى مصرف ضرورى انسانها يا حيوانات، به هر صورتى كه باشد، كار پسنديده اى به نظر، نمى آيد.

مگر اينكه در روايتِ سومى فرمود: به همسايه يابرادرت عاريه (امانت يا قرض) بده معنايش اين باشد كه بعد بتوانى معادل آنرا بگيرى و مورد بهره بردارى قرار دهى در اين صورت بلا مانع است

11 نكوهش مصرف زياد آب!

11 نكوهش مصرف زياد آب! اصولًا اسراف وزياده روى در هر كارى از هر نظر، قابل نكوهش است، هيچ فرد سالم و صاحب عقل، در هيچ زمينه اى اقدام به اسرافكارى نمى كند، بخصوص در مورد آب كه مايه حيات و ريشه زندگى انسانها و حيوانات و نباتات است؛

نبايد در باره آن كوچكترين بى توجّهى و بى مهرى، اعمال شود؛

چون مصرف بى رويّه و دور ريختن بى خود آب، زيرا هر قطره آب در ديد خردمندان و دور انديشان مساوى است با يك قطره (خون). در واقع خون، فرزند خلف و شيره جانِ آب است.

به امّيد روزى كه ارزش اين نعمت الهى را بدانيم و به قطره قطره آن ارج نهيم.

أبى عبداللّه عليه السلام قال: «السّرف فى ثلاث ابتذالك ثوب صونك و القائك النّوى يميناً و يساراً و اهراقك فضلة الماء» «1» امام صادق عليه السلام فرمود: «اسراف در سه چيز است:

1- در لباسى كه تورا نگه مى دارد، بى ارزش كنى.

2- هسته ها را به چپ و راست بيندازى. (آن رابراى كاشتن يا چيز

ديگر مورد استفاده قرار ندهى)

3- و زيادى آب را بر زمين بريزى.» (با اين كار شخصيّت خودرا نشان دهى)

در اين باره در اوّل كتاب ودر اول همين بخش توضيحاتى داده شد

12 دورى سه گروه از رحمت خدا!

12 دورى سه گروه از رحمت خدا! عَن أبى هُريره قال: قال رسول اللّه صلى الله عليه و آله: «ثلاثة لا يكلّمهم اللّه عزّوجل و لا يزكّيهم و لهم عذاب أليم رجل بايع اماماً، لا يبايعه إلّاللدّنيا، إن أعطاه منها ما يريده وفى له و الّاكَفَّ؛ و رجل بايع رجلًا بسلعته بعد العصر، «1» فحلف باللّه عزّوجلّ لقد أعطى بها كذا و كذا، فصدّقه و أخذها و لم يعط فيها ماقال؛ و رجل على فضل ماء بالفلاة يمنعه ابن السّبيل» «2»

أبى هريره مى گويد: رسول خدا فرمود: «سه طايفه اند، خدا با آنها صحبت نمى كند، (به آنها با نظر رحمت نگاه نمى كند) و آنهارا تزكيه نمى نمايد، و براى آنها عذاب دردناكى خواهد بود.

1- مردى كه با امامى (بارهبرى) به خاطر دنياى او بيعت كند، اگر از دنيايش نظر او تأمين شود، وفادار مى ماند، و إلّااز ديدنِ او خوددارى نموده ودورى مى جويد؛

2- كسى كه بعد از عصر، كالاى خود را به مردى فروخته و قسم مى خورد كه براى آن كالا اين قدر خرج كرده ام او هم (باور كرده) قبول نموده و آن رابخرد، در حالى كه چيزى براى آن كالا خرج نكرده بود؛ (به دروغ آن حرف را زده است)

3- مردى كه در بيابان صاحب آبى است

(چاه يا قنات يا غيرآن دو) از استفاده رهگذران مانع مى شود.» قسمت سوم اين حديث رابا اين بيان مى شود تفسير كرد كه: در بيابان نامردى كرده و از موقعّيت خود استفاده بد كند (فصل 10 همين بخش

13 سپرِآتش!

13 سپرِآتش! هر جان دارى در دوران زندگى اش براى صيانت و حفظ بقاء خود، در برابرهرگونه پيش آمدهاى ناگوار موضع گيرى كرده، با جدّيّت كامل و كوشش بى وقفه، سعى مى كند وسائل آسايش بى خطر و بهره بردارى از زندگى سالم را براى خود فراهم آورد. يكى ازحكمتهاى شگفت انگيز خدا هم اين است، براى هر جنبنده اى به تناسب وجودى آن وسيله دفاعى عطا كرده تا در مواقع حساس و در هنگام احساس خطر از خود دفاع نمايد. بعنوان مثال كوچكترين موجودى را كه انسان با چشم غير مسلح مى بيند تابزرگترين آن، هر گاه خطرى او را تهديد كند بلا درنگ أبزار دفاعى خودرا به كار مى اندازد تا از خطر مصون مانده و سلامتى خودرا نگهدارد هيچ ذى حياتى از اين قانون مستثنى نيست و اگر روزى تشخيص داد ايستادگى و مقاومت در برابر حريف تلاش بيهوده است، بدون فوت وقت پا به فرار گذاشته، سعى مى كند خود را از مهلكه نجات دهد. ما انسانها نيز براى حفظ جان خود تدبيرها انديشيده وطرحها مى ريزيم بيائيد به خاطر عبور سالم از خطرات پل صراط و محافظت از آتش سوزان جهنم يكى از وسايل نجات را كه، (سيراب كردن سوخته دل وسيرنمودن گرسنه شكمى است) اينجا بكار بياندازيم

تا درآنجا ازسودش بهره مند شويم؛ قال صلى الله عليه و آله: «اتّقوالنّار و لو بشقّ تمرة اتقّو النّار ولو بشربة من ماء» «1»

رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: «خود را از آتش نگهداريد، اگر چه با نصف خرماباشد آتش را از خود دور كنيد، اگرچه بايك جرعه آب باشد

14 روزى سيرابت كردم

14 روزى سيرابت كردم قال: أمير المؤمنين عليه السلام «اللّه رحيم بعباده و من رحمته انّه خلق مأة رحمةً جعل منها رحمةً واحدةً فى الخلق كلّهم فَبها يتراحم النّاس و ترحم الوالدة و لدها و تحننّ الأمّهات من الحيوانات على اولادها.

فاذا كان يوم القيامة أضاف هذه الرّحمة الواحدة الى تسع و تسعين فيرحم بها امّة محمد ثم يشفعهم فيمن يحبّون الشّفاعة من أهل الملّة حتّى أنّ الواحدة منهم ليجيى ء الى مؤمن من الشّيعة فيقول: اشفع لى فيقول: و أىّ شيى ء لك علىَّ فيقول سقيتك يوماً ماءً.

فيذكر ذلك فيشفع له، فيه و يجيئه آخر فيقول: انّ لى عليك حقًّا فاشفع لى فيقول:

ما حقّك علىّ فيقول استظللت بظلّ جدارى ساعة فى يوم حارّ فيشفع له فَيُشَفّع فيه و لا يزال يَشْفَعُ حتّى يُشفَّعُ فى جيرانه و خلطائه و معارفه (اصحابه) فانّ المؤمن اكرم على اللّه مما تظنّون «1» سر چشمه حيات، ص: 269

اميرمؤمنان عليه السلام فرمود: «خداوند به بندگانش مهربان است، از مهربانى او اين است

يكصد قسمت رحمت آفريد، فقط يك قسمت از آن رحمت را در تمام آفريدگان پخش كرد، با آن يك قسمت است كه مردم، حيوانات، همديگر را دوست دارند، مادر بچه اش را دوست مى دارد، مادران حيوانات آنهمه به بچه خود علاقمند مى شوند نود ونه قسمت آن رحمت را به خود اختصاص داد.

هنگامى كه روز قيامت برپا شود، اين يك صدم را هم به نود و نه قسمت ديگر اضافه مى كند، مهربانى خود را به بندگان صد درصد مى نمايد، و باآن مهربانى كامل به امّت محمد صلى الله عليه و آله رحم مى كند.

پس براى آنها اجازه مى دهد از أهل ملّت و غير شيعيان هم هر كس را كه دوست دارند شفاعت كنند؛ حتّى يكى از آنها پيش مؤمنى از شيعه آمده و مى گويد: مرا شفاعت كن! مى پرسد، چه حقّى بر گردن من دارى، گويد: روزى در هواى گرم برايت آب دادم. (سيرابت كردم)

به يادش مى آيد، پس به او شفاعت مى كند، خدا شفاعت او را قبول مى نمايد ديگرى مى آيد و در مقابل حقّى طلب شفاعت مى كند، سؤال مى كند، تو چه حقى بر گردن من دارى؟ گويد: يك روز هواگرم بود، زير سايه ديوارِ من آرميدى؛ پس براى او نيز شفاعت مى كند.

همين طور شفاعت مى كند و مورد، قبول حقّ واقع مى شود، حتّى همسايگان، همنشينان و اصحاب خود را هم شفاعت مى كند.

پس مؤمن در پيش خدا گرامى تر از آن است كه خيال مى كنيد و مى پنداريد.»

در دنيا دل مؤمن عرش الرّحمان است، در آخرت هم پاس عرش خودرا مى دار

15 صله رحم با يك جرعه آب!

15 صله رحم با يك جرعه آب! در آيات قرآن و احاديث اهل بيت، فراوان ديده مى شود كه، نيكى به أرحام «هم خونان» دستور اكيد داده شده است؛ فرموده اند صله رحم، عمر آدمى را طولانى مى كند، بهر قدمى كه به سوى رحم برداشته شود، چه حسناتى نوشته شده و چه سيّئاتى محومى گردد و چه درجاتى را بالا مى برد.

حتّى اگر كسى قدرت بردن هديه اى را نداشته باشد، رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: «صِلوا الأرحام و لو بالتّسليم» ارحام خود را اگرچه با سلام دادن باشد، وصل كنيد، پدر و مادر و خواهر و عمو و عمّه و دايى و خاله و اولاد، اينها از جمله ارحامى هستند كه بايد حالشان مرتّب، پرسيده شود.

در برابرآن قطع رحم «بريدن از ارحام» عمر انسان را كوتاه و مورد لعنت پروردگار و ملائكه و جنّ و انس قرار مى گيرد.

حتّى از امام محمد باقر عليه السلام روايت است كه فرمود: «من در پنج آيه از آيات قرآن مجيد يافتم كه، به قاطع رحم لعن گرديده است.»

واقعاً چه بد خصلتى است كه انسان، عزيز خود را چشم براه گذاشته و هميشه او را در حال انتظار نگهدارد، حتّى يك قدم به خودش زحمت ندهد، كه حالى از او بپرسد.

قال أبو عبداللّه عليه السلام: «صِلْ رَحِمَكَ و لو بشربةٍ من ماء» «1»

سر چشمه حيات، ص: 271

«رحم خود را وصل كن اگرچه با يك

جرعه آب دادن باشد»

به چند حديث كوتاه از ميان هزاران حديث، توجه فرمائيد كه، اهميّت صله رحم واثرات آن را بيان مى نمايد.

1- «صلة الرّحم تزيد فى العمر و تُنفى الفقر» «1»

«صله رحم عمر را زياد و فقر را مى زدايد.

2- «صلة الرّحم تُعمر الدّيار» «2»

«صله رحم سرزمين را آباد مى كند.»

3- «صلة الرّحم تهوّن الحساب» «3»

«صله رحم حساب را «در روز قيامت» آسان مى كند.»

4- «الرّحم حبل ممدود من ألارض الى السّماء» «4» «رحم ريسمان كشيده اى ميان زمين وآسمان است.»

5- «الرّحم شجنة من اللّه» «5»

«رحم شعبه اى است از رحمت خدا.»

6- «صلة الرّحم تزكّى الاعمال « «6»

«صله رحم اعمال را پاكيزه مى كند.»

7- «قطيعة الرّحم تورث الفقر» «7»

«بريدن رحم ببار آورنده فقر است.»

8- «قطيعة الرّحم تورث الهمّ» «8»

«بريدن رحم باعث همّ غم است.»

9- «قطيعة الرّحم لتذران الدّيار بلاقع» «9»

«قطع رحم سرزمين را بى آب و

علف مى كند (ويران مى سازد)

16 مؤمن خالص، مانند آب است!

16 مؤمن خالص، مانند آب است! قال رسول اللّه صلى الله عليه و آله: «مثل المؤمن الخالص كمثل الماء» «1» رسول خدا فرمود: «مثل مؤمن خالص مثل آب است»

يعنى: همانطور كه آب بدون تغيير ماهيّت، به همه چيز نفوذ دارد، و مايه حيات آن مى شود، مؤمن نيز بايد اين طور باشد؛ با همه مأنوس شود، و به طور نا محسوس در روحيّة أشخاصِ دور افتاده از جادّه حق، نفوذ كند؛ و اورابه راه مستقيم بكشاند؛ كسانى را كه از نظر دينى و روحى شروع به خشكيدن كرده اند؛ مانند آب، به

تدريج به ريشه هاى خشكيده و يا نيمه جان آنها آب موعظه و نصيحت رسانده حيات دو باره بخشد؛ هميشه يار و ياور حق باشد؛ و بدون رعايت تعصّب حق هر كسى را به خودش برساند. اگرچه بيگانه و يا حتّى غير مسلمان باشد؛

چنانچه امير مؤمنان عليه السلام با يك يهودى به محكمه قاضيى كه خود تعيين كرده بود رفت و به ظاهر باحكم قاضى محكوم شد، از زره جنگى خود دست برداشت؛ امّا يهودى با ديدن اين منظره به خود آمده، و شهادتين را گفت، عرض كرد:

اى اميرمؤمنان! زره مال شماست، من ناحق بودم؛ ولى حضرت از حكم سرپيچى نكرد، و زره را به او داد، در واقع به او بخشيد. ولى با اين كار انسانى، يك يهودى را از كفر نجات داد. پس مؤمن، مانند آب صاف است، زلال است، پاك و منزّه از هر گونه آلايش و آلاينده ها است. خير خواه همنوعان خود، ونجات دهنده اسيران دام شيا طين، جن وانس است

17 مانند آب شفّاف باش!

17 مانند آب شفّاف باش! قال الصّادق عليه السلام: «وليكن صفو تك مع اللّه تعالى فى جميع طاعاتك كصفو الماء حين أنزله من السّماء و سمّاه طهوراً» «1» امام صادق عليه السلام فرمود: «صفاى تو با خداى تعالى در اطاعت و بندگى مانند صفاى آب باشد، هنگامى كه آن را از آسمان نازل كرد و طهوراً (پاك) ناميد، يعنى:

مؤمن بايد مانند آب صاف و ناب و خالص و پاك باشد، در همه احوال خدارا، بدين

صورت ملاقات نمايد.

داراى صفاتى باشد كه هم خدا را از خود، راضى كند وهم خلق خدا را.

در تشريح صفات مؤمن، آيات و اخبار فراوان وجود دارد، شايسته است، مورد مطالعه قرار گيرد؛ مخصوصاً آيات سوره هاى، أنفال: 2- 4؛ براءة: 71؛ يوسف:

106، مؤمنون: 1- 11؛ قصص: 52 55؛ سجده: 15- 19؛ شورى: 36- 40؛ فتح: 29؛ بينة: 5- 8؛ وكتاب هاى فراوانى كه دراين موضوع نوشته شده است، مانند، كتاب صفات الشّيعه شيخ صدوق رضى الله عنه و بحارالأنوار ج 67 ونهج البلاغة و ... مراجعه شود.

حديثى را در اين باره براى تبرّك، از كتاب شريف اصول كافى مى آوريم

روزى امير مؤمنان عليه السلام به مجلسى از قريشيان گذشت؛ آنهارا با لباس سفيد وصورتهاى صاف (شاداب) ديد؛ زياد مى خنديدند وهر كه از آنجا عبور مى كرد (متكبّرانه يا به عنوان تمسخر) با انگشت به سوى او اشاره مى كردند (دست

سر چشمه حيات، ص: 274

مى انداختند).

سپس به مجلسى از اوس و خزرج (انصاريان) مرور كرد، ديد (بر خلاف آنها) بدنها ناتوان، گردنها باريك، رنگها زرد، با هركس عبور كند، متواضعانه برخورد مى كنند؛

امير مؤمنان عليه السلام با تعجّب زياد، به خدمت رسول خدا صلى الله عليه و آله رسيد و عرض كرد پدر ومادرم فداى تو باد من به دو مجلس (متفاوت از مسلمانها گذشتم جريان را توصيف نمود) با اينكه جميع مؤمنون همه آنها مؤمنند (با اين تفاوت فاحش چرا)

فأخبرنى يا رسول الّله بصفة المؤمن. صفات مؤمن را براى من بيان فرما؛ رسول خدا صلى الله

عليه و آله سرش را (مدّتى) پائين انداخت سپس سرش را بلند كرد و فرمود (بايد) بيست خصلت درمؤمن باشد وگرنه ايمانش كامل نخواهد بود.

اى على! از اخلاق مؤمنان اين است؛ (هنگام نماز) به نماز حاضر مى شوند؛ به پرداختن زكات شتاب مى كنند؛ به حج مى روند؛ روزه مى گيرند؛ به مساكين غذا ميرسانند؛ به سر يتيمان دست مى كشند؛ دامنهايشان پاك وكمر خودرا مى بندند (آبروى خودرا حفظ مى نمايند؛ به حرام كمر باز نمى كنند) كسانى اند اگر حرف بزنند دروغ نمى گويند؛ واگر وعده دادند خلاف نمى كنند؛ به امانت خيانت نه مى كنند؛ اگر سخن گفتند راست مى گويند؛ راهبان شب، شيران روزند؛ قائمين شب، (شب زنده داران به عبادت) روزه داران روزند؛ همسايه هارا اذيّت نمى كنند (همسايه ها به وسيله آنها اذيت نمى شوند)

كسانى اند كه راه رفتنشان متواضعانه، وقدمهايشان به سوى خانه هاى بيوه زنان و براى تشييع پيكر (مسلمانها) برداشته مى شود؛ جعلنا اللّه وايّاكم من المتّقين

خداوند ما و شمارا از پرهيز كاران قرار دهد. «1

18 شستشوى دل با شستن أعضاء!

18 شستشوى دل با شستن أعضاء! قال الصّادق عليه السلام: «و طهّر قلبك للتّقوى و اليقين عند طهارة جوارحك بالمآء» «1» «هنگامى كه اعضا و جوارح خود را با آب شستشو مى دهى، از آلايشهاى ظاهرى پاك مى كنى دلت را نيز (باآب توبه) بشوى؛ تا تقوى و يقين در آن جاى گزين شود.» يعنى: اين دو نوع پاكى و طهارت را در عرض هم و در كنار هم انجام بده!

آيات و روايات زياد به ما مى آموزد كه؛ هيچوقت

كينه كسى را به دل نگيريم؛ وبه كسى حسد نه ورزيم؛ بدى مسلمانى را بدل راه نه دهيم؛ حتّى درمنابع حديثى آمده است كه به اندازه خشك شدن دستمال حرير، كينه نگه نداريم؛ هرشب موقع خواب عداوت كدورت، حسد و ... را ازدل بيرون ريخته با خيال آسوده به خواب رويم؛ روز ديگر با دل صاف و پاك از خواب بيدار شويم؛ و اگر بيدار نشديم خدارا بادل خالى از خصلت هاى بد ملاقات نماييم.

مى گويند روزى جنيد بغدادى (كه خود از عرفاء مشهور آن زمان خود بود) باگروهى از شاگردانش كه در پشت سرش مى آمدند، از محلى مى گذشت بهلول عاقل راكه براسب چوبى اش سوار بود ديد، از او درخواست كرد براى او موعظه نمايد! بهلول گفت:

اوّل بگو ببينم آداب غذا خوردن را بلدى!؟ گفت: بلى، مؤدّبانه كنار سفره

سر چشمه حيات، ص: 276

مى نشينم، بسم اللّه مى گويم، لقمه را كوچك بر مى دارم و ...

بهلول تازيانه اى به اسب چوبى اش زد ودويد وگفت: (در اين سن وسال) هنوز تو آداب غذا خوردن رابلد نيستى!. شاگردان جنيد گفتند: استاد از اين ديوانه دست بردار آخر اين چه مى فهمد كه ازاو تقاضاى نصيحت مى كنى؛ گفت ساكت شويد! به طور يقين من آداب غذا خوردن رابلد نيستم.

پشت سر بهلول دويد دوباره به او رسيد وگفت مرا نصيحت كن گفت: بگو ببينم شرايط حرف زدن را بلدى؟ جنيد گفت: به خوبى بلدم.

بهلول گفت چگونه حرف مى زنى؟ گفت بافصاحت وبلاغت وشمرده وبا كلمات خوب، سخن مى گويم

و از به كار بردن كلمات ركيك خود دارى مى نمايم و ... بهلول گفت: تو كه حرف زدنت راهم بلد نيستى! باز تازيانه اى به اسب چوبى و رفت؛ جنيد پشت سر بهلول دويد وخودرابه او رسانيد و گفت مراموعظه نما باز پرسيد؟ آياآداب خوابيدن را مى دانى؟! گفت: بلى، شبها با وضو وپاك به رختخواب رفته، رو به قبله مى خوابم، دعاهاى مخصوص خواب را با آياتى از قرآن تلاوت مى كنم، بهلول گفت: توكه آداب خوابيدنت را هم بلد نيستى! خواست تازيانه را بلند كرده به اسب چوبى اش بزند، جنيد جلوى اورا گرفته، از او استدعاء كرد كه لا أقل اين سه چيز را براى من ياد بده؛!

گفت حالا گوش كن: آداب خوردن آن نبود كه تو گفتى! بلكه غذارا كه خواستى به دهنت ببرى، دقّت كن ببين از حلال است يا حرام اگرحرام بود بيانداز چون پشت سرش عذاب و سؤال دارد؛ واگر حلال باشد هرطور كه دلت خواست بخور ايستاده خوابيده لقمه بزرگ وياكوچك؛

أمّا ادب حرف زدن: به حرفى كه مى زنى فكر كن، اگر رضاى خدا درآن است، بگو وگرنه پرهيز نماچون مسؤليّت دارد؛ و أمّا آداب خوابيدن، آن نبود كه تو گفتى! هنگامى كه خواستى وارد رختخواب شوى به اندرون دلت نگاه كن، اگر كينه كسى

سر چشمه حيات، ص: 277

يا عداوت و حسدى در زواياى آن باشد همه را شسته وبيرون بريز، از صفات رذيله دل را خالى نما، پس از آن هر گونه كه خواستى بخواب كج،

راست رو به قبله يا برعكس. حالا راه اسب مرا باز كنيد تارد شوم.!

جنيد، رو به شاگردان خود كرد و گفت: ديديد كه من از او بيخود تقاضاى نصيحت نمى كردم. كينه توزى، حسد ورزى آدمى را با آتش درونى مى سوزاند، بتدريج وجود او آب شده، در نهايت خاكستر مى گردد.

در نكوهش اشخاص حسود وكينه توز، روايات بى شمارى آمده است كه جادارد خلاصه وفشرده چند روايت را ملاحظه نماييد؛ روزى كه طوفان نوح عليه السلام نشست، كشتى بر جودى قرار گرفت؛ ابليس (شيطان) باحضرت نوح عليه السلام ملاقات كرد «1» (پس از گفت و شنود هائى) گفت: اى نوح به خاطر منّتى كه به گردن من دارى!، چند نصيحت را از من گوش كن و بپذير! حضرت نوح عليه السلام خواست اورا از خود براند؛ ازسوى خداوند وحى آمد، نصايح او را بشنو (دربه كار بستن آنها كوشش نما) حضرت نوح سؤال كرد من چه منّتى بر تو دارم!؟ شيطان گفت: دعوت اللّه على قومك فأغرقتهم فلم يبق أحد اغويه فأنا مستريح حتّى ينشأ قرن آخر واغويهم اى نوح ازخدا خواستى و (نفرين كردى) افراد قومت را يكمرتبه به هلاكت رساند، ديگر كسى نماند آنهارا به انحراف بكشانم (و از خدا دور سازم) اين چند نفرباقيمانده از مؤمنها هم تازاد و ولد نمايند، من يك قرن ديگر، در استراحت كامل بسرخواهم برد. (حالا به نصايحم گوش فرا ده اى نوح)

1- مبادا تكبّر كنى (هر چه مى توانى تكبر وخود بزرگ بينى را) از خودت دور

سر چشمه حيات، ص: 278

ساز! عبادت هزاران ساله (آسمانى وزمينى مرا) «1» تكبّر سوزاند، با يك لحظه خود بزرگ بينى (كه به آدم سجده نكردم آن همه مقامات عاليه خودراآتش زده، تبديل به خاكستر كردم،) از درگاه خداسنگسارم نمودند.

2- مبادا برچيزى طمع كرده، آنچه را كه براى تو نيست اقدام كنى، آدم (ونسل اورا) طمع بيچاره كرد واز بهشت بيرونش انداخت.

3- أبداًبه كسى حسودى نكن، قابيل به (مقام وصايت) برادرش حسد برد (وبا وسوسه من) اورا كشت تاروز قيامت هرچه خون ناحق ريخته شود نصف گناهش به گردن قابيل بارخواهد شد چون اولين خونريز (از اولاد آدم) او بود.

4- مبادا در جاى خلوت بازن نا محرمى بنشينى!! (مگر اينكه در را باز گذاريد ويا بچه مميّزى را كنار خود نگهداريد.) أگر چنين نكنيد (اين را بدان كه) سومى شما من خواهم بود در نهايت باوسوسه من از راه بدر خواهيد شد

5- درسه مورد (كه حتماً كنار توام تااگر توانستم ترا به بيراهة كشيده بيچاره ات كنم) مرابه ياد آور؛

1- هنگامى كه عصبانى هستى؛ 2- هرگاه خواستى ميان دونفر قضاوت كنى؛

3- موقعى كه بازن نامحرم درمحل خلوتى نشستى؛ اى نوح! اذا وجدنا ابن آدم شحيحاً أوحريصاً أوحسوداً أو جبّاراً أو عجولًا تلقّفناه تلقّف الكُرة، فان اجتمعت لنا

سر چشمه حيات، ص: 279

هذه الأخلاق سمّيناه شيطاناًمريداً هنگامى كه بنى آدم را بخيل، حريص، حسود ستمگر، عجول ديديم اورا مانند توپ فوراً ميرباييم، هركس داراى آن صفات باشد ما او را (در ميان شياطين)

شيطانِ مَريد مى ناميم.

شيطان همين سخنان را با حضرت موسى عليه السلام هم در ميان گذاشته چون از او درخواست كرد از خدا بخواهد از گناه او درگذرد حضرت موسى هم جريان را عرضه داشت؛ خطاب آمد به او بگو به قبر آدم سجده كند تا اورا ببخشم! شيطان گفت به زنده آدم سجده نكردم حالا به مرده اش سجده كنم ابداً!؛

أمّا اى موسى بخاطر اين كارى كه در حق من به عمل آوردى (حرف مرا اعتنا كرده به زمين نيانداختى) منهم بتو نصيحتهائى دارم؛ و اضافه نمود: مبادا با خدا عهدى ببندى! چون با لشگريانم بسيج شده، نمى گذارم به عهدت وفاكنى؛ هروقت خواستى صدقه (يااحسان نمايى) آن را سريع انجام ده كه ما سعى مى كنيم تورا از تصميمت منصرف نماييم؛

در روايت كتاب مجالس شيخ مفيد اين زيادى هست ابليس ازموسى عليه السلام كه جدا شد، گفت واى بر من، چيزهائى را كه بنى آدم ازآنهاغافل بود، به موسى ياد دادم؛ (با اين آموزش نا بهنگام، تيشه به ريشه خود زدم) «1»

ألبتّه در باره خود دارى از نشستن با زن نا محرم (كه ابليس در صحبت خود با أنبياء براى پرهيزاز آن تأكيد زياد داشت) روايات فراوان وارد شده است

در ديدارى كه با حضرت يحيى عليه السلام داشت پس از گفت و شنودهاى گوناگون حضرت از او پرسيد؟

«أىّ الأشياء أقرّ لعينك!؟ قال: النّساء، هنّ فخوخى ومصائدى، فانّى إذا اجتمعت علىّ دعوات المؤمنين ولعناتهم صرت الى النّساء فطابت نفسى بهنّ» «2» «چه چيزى

سر

چشمه حيات، ص: 280

مايه خوشحالى و سبب روشنى چشمان تواست!؟ گفت: زنان، آنها روزنه هاى فريب و شبكه هاى دام منند، أگر بندگان صالح خدا، روى مرا با دعاها ولعنت ها، بسوزانند به جمع آنها پيوسته آرامش خودرا باز يافته، تجديد قوى مى كنم.

اى پيامبر خدا! اميد وپناه و قوّت كمرم زنها هستند؛ آنها دامها وتيرها ونور چشمان منند؛ پدرم فداى آنها باد اگر آنها نبودند من توانائى آن را نداشتم؛ كوچكترين آدمى رافريب دهم؛ نيروى قوى و مايه پيروزى من آنهايند؛ هرگاه ارتش خودرا به سوى علماء، زهّاد وعبّاد اعزام كرده، از آنها شكست مى خورم زنهارابه ياد مى آورم، جانم راحت، غضبم ساكن، خاطرم آرام مى گيرد؛ چشمانم روشن، غمگينى ام بر طرف مى گردد؛ كمرم را با آنها محكم مى كنم لولاهنّ من نسل آدم لسجدتهنّ فهنّ سيّداتى وعلى عنقى سكناهنّ و علىّ ماهنّ ماشتهت امرأة من حيالتى حاجة إلّا كنت أسعى برأسى دون رجلى فى إسعافها بحاجتها لأنّهنّ رجائى و ظهرى و عصمتى و مسندى و ثقتى و غوثى الخبر

أگر آنها از اولاد آدم نبودند برآنها سجده مى كردم؛ آنها بانوان و (سروران) منند؛ كول من جايگاه آنان و بر من است هر چه بر آنها است؛ هر گاه زنى از ناحيه من حاجتى بخواهد براى برآورده شدن آن، با سر تكاپو ميكنم زيرا، آنها اميد، قدرت، آبرو، پناهگاه، مورد اعتماد وفرياد رس من هستند. تاآخر خبر

فأوّل ما أصيد به المؤمن من قبل النّساء «1»

اولين وسيله اى كه مؤمن را باآن شكار مى كنم خانمهاست. و گفته است، النّساء سهامى الى من رميته أصبته زنها تيرهاى منند بسوى هر كس نشانه روم به هدف ميزنم هيچ وقت آن

تيرها به خطا نرفته است (با آنها به مقصد ومقصود رسيده ام جانم فداى آنان باد).

البته توجه داشته باشيد، منظور شيطان از زنان (تير) و مردان (هدف) يا برعكس

سر چشمه حيات، ص: 281

آن، يك مشت هوسبازان و منحرفانى هستند كه در هر عصر وزمانى، با او همراهى كرده و بطور در بست دراختيار او قرار گرفته اند؛

نه زنان و (مردانى) كه بادامن پاك زندگى كرده و خود را از انواع ناپاكى ها وآلاينده ها، بدور داشته، به هيچ قيمتى حاضر نيستند شرافت انسانى وأصالت خانوادگى خودرابه باد دهند، آنانند كه نيروى أفسانه اى شيطان در وجود آنها كوچكترين أثرى ندارد، چون روزى كه به خاطر سجده نكردن به آدم سوگند ياد كرد نسل اين را از تو دور داشته واز راه راست منحرف مى كنم: إلّاعبادك منهم المخلصين مگر بندگان خالصت را،! يعنى من قدرت به انحراف كشاندن بندگان ناب تورا ندارم

جالب اين است كه، در روز قيامت همين شيطان پيروانان خود را با بيان واستدلال قوى محاكمه و محكوم خواهد كرد؛

«و قال الشّيطان لمّا قضى الأمر إنّ اللّه وعدكم وعد الحق و وعدتكم فأخلفتكم و ما كان لى عليكم من سلطان إلّا أن دعوتكم فأستجبتم لى فلا تلومونى و لومو أنفسكم ما أنا بمصرخكم وما أنتم بمصرخىّ إنّى كفرت بما أشركتمونى من قبل انّ الظّالمين لهم عذاب أليم» «1»

«و شيطان، هنگامى كه كار تمام مى شود، مى گويد: خداوند به شما وعده حق داد؛ ومن به شما وعده (باطل) دادم، وتخلّف كردم. من برشما

تسلّطى نداشتم؛ جز اينكه دعوتتان كردم و شما دعوت مرا پذيرفتيد؛ بنا بر اين، مرا سرزنش نكنيد؛ خودرا سرزنش كنيد. نه من فريادرس شما هستم، و نه شما فريادرس من. من نسبت به شرك شما در باره خود، كه از قبل داشتيد، (واطاعت مرا همرديف اطاعت خدا قرار داديد) بيزار و كافرم! مسلّماً ستمكاران عذاب دردناكى دارند!»

خواهد گفت من كى وكجا بازور شماها را به سوى خود كشاندم اصلًا كى مرا

سر چشمه حيات، ص: 282

ديديد مگر عقل نداشتيد مگر به شما گفته نشده بود كه من دشمن آشكار شمايم خلاصه شيطان از كسانى كه به حرفش گوش داده و اوراشاد مينمايند اظهار انزجار مى كند واز بندگان خوب خدا خوشش مى آيد ولى چون دشمن قسم خورده اولاد آدم است، تا آخرين سنگر، با آنها خواهد جنگيد خواه زن باشد يا مرد، بنا بر اين نبايد لبه تيز تيغ را بسوى بانوان نشانه رفت، چون هر دو گروه در برابر فرمان خداوند يكسانند.

در يك كلام همين بانوانند كه مردان شايسته عالم (انبياء، اولياء، شخصيتهاى برجسته جهان، انسانهاى لايق و كامل) را در دامن خود پرورانده، به معراج مى فرستند!.

درست است كه بانوان ازنظر جنسيت وطبيعت، داراى روح لطيف، وآسيب پذيرهستند؛ و چون در زمان خلقت، از زيادى گِلِ آدم آفريده شده اند، در واقع مكمّل وجود آقايان ومورد توجّه آنهايند؛ بدينجهت شيطان نيز تلاش مى كند بيشترين نيروى خودرا متوجه بانوان ساخته تابه وسيله آنها در وجود مردان أثر گذارد،!

أمّااين دليل نمى شود كه بانوان مورد

نكوهش قرار گيرند؛ چون از مردان هم كم نداريم كسانى را كه در برابر آنها؛ تأثيرپذير و از هيچگونه كارهاى زشت و رسوا كننده فرو گذار نيستند

پس معيار انسانيت و شخصيت، اصالت ونجابت وپارسائى هر دو گروه است؛ نه جنسيت وشكل وشمائل آنها؛ چون هر دو جنس ذاتاً پاك آفريده شده اند، فقط اعمال عارضى وانتخابى، آنهاست كه عيار هارا مشخص وارزشهاراتعيين مى كند.

از خداميخواهيم، مارا از شرور نفسها وشيطانها، وانسانهاى شيطان صفت نگهدارد آمين

بخش 6 آب درمانى

اشاره

بخش 6 آب درمانى بخش 6 آب درمانى سر آمدآبها.

1- آب بارآن.

2- آب نيسان.

3- آب ناودان كعبه.

4- آب زمزم.

1- درمان تب با آب.

2- درمان ضعف معده با آب.

3- هضم غذا با نوشيدن آب.

4- دندانهارا سرد و گرم نكنيد.

5- دو چيز شفا بخش.

6- درمان دردها با آب و تربت حسينى عليه السلام.

7- درمان با آب و شكر.

8- درمان خشگيت.

9- درمان بواسير.

10- به غش كننده آب بپاشيد.

11- براى قوه حافظه.

12- درمان درد شكم.

13- براى درد قولنج.

سر چشمه حيات، ص: 285

14- آب جوش.

15- مرگ دلهابا آب و غذاى زياد.

16- اگر در خانه آب نباشد.

17- آب سرد پيش از نوره.

18- منفعت نوشيدن آبگرم درحمام.

19- در حمام آب سرد ننوشيد.

20- پس از حجامت به حمام

نرويد.

21- نوشيدن آب پس از خوردن ماهى.

22- نوشيدن آب از روى عسل.

23- آب چشم را جلادهد.

24- هر كس باداشتن آب و زمين فقير شود.

25- تأثير آب گوگردى در بيمارى ها.

26- نوشيدن آب با سبيل بلند.

27- ميوه هارا بشوييد.

سر چشمه حيات، ص: 286

از زمانهاى دور براى بعضى از بيماريها با آب معالجه مى كردند واز مزاياى آن بهره مند مى شدند.

امروز نيز، آب، رفته رفته جايگاه واقعى خود را باز مى يابد. هر چه زمان پيش برود، و علم، روز به روز ترقّى كند، أهميّت درمانى آب بيشتر كشف مى گردد، زيرا آفريننده آب با يك جمله كوتاه، «وجعلنامن الماءكلّ شيى ء حىّ» يعنى: «از آب همه چيز را زنده كرديم» أهميّت وجودى و ارزش درمانى آن را بيان كرده است؛ وكتاب هايى (ولو در حجم كوچك) درباره آب درمانى نوشته شده است كه ازجمله آنها كتاب آب درمانى دكتر الكسى سوفورين روسى است كه، روزه گرفتن باروش نوين را، (چهل روز نوشيدن آب بدون خوردن كمترين غذا) براى درمان بيماريها، ومعالجه امراض مختلف، ارائه داده است «1» خودِاو ادعاميكند كه، روى بدن خود آزمايش كرده، با گرفتن نتيجه مثبت، جوانى خودرا باز يافته است. حتّى در سن 66 سالگى موهاى سفيد سرطاسش، پرپشت و مشگى شده است.

بنابراين در زمانِ، نه چندان دور خيلى از أمراض صعب العلاج با آب، معالجه و درمان خواهد شد. دراين باره دين آسمانى اسلام نيز، براى درمان دردها باآب، اهميت بيشترى داده است. در ميان آبها هم به چند نوع آن؛ بهاء زيادى

قائل شده است. كه خلاصه آن را در زير مطالعه فرماييد!

«

سر آمد آبها»

1- آب باران

1- آب باران

سر چشمه حيات، ص: 287

اميرمؤمنان مى فرمايد:

الف- «اشربوا ماء السّماء فانّه يطهّر البدن و يدفع الأسقام» «1» «آب آسمان بنوشيد! باران بدن را پاك، بيمارى ها (و رنجورى هارا) دفع مى نمايد» براى تأكيد فرمايش خود، آيه 11 سوره انفال را تلاوت نمود.

ب- حمران بن اعين از امام صادق عليه السلام نقل مى كند كه، شخصى ناراحتى جسمى داشت به اميرمؤمنان عليه السلام شكايت كرد (وطلب درمان نمود) فرمود: از خانمت يك درهم بابت مهريه اش بگير و با آن عسل بخر و آن را با آب آسمان مخلوط كن و بخور آن مرد اين دستور را اجراء كرد وشفا يافت عرض كرد: اى اميرمؤمنان! راجع به اين نوع درمان از پيغمبر خدا چيزى شنيده اى،؟ فرمود: نه.

أمّا شنيدم در قرآن (خوانده ام) خدا مى فرمايد: «اگر خانمهايتان با طيب نفس از مهريه شان به شماچيزى ببخشند آنرا بخوريد، گوارا و نوش جان باد «2»

و فرمود: از شكمهاى زنبوران عسل، نوشيدنى هاى رنگارنگ، بيرون مى آيد كه در آن براى مردم شفا است» «3»

و باز فرموده: «از آسمان آب پاك نازل كرديم.» «4»

بعد از (اين وعده ها كه خلافى در آن نيست)، «هنيئاًومريئاً» با «فيه شفاءٌللنّاس» با «ماءاًمباركاً» جمع شد و اميد شفاء آمد «5

2- آب نيسان

2- آب نيسان:

قسمتى از آب آسمان با خواصّ بسيار در فصل احاديث بارانِ بخش 3 گذشت

3- آب ناودان كعبه

3- آب ناودان كعبه

سر چشمه حيات، ص: 288

آن هم جزئى از آب آسمان است كه از پشت بام خانه كعبه سرازير مى شود، و تقدّس بيشترى مى يابد.

الف- «و ماء الميزاب يشفى المريض» «1»

«آب ناودان كعبه، بيمار را شفا مى دهد ب- كلينى رضى الله عنه با سند خود از شخصى به نام (صارم) يا (مصادف) روايت مى كند كه يك نفر از برادران ما در مكه سخت مريض شد، به طوريكه به سر حدّ مرگ رسيد، در راه، اباعبداللّه عليه السلام را ملاقات كردم فرمود: اى صارم!، فلانى چه كرد؟ عرض كردم! فدايت شوم در حال مرگ تَركَش كردم، فرمود: «آگاه باش اگر من جاى شما بودم از آب ناوان كعبه به او مى نوشانيدم.»

بر گشتم، هر چه جستيم آب ناودان پيش كسى پيدا نكرديم، در حال نوميدى بوديم ناگهان ابرى در آسمان بالا آمد و رعد و برق زد و باران آمد، به يك نفر كه در مسجد بود يك درهم دادم و ظرف او را گرفتم از آب ميزاب گرفته به سوى بيمار آمدم و به او نوشانيدم، هنوز از نزد او بيرون نيامده بودم، مقدارى سويق (آرد گندم بريان) خورد و حال او به جا آمد و بهبودى برايش حاصل شد. «2»

4- آب زمزم:

الف- عَن الصّادق عليه السلام: «ماء زمزم شفاء من كلّ داء وأمان من كلّ خوف» و فى حديث آخر: «شفاء لما شرب له» «3»

امام صادق عليه السلام فرمود: «آب زمزم براى هر بيمارى، شفا و از هر گونه ترسى امان است» در حديث ديگر

فرمود: «براى هر دردى كه نوشيده شود شفاء و دواست،

دارد، مگر آب زمزم، كه آب آن تب بُر بوده، سردرد را تسكين مى دهد. و نگاه كردن به آب زمزم چشمها را جلا مى دهد. و هر كسى كه به خاطر شفا از آب آن

سر چشمه حيات، ص: 289

بنوشد شفايابد، اگر گرسنه بخورد، سير شود.» «1»

فضيلت آب زمزم در بخش تعريف آبها خواهد آمد. (بخش 8 فصل 1)

پس آب درمانى يك اصل است كه در اين بخش به تعدادى از آن اشاره خواهيم كرد.

يكى از بزرگان اصحاب مى گويد: نزدامام صادق عليه السلام نشسته بوديم، پير مردى گفت: من مرضى دارم كه نبيذ (نوعى شراب) مى نوشم تا تسكين يابد، فرمود: ما «يمنعك من الماء الّذى جعل اللّه منه كل شى ء حىّ.»

تورا چه مانع مى شود از آبى كه خداوند زندگى همه چيز را در او قرار داده است، استفاده كنى؟»

عرض كرد: با من نمى سازد، فرمود: (پس چه مانع دارى از عسل كه خداوند فرمود: «فيه شفاء للنّاس» گفت: پيدا نمى كنم، فرمود: چه مانع دارى از شيرى كه گوشت و استخوان بدنت از آن محكم شده است، گفت: بامن نمى سازد، امام صادق عليه السلام فرمود: «آيا مى خواهى من به تو امر كنم كه شراب بخورى، «لاواللّه لاآمُرك» «نه به خدا قسم امر نمى كنم، (اجازه نمى دهم) «2»

به توضيحات و مطالب مندرج در فصل 9، (درمان بواسير،) همين بخش توجه كنيد

4- آب زمزم

4- آب زمزم:

الف- عَن الصّادق عليه السلام: «ماء زمزم شفاء من كلّ داء وأمان من كلّ خوف» و فى حديث آخر: «شفاء لما شرب له» «3»

امام صادق عليه السلام فرمود: «آب زمزم براى هر بيمارى، شفا و از هر گونه

ترسى امان است» در حديث ديگر فرمود: «براى هر دردى كه نوشيده شود شفاء و دواست،

دارد، مگر آب زمزم، كه آب آن تب بُر بوده، سردرد را تسكين مى دهد. و نگاه كردن به آب زمزم چشمها را جلا مى دهد. و هر كسى كه به خاطر شفا از آب آن

سر چشمه حيات، ص: 289

بنوشد شفايابد، اگر گرسنه بخورد، سير شود.» «1»

فضيلت آب زمزم در بخش تعريف آبها خواهد آمد. (بخش 8 فصل 1)

پس آب درمانى يك اصل است كه در اين بخش به تعدادى از آن اشاره خواهيم كرد.

يكى از بزرگان اصحاب مى گويد: نزدامام صادق عليه السلام نشسته بوديم، پير مردى گفت: من مرضى دارم كه نبيذ (نوعى شراب) مى نوشم تا تسكين يابد، فرمود: ما «يمنعك من الماء الّذى جعل اللّه منه كل شى ء حىّ.»

تورا چه مانع مى شود از آبى كه خداوند زندگى همه چيز را در او قرار داده است، استفاده كنى؟»

عرض كرد: با من نمى سازد، فرمود: (پس چه مانع دارى از عسل كه خداوند فرمود: «فيه شفاء للنّاس» گفت: پيدا نمى كنم، فرمود: چه مانع دارى از شيرى كه گوشت و استخوان بدنت از آن محكم شده است، گفت: بامن نمى سازد، امام صادق عليه السلام فرمود: «آيا مى خواهى من به تو امر كنم كه شراب بخورى، «لاواللّه لاآمُرك» «نه به خدا قسم امر نمى كنم، (اجازه نمى دهم) «2»

به توضيحات و مطالب مندرج در فصل 9، (درمان بواسير،) همين بخش توجه كنيد!

سر چشمه حيات، ص: 290

1 درمان تب با آب

1 درمان تب با آب

براى تسكين تب و رفع آن، از آب استفاده مى كنند، پاهاى بيمار را توى ظرف آب ولرم مى گذارند، و با خيس كردن پارچه و گذاشتن آن روى پيشانى و يا شكم شخص تب دار، درجه حرارت تب را كاهش مى دهند. اين معالجه تجربه شده و به اثبات رسيده، و در روايات نيز دراين باره، تأكيد شده است. به چند نمونه از آن توجه فرمائيد: 1- محمدبن مسلم، قال سمعت أباعبداللّه عليه السلام: «يقول ما وجدنا للحمّى مثل الماء البارد و الدّعأ.» «1»

محمدبن مسلم گويد: شنيدم ابا عبدالله عليه السلام مى فرمود: «براى تب دار، درمانى مانند آب سرد و دعا، پيدا نكرديم.»

2- أميرمؤمنان عليه السلام فرمود: «صبّوا على المحموم الماء البارد فانّه يطفئ حرّها» «2» «بر تب دار آب سرد بريزيد، آب حرارت تب را خاموش مى كند.»

3- محمدبن مسلم از ابى عبدالله از پدران بزرگوارش عليهم السلام نقل مى كند كه:

اميرمؤمنان عليه السلام فرمود: «اكسرواحرّ الحمّى بالبنفسج و الماء البارد، فإنّ حرّها من فيه جهنّم» «3»

«حرارت تب را با بنفشه و آب سرد بشكنيد، بدرستى كه حرارت تب، از دهانه جهنم است».

4- عَن مفضّل بن عمر عَن أبى عبداللّه عليه السلام قال: «ذكر له الحمّى فقال انّا أهل بيت لا نتداوى الّا بِافاضة الماء البارد، يصّب علينا و أكل التّفاح» «4»

مفضل بن عمر گويد: «

سر چشمه حيات، ص: 291

در خدمت ابى عبدالله عليه السلام صحبتى ازتب به ميان آمد، فرمود: «ما اهل بيت مداوا نمى كنيم، مگر با

ريختن آب سرد به خود، و با خوردن سيب.

5- علىّ بن أبى حمزه گويد: به أبى ابراهيم عليه السلام عرض كردم: فدايت شوم! اگر اجازه مى فرماييد، حديثى را از ابى بصير كه از جدّ بزرگوارت نقل مى كرد، برايت بگويم. جدّ بزرگوارت هر وقت تب داشت از آب سرد كمك مى گرفت دو لباس آماده مى كرد يكى رابا آب سرد خيس مى كرد و دومى را مى پوشيد، يعنى مرتّب خيس مى كرد و مى پوشيد، درميان اين دو لباس صدايش بلند مى شد، به طورى كه هر كس دم در بود مى شنيد، مى گفت: «يا فاطمة بنت محمد» فرمود: «راست گفتى عرض كردم فدايت شوم! چه دوايى براى تب دار، تجويز مى كنيد؟

«فقال ما وجدنا لها عند نادواء الّا الدّعاء و الماء البارد» «1»

«نزد ما براى تب دوايى جز دعا و آب سرد، پيدانكرديم.»

6- عَن النّبى صلى الله عليه و آله قال: «الحمّى من فيح جهنّم فاطفئوها بالماء وكان اذا وعك دعا بما ء فأدخل فيه يده» «2»

رسول خدا فرمود: «تب از شدّت غليان جهنّم است، پس آنرا با آب خاموش كنيد. خود آن حضرت هر وقت تب داشت آب مى خواست، دستش را به آن فرو مى برد.

البته تعبيربه «غليان جهنم» يا معنا و مقصود بخصوصى دارد كه، براى ما معلوم نيست. يا بااين تعبيرها مى خواست شدت ناراحتى از تب را بيان نمايد، و يا اينكه براى فهماندن مطلب به مردم آن زمان، بااين عبارتها حرف مى زده است،

7- عَن سماعة قال سألت أباعبداللّه عليه السلام: «عَن مريض إشتهى التّفاح و لقد نهى عنه ان يأكله فقال أطعموا محموميكم التّفاح فما من شى ء أنفع من التّفاح» «3»

سر چشمه حيات، ص: 292

سماعة گويد: از ابا عبدالله عليه السلام پرسيدم: از مريضى كه اشتهاى سيب دارد ولى از خوردن آن نهى شده است، فرمود: «به تب دارهاتان سيب بخورانيد، هيچ چيزى نافع تر از سيب نيست.»

8- محمدبن ابراهيم جعفى گويد: پدرم به من گفت: به امام صادق عليه السلام وارد شدم فرمود: «چه شده ترا رنگ پريده مى بينم» عرض كردم: تب گرفته ام، فرمود: تورا چه مانع شده از مبارك پربركت؟ قند و شكر را بكوب وبا آب مخلوط كن، صبح وشام از آن بخور،!» اين كار را كردم خوب شدم، ديگر تبم برنگشت. «1»

9- در ضمن روايتى مى فرمايد: «والسّكرّ بالماء البارد جيّد للمرض و السّكر يزيل البلغم» «2»

«شكر، با آب سرد براى مريض خوب است، شكر بلغم را از بين مى برد.» در روايت بالا نامى ازسيب برده شد در اين باره به روايات ذيل توجه فرمائيد. امام رضا عليه السلام فرمود: «التّفاح نافع من خصال: من السّحر والسّم واللّمم و ممايعرض من الأمراض والبلغم العارض وليس من شى ءٍ أسرع منفعةً منه» «سيب در جلوگيرى از چند خصلت منفعت دارد از سحر و زهر و جنون سبك و از بلغم و بيماريهائى كه پيش مى آيد. زياد قندى گويد: بابرادرم سيف وارد مدينه شديم مردم گرفتار رعاف (خون دماغ) بودند، بطورى كه در مدت دو روز از پا در مى آمدند به منزل برگشتم ديدم برادرم نيزگرفتار شده است. جريان را به اطلاع امام صادق عليه السلام رساندم فرمود به او سيب بخوران.

فأطعمته فبرى ء خوراندم شفا يافت. شخصى بنام سليمان درستويه گويد: به خدمت امام صادق عليه السلام رسيدم سيب سبز درجلويش بود فرمود ديشب تب ولرزشديد داشتم اين را آوردند، با خوردن آن حرارتم راخاموش كنم. «3

2 درمان ضعف معده باآب

2 درمان ضعف معده باآب 1- محمد بن عمروبن ابراهيم قال: سألت ابا جعفر عليه السلام و شكوت إليه ضعف معدتى فقال: «اشرب الحزاء «1» بالماء البارد، ففعلت فوجدت منه ما أحبّ» «2» محمدبن عمرو گويد: به امام باقر عليه السلام ضعف معده ام را شكايت كرده واز درمان آن سؤال نمودم. فرمود: «حزاء» را با آب سرد بنوش! اين دستورالعمل رااجراكردم آنچه راكه دوست داشتم، پيدا كردم. يعنى (بهبودى يافتم)

روى عَن ابى عبداللّه عليه السلام: «ان الحزاء جيّد للمعدة بماءٍبارد» «3»

از امام صادق عليه السلام روايت است كه: «حزاء با آب سر د براى معده خوب است.»

(درمان معده باآب مخلوط به حزاءبهتر است)

با تجربه ثابت شده است نوشيدن آب سالم براى درمان معده مفيد وترشى معده را از بين مى برد

روزهائى كه مشغول تأليف اين كتاب بودم، رسانه هاى گروهى پخش كردند، مجلّات و روزنامه ها هم نوشتند، يك نفر از پزشگان متخصّص ايرانى، در آمريكا، ترشى معده را با آب معالجه مى كند

3 هضم غذا با نوشيدن آب

3 هضم غذا با نوشيدن آب در طول خوردن غذا، نوشيدن آب را مضرّ مى دانند چنانچه در (فصل 6 بخش 4) گذشت و اما بعد از خوردن غذا اگر غذا چربى دار باشد، باز مضرّ است.

(فصل 4، بخش 4) واگراز روى غذاى بدون چربى بنوشند مجاز دانسته اند چون به هضم غذا كمك

مى كند، به (فصل 5، بخش 4) مراجعه فرماييد!.

1- عَن الصّادق عليه السلام: «الماء البارد يطفى الحرارة و يسكن الصّفراء و يذيب الطّعام فى المعدة و يذهب بالحمىّ» «1» امام صادق عليه السلام مى فرمايد: «آب سرد، حرارت را خاموش، صفرا را ساكن و غذا را در معده ذوب مى كند، (هضم مى دهد) و تب رامى برد.

4 دندانها را سرد و گرم نكنيد

4 دندانها را سرد و گرم نكنيد با تجربه ثابت شده است كه: در اثر نوشيدنى هاى سرد و گرم، به دندانها و به عصبهاى دندان ضرر مى رسد. «و شرب الماء البارد عقيب الشّى ء الحارّ و الحلاوة يذهب بالأسنان» «1»

«نوشيدن آب سرد، پشت سر چيز گرم، و شيرينى جات دندانها رااز بين مى برد» معلوم است، شيرينى جات نيز به دندآنها مضر است بايد از مصرف آن خوددارى و يابلا فاصله دندانهارا مسواك زد، تااثر شيرينى، از بين برود

5 دو چيز شفا بخش

5 دو چيز شفا بخش عن الرّضا عليه السلام عن ابائه عليهم السلام عن علىّ بن الحسين عليهما السلام قال: «شيئان ما دخلا جوفاً إلّا أصلحاه الرّمّان و المأ الفاتر» «1» امام رضا عليه السلام از پدران بزرگوارش عليهم السلام از على بن حسين عليهما السلام روايت كرده اند: «دو چيز است به هر شكمى داخل شود آنرا اصلاح مى كنند آن دو، أنار و آب زلال است انار، يكى ازنعمت هاى بزرگ خداوند ى است كه. درأخبار وأحاديث تعريف زيادى ازاو، وارد شده و از ميوه هاى درمانى مهمّ به شمار آمده است. أمير مؤمنان عليه السلام فرمود: كلوالرّمّان بشحمه، فانّه دبّاغ المعدة. وما من حبّةٍاستقرّت فى معدةامرى ءٍ مسلمٍ الّا أنارتها ونفت الشّيطان والوسوسة عنها، أربعين صباحاً. «2»

اناررا با پيه آن بخوريد چون معده را نرم كرده

ونارا حتى هاى آن را ازبين مى برد. اگر يك دانه ازانار درشكم مرد مسلمانى جا گيرد، چهل روز آن را نورانى كرده، و وسوسه شيطان را از او دور مى سازد. امام صادق عليه السلام فرمود امير مؤمنان عليه السلام هروقت انار مى خورد، دستمالى زير آن پهن ميكرد، از علّت آن سؤال كردند؟ فرمود: «انّ فيه حبّاتٌ من الجنّةِ» «درانار دانه هائى ازبهشت هست» عرض كردند، يهود ونصارى وغير آنها هم از آن مى خورند؟ فرمود: هنگامى كه آنها خواستند اناربخورند، خداوند ملكى مى فرستد دانه هاى بهشتى را ازآن برمى دارد كه موفّق به خوردن آن نمى شوند. «3» رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: انارسرور ميوه هااست هركس ازآن بخورد چهل روز شيطان را عصبانى كرده است. (مكارم ص 171

6 درمان دردها با آب و تربت حسينى عليه السلام

6 درمان دردها با آب و تربت حسينى عليه السلام 1- عَن ذريع قال: جاء رجل الى أبى عبداللّه عليه السلام فشكى اليه انّ بعض مواليه أصابه الدّاء الخبيث فأمره ان يأخذ طين الحير بماءالمطر فيشربه قال ففعل ذلك فبرى ء» «1» ذريع گويد: مردى پيش امام صادق عليه السلام آمده، از مرض «داءالخبيث» كه به بعضى از غلامانش رسيده بود شكايت كرد، فرمود: از گِل حائر گرفته با آب باران مخلوط كند و بياشامد. اين را انجام داد و بهبودى خود را به دست آورد.

2- و عنه عليه السلام انّه قال: ما من شى ء انفع للدّاء الخبيث من طين الحير قلت: يابن رسول اللّه! كيف

نأخذه؟ قال: تشربه بماء المطر و تطلى به موضع الأثر فانّه نافع مجرّب ان شاءاللّه تعالى» «2» امام صادق عليه السلام مى فرمايد: «هيچ چيز براى داءالخبيث از گِل حائر نافع تر نيست گفتم اى فرزند رسول خدا صلى الله عليه و آله! گِلِ حائر را چگونه به دست بياوريم، فرمود: «آب باران را با آن مخلوط مى كنى و به محلّ درد مى مالى نافع و مجرّب است، ان شاءالله تعالى.

علّامه مجلسى رضوان الله تعالى عليه مى فرمايد: شايد مراد از (داءالخبيث) جذام و برص و از طين الحير گِلِ حائر حسينى باشد «3».

سر چشمه حيات، ص: 298

3- بعضى از اصحاب ما گفت: زنى مقدارى نخ كلاف به من داد و گفت آن را در مكه براى دوختن پوشش كعبه به خادمان حرم بد هم ولى من خوشم نيامد آنرا به پرده داران دهم، در حالى كه مى شناختمشان، وقتى كه به مدينه رفتم، خدمت امام محمد باقر عليه السلام رسيدم جريان رابه اطّلاع حضرت رساندم، فرمود: به آن «غزل» يعنى كلاف نخ (را بفروش، به پول آن)، عسل و زعفران بخر و از تربت حسينى بگير با آب باران مخلوط كن، آن عسل و زعفران را نيز در آن مخلوط ساز، آن را درميان شيعيان تقسيم كن، تا بيماران خود را با آن مداوا كنند. «1»

احاديث زيادى درباره تربت حسينى و استشفاء از آن وارد شده است، مجرّب و منفعت آن بدون شبهه مى باشد.

داستانهاى زيادى نيز دراين مورد نقل شده حتّى

بعضى ها كه مُنِكر آن بودند، بعنوان انكار و تحقير مقدارى از تربت را به «دُبُر» خود وارد كرده بلافاصله تمام امعاء و احشاء آن بيرون ريخته و مرده است، طالبين به كتابهاى مربوطه مراجعه نمايند

7 درمان با آب و شكر

7 درمان با آب و شكر يحيى بن بشير النبّال قال: قال ابو عبداللّه: «لأبى: يابشير! بأىّ شيى ء تداوون مرضاكم قال بهذه الأدوية المرار فقال: لا اذا مرض احدكم فخذ السّكر الأبيض فدقّه فصبّ عليه الماء البارد، فاسقه ايّاه فانّ الّذى جعل الشّفاء فى المرارة قادر ان يجعله فى الحلاوه» «1»

يحيى بن بشير نبّال گفت: ابو عبدالله عليه السلام از پدرم پرسيد: «با چه چيزى بيمارانتان را مداوا مى كنيد؟ عرض كرد: با اين داروهاى تلخ، فرمود: نه (اين كار رانكنيد) هر وقت كسى از شماها مريض شد، شكر سفيد را بكوب روى آن آب بريز بهم بزن، به مريض دهيد تابنوشد، خدايى كه شفا را در تلخها قرار داده قادر است در شيرين ها نيز قرار دهد.

2- درفقه الرّضا عليه السلام مى فرمايد: «شكر، به همه چيز نافع است، و به هيچ چيز ضرر نمى رساند، همينطوراست آب جوش. «2»

روايت به من رسيده است كه: آب سرد حرارت را خاموش و صفرا را ساكن مى كند، غذا را هضم داده، آن چه كه در ته معده مانده است ذوب مى كند و تب را مى برد «3» گفته شد دردهارانمى برد مگر دعا، صدقه، آب سرد، با نوشيدن يا با ريختن بربدن و پا. «4» در فصل سه همين بخش

در اين باره حديث چند گذشت

8 درمان خشگيّت

8 درمان خشگيّت يبوست شكم دراثر بعضى از خوردنيها، آشاميدنيها وتب وامراض مختلف پيش مى آيد براى رفع آن نيز ازميوه ها مانند هلو، انجير، هلو، زردآلو، و روغنها زيتون وگرچك وجز آنها استفاده مى كنند.

در روايت ذيل دستورالعمل بخصوصى داده شده است.

محمدبن الحسن شمّون قال: كتبت الى أبى الحسن عليه السلام انّ بعض أصحابنا يشكو البخر فكتب اليه كل التّمرالبرنىّ

فكتب اليه آخر يشكو يبساً فكتب إليه: «كل التّمر البرنى على الّريق و اشرب عليه الماء» ففعل فسمن و غلبت عليه الرّطوبه فكتب اليه يشكو ذلك فكتب: «اليه كل التمر البرنى على الرّيق و لا تشرب عليه الماء» فاعتدل «1» محمد بن حسن شمّون گويد: به ابى الحسن عليه السلام نوشتم، بعضى از اصحاب ما از شدت بخار «رطوبت» شكايت دارد.

حضرت به او نوشت: «خرماى (برنى) بخور»

شخص ديگرى به حضرت از يبوست شكايت كرد، حضرت به او نوشت: «صبح ناشتا، خرماى برنى بخور و بر روى آن آب بنوش.

اين كار را انجام داد وچاق شد و رطوبت بر او غلبه كرد، دوباره به حضرت شكايت كرد، حضرت در جواب نوشت: «تمربرنى راناشتابخور

ولى از روى آن آب ننوش، او به دستور، عمل كرد وضع بدنى اش به حال اعتدال برگشت

9 درمان بواسير

9 درمان بواسير و قال عليه السلام: «الأستنجاء بالماء البارد يقطع البواسير» «1» فرمود: «استنجاء كردن يعنى شستن خود با آب سرد

بواسير را قطع مى نمايد.» علّامه مجلسى- رضوان الله عليه از كتاب «العقائد» شيخ صدوق رضى الله عنه نقل كرده است: اعتقاد ما در رابطه با اخبار وارده در طبّ چند وجه است:

1- رواياتى است كه در هواى مكه و مدينه وارد شده است، و جايز نيست استعمال آن در سائر هواها

2- رواياتى كه عالم يعنى: امام عليه السلام از طبع سؤال كننده اطلاع داشت، مطابق طبع او دستور داده است چون امام به طبيعت او آشناتر است؛ پس به كار گرفتن آن در طبايع ديگر مجاز نمى باشد.

3- بعض روايات هست كه مخالفين در كتب اخبار ما تدليس كرده است، تا مذهب تشيّع را در پيش مردم، قبيح جلوه دهند.

4- رواياتى است كه ناقل در نقل آن سهو كرده است.

5- بعضى، رواياتى است كه راوى قسمتى را حفظ كرده و بعضى از آنرا فراموش كرده است، مثلًا درباره، عسل روايت وارد شده است كه، شفاى هر درد است، صحيح است، امّا هر دردى كه از (سردى) آيد، يعنى براى سرد مزاجها شفا است.

يا روايتى كه درباره استنجاء با آب سرد براى بيماران بواسير، آمده است كه قطع

سر چشمه حيات، ص: 302

مى كند، در صورتى است كه بواسيرش از حرارت بوجود آمده باشد.

يا درباره بادمجان، روايت شده است كه از بعضى امراض شفاء است، براى كسى است كه در وقت رسيدن رطب، رطب مى خورد نه در ساير اوقات.

پس دواهاى صحيح از ائمه عليهم السلام دعاها و روايات و سوره هاى قرآن است، كه

با سندهاى قوى و راههاى صحيح وارد شده باشد. «1»

شيخ مفيد رضى الله عنه نيز در اين مورد نظريّه اى دارد، خلاصه آن اين است:

طب صحيح است و دانستن آن ثابت، راه دانستن آن وحى است، علماء آن را از انبياء گرفته اند؛ چون راهى براى دانستن حقيقت درد نيست مگر با شنيدن و دانستن دواى آن نيز با تجربه است.

در بعض شهرها دوا، براى دردى سودمند ولى در شهر ديگر مهلك است، پس هر دوايى را در هر شهرى نمى توان استعمال كرد «2».

پس رواياتى كه در طب از ائمه هدى عليهم السلام وارد شده است؛

اگر از نظر سند اشكال فنى نداشته باشد بايد با دقّت و احتياط به كار گرفت؛ مخصوصاً در زمان ما و در «عصر فضا» كه علم طبّ از هر جهت پيشرفت چشمگير و ترقّى عجيبى كرده است، خيلى از ناممكن هاى قرون و اعصار گذشته را ممكن ساخته است، تا سر حد امكان از متخصّصين فنّ استفاده كرده و زير نظر آنان قرار گرفته شود.

در اينجا سؤالى پيش مى آيد، پس نوشتن و درج كردنِ اين اخبار و احاديث مربوط به طبّ چه سودى دارد؟،

ميتوان پاسخ را با چند وجه ذيل ارائه داد.

1- براى حفظ ارزشهاى دينى و مذهبى است،

سر چشمه حيات، ص: 303

2- اكثر روايات با علم پزشكى روز تطبيق مى كند، همه آنها كه بر خلاف علم روز نيست تا همه آن نيز كنار گذاشته شود،

3- ممكن است در لابلاى روايات مطالبى وجود داشته باشد، هم از درك

آن عاجز باشيم و هم گذشت زمان آنرا تفسير نمايد.

4- گروهى خود را در عمل به اين احاديث مقيّد ساخته اند، براى اينكه با روح قوى و ايمان محكم به كار مى گيرند، نتيجه مثبت به دست مى آورند، چون معتقدند سرچشمه آنها از عالم السّر و الخفيّات است، در عين مداوا توسّلى هم دارند، با اين حال موفّق هم مى شوند،

5- اگر قرار باشد اين نوع اخبار و احاديث را كنار بگذاريم، بايد همه كتابهاى قديم پزشكى را از گردونه خارج سازيم و به دست فراموشى بسپاريم،

در حالى كه اين رفتار به هيچ وجه صحيح نيست، چون علاوه بر اينكه علم پزشكى نوين برپايه طب قديم پايه گذارى شده است، مى بينم در كشورهاى مترقّى جهان، ارزشها و افتخارات جامعه خودشان را در موزه ها و در اماكن مهمّ و ساختمانهاى محكم نگهدارى مى كنند، دست نخورده وبه طرز صحيح در نگهدارى آن همت مى ورزند.

خلاصه: علم پزشكى جديد علم طبّ قديم را به طور كلّى ابطال نمى كند؛ بلكه به صورت كلاسيك رو به كمال مى رود، پس همه اين احاديث نيز بايد دست نخورده و بدون تصرّف باقى بماند و مورد استفاده قرار گيرد

10 به غش كننده آب بپاشيد

10 به غش كننده آب بپاشيد عَن أبى الحسن الّرضا عليه السلام انّه رَأى مصروعاً فدعا بقدح فيه ماء ثمّ قرأ عليه الحمد و المعوّذتين و نفث فى القدح ثم أمر فصبّ الماء على رأسه و وجهه فأفاق و قال: «لا يعود اليك ابداً» «1» امام رضا عليه السلام غشّ كرده اى را ديد،

قدح آب خواست، سوره حمد و معوّذتين را قرائت نمود: به قدح دميد سپس دستور داد آب را به سر و صورت او ريختند، فوراً به هوش آمد، به او فرمود: «ابداًبار ديگر سوى تو بر نمى گردد.»

فى حديث اليونانى الّذى أتى اميرالمؤمنين عليه السلام فرأى منه معجزات غريبة حتّى غُشى عليه فقال: «صبّوا عليه» فصبّوا عليه فأفاق «2» در جريان مرد يونانى كه پيش اميرمؤمنان عليه السلام آمد و از آن حضرت معجزات عجيبى ديده، غش كرد

فرمود: «به او آب بريزيد» آب ريختند، به هوش آمد

11 براى قوّه حافظه

11 براى قوّه حافظه روايت از صادقين عليهما السلام است، فرمودند: سوره «حمد» و «آيت الكرسى» و «انّا انزلنا» و «يس» و «واقعه» و سوره «حشر» و «توحيد» و «معوّذتين» را با زعفران به ظرف پاكى بنويسند:

با آب زمزم يا آب باران يا با آب پاكى شسته سپس دو مثقال لبان، (كندر) و ده مثقال شكر و ده مثقال عسل به آن بريزند؛

پس از آن در زير آسمان قرار داده و آهنى هم روى آن بگذارند، در آخر شب دو ركعت نماز، در هر ركعت يك حمد و پنجاه مرتبه قل هو الله بخوانند، بعد از فراغ، آن را بخورند، براى قوّه حافظه خوب و مجرّب است، ان شاءالله «1» «2»

براى تقويت ذهن، دارو ومطالب زيادى نوشته شده است، از جمله آنها دستور بالا و دعاهاى وارده وداروهاى گياهى كه تجويز كرده اند.

ولى برابر روايات زياد، تلاوت زياد قرآن در تقويت حافظه بسيار مؤثر است

12 درمان درد شكم

12 درمان درد شكم 1- شَكى رجل الى اميرالمؤمنين عليه السلام وجع البطن فأمره ان يشرب ماءاًحارّاً

مردى به امير مؤمنان عليه السلام از درد شكم شكايت كرد: حضرت او را امر فرمود آب گرم بنوشد و بگويد:

«يا اللَّه يا اللّهُ يا اللّهُ يا رَحْمانُ يا رَحيمُ يا ربَّ الأرْباب يا الهَ الآلِهةَ يا مَلِكَ المْلوُكِ ياسَيّد السّاداتِ اشفِنى بِشِفائِكَ مِنْ كُلِّ داءٍ

و سُقمٍ فَانّى عَبدُك وَ ابْنُ عَبْدِكَ، اتَقَلّبُ فى قَبضَتِك.» «1» 2- حسن بن خالد مى گويد: نامه اى به ابى الحسن عليه السلام نوشته و از درد شكم شكايت كرده، دعايى را درخواست كردم، سپس نوشت: بسم الله الرحمن الرحيم در لوح يا كتف چرمى، سوره فاتحه و معوذتين و قل هو الله احد را نوشته و در ذيل آن مى نويسى:

«اعُوذَ بِوجْهِ اللّهِ الْعظيم وَ عِزَّتهِ الّتى لا تُرامْ وَ قُدرَتِه الّتى لا يَمتَنِعُ مِنهُما شَيئىٌ مِنْ شَرّ هذا الْوَجَعِ وَ شَرّما فيه و مِمّا احذَرُ»

با آب باران مى شويى و مى آشامى و در پايين نوشته شود: «جَعَلَهُ شَفاءً مِنْ كُلّ داءٍ».

3- مردى به پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله از درد شكم برادرش شكايت كرد، فرمود: «به

سر چشمه حيات، ص: 307

برادرت امر كن عسل را باآب گرم شربت ساخته وبنوشد!» فرداى آن روز آمد، عرض كرد: دستورالعملى كه داده بوديد انجام داديم نفعى نبخشيد فرمود:

«خدا راست گفته، و شكم برادرت دروغ.» (خداوند در باره عسل فيه شفاء للنّاس فرموده اينكه دروغ نيست)

برو به او عسل بنوشان و هفت مرتبه سوره، حمد را بخوان.

آن مرد مرخص شد ومى رفت، فرمود: (ياعلى برادر اين مرد منافق است به اينجهت، آن شربت آب گرم با عسل به بيمارى او نفعى نبخشيد» «1»

از جملات اخير اين حديث استفاده مى شود مصرف دارو با علاقه و با اعتقاد كامل! اثر زياد دارد، چون نيروى روانى انسان در راندن درد، از بدن كمك

زياد مى كند.

باتجربه ثابت شده است كسى كه، روح قوى و عقيده توانا دارد، درموقع مصرف دارو معتقد به اثرات آن باشد، اثر خوبى خواهد ديد و نتيجه خوبى خواهد گرفت.

درزمان قديم با تلقين قدرت روحى وتشويق بيمار، به خوردن دواهاى تجويز شده (گياهى) نتيجه مثبت مى گرفتند

13 براى درد قولنج

13 براى درد قولنج عَن الصّادق عليه السلام: شكى إليه رجل من أوليائه القولنج فقال: اكتب له امّ القرآن و سورة الأخلاص و المعوّذتين ثم تكتب، اسفل ذلك.

مردى از دوستان امام صادق عليه السلام از درد قولنج شكايت كرد، امام فرمود: سوره حمد وقل هو اللَّه و دو قل أعوذ را بنويسد و در پايين آنها اين را بنويسد.

اعُوذُ بِوَجْهِ اللّهِ العَظِيم وَ بَعِزَّتِهِ الّتى لاتُرامَ وَ بِقُدرْتَهِ الّتى لا يَمْتَنِعُ مِنْها شْيئٌى مِنْ شَرّ هذَاالوَجَعِ وَمِنْ شَرّ ما فيهِ.»

سپس آن را، با آب باران بشويد و ناشتا بياشامد به اذن خدا شفا مى يابد «1»

2- از امام محمد باقر عليه السلام روايت شده است فرمود: به رعشه و قولنج و تخمه «2» و سردى و براى هر دردى سوره حمد و توحيد و معوّذتين بخوانند: پس از آن اين دعارا درچرمِ شانه حيوانات (كتف) يا در لوحى بنويسد:

اعُوذُ بِوَجْهِ اللَّه الْعظيِم وَ عزّتِه الّتِى لا تُرامُ وَ قُدرَتِهِ الَّتِى لا يَمْتَنِعُ مِنْها شْيى ءٌ مِنْ شَرّ هَذا الوَجَعِ وَ مِنْ شَرّما فِيه وَ مِنْ شَرّما اجِدُ مِنْهُ.

سپس با آب آسمان، بشويند، دو وعده (ناشتاو هنگام خواب) بنوشند، شفا مى يابند، ان شاءاللّه تعالى «3

14 آب جوش

14 آب جوش عَن الصّادق عليه السلام قال: «الماء المُغلىِ ينفع من كلّ شيى ءٍ و لا يضرّ من شى ء» «1» امام صادق عليه السلام فرمود:

«آب جوش بر هر چيزى نافع است، و به هيچ چيز ضرر نمى رساند.»

2- فقه الرّضا عليه السلام قال: «السّكر ينفع من كلّ شيى ء و لا يضرّ من شيئى و كذالك الماءالمغلى» «2»

در فقه الرضا فرمود: «شكر به همه چيز منفعت دارد و به هيچ چيز ضررى ندارد، همچنيت است آب جوش.»

آب جوش هم سرد شده اش و هم داغش، براى نوشيدن از سالمترين آبهاست

چون با به جوش آمدن آن، استرليزه شده وأملاح زايد آن از بين مى رود

مخصوصاً اگر آب ناسالم و غير بهداشتى باشد يا ضرورت اقتضاء كند و آب ديگر پيدا نشود بايد حتماً بجوشانند بعد از آن به مصرف برسانند

15 مرگ دلهابا آب وغذاى زياد!

15 مرگ دلهابا آب وغذاى زياد! اعتدال در زندگى يكى از نشانه هاى موفقيت و پيروزى است، يعنى هركس ابعاد مختلف حيات خودرا، معتدل و دراندازه مطلوب نگهدارد ندامت وپشيمانى ببار نمى آورد (اندازه نگهدار كه اندازه نكوست) درخوابيدن، حرف زدن، دوستى خريد، مسافرت، احسان، خنده، گريه، عبادت بالأخرة در خوردن وآشاميدن

و هزاران مسائل ديگر مانند كفه ترازو بايد ميزان زندگى را در حد اعتدال نگهداشت براى تعديل هر يك از مطالب بالا آيات واخبار زيادى در دست داريم. حتّى زياده روى درباره احسان وانفاق را. «1»

1- قال صلى الله عليه و آله: «لا تُميتوا القلوب بكثرة الطّعام و الشّراب فإنّ القلوب تموت كالزّروع اذاكثر عليها الماء» «2» رسول خدا فرمود: «دلها را با آب و غذاى زياد نميرانيد، دلها با مصرف زياد خوردنى ها و نوشيدنى ها مى ميرد، همچنانكه

اگر به زراعتها آب زياد داده شود.» (پژمرده شده مى پوسد، در نهايت از بين ميرود).

2- معويةبن عمّار عَن أبى عبداللّه قال: «من اقلّ من شرب الماء صحّ بدنه» «3» معاوية بن عمار از امام صادق عليه السلام نقل مى كند آن حضرت فرمود: «هر كه نوشيدن آب را كم كند، بدنش صحيح تر و سالمتر مى شود.

16 أگر درخانه آب نباشد!

16 أگر درخانه آب نباشد! 1- عمّار ساباطى مى گويد: با امام صادق عليه السلام بودم، رطب آوردند از آن مى خورد و آب مى نوشيد (و ظرفى هم به من مى داد) با اينكه من خوشم نمى آمد، اما دستش را ردّ نمى كردم. به حضرت عرض كردم: بلغم زياد داشتم به «اهرن» طبيب حجاز مراجعه كردم، پرسيد: باغ دارى گفتم بلى، گفت: درخت خرما در باغت هست؟ گفتم بلى، گفت: چند نوع خرما هست؟ بشمار! شروع كردم به شمردن، وقتى كه به رطب «هيرون» رسيدم گفت: از همين رطب هفت عدد موقع خواب بخور، اما از روى آن آب ننوش، اين كار را كردم، ولى چنان بى حال شدم مى خواستم «تُف» بياندازم، قدرت نداشتم دوباره به طبيب شكايت كردم، گفت روى آن كمى آب بخور، و دست بردار تا طبيعتت به حال اعتدال برگردد.

امام صادق عليه السلام فرمود: «امّا أنا فلولاالماء بالبيت لا أذوقُه» «اما من، اگر آب در خانه نباشد رطب را نمى چشم» «1». وأكل اميرالمؤمنين عليه السلام من تمر «دقل» ثمّ شرب عليه الماء و ضرب على بطنه و قال: «من أدخل بطنه النّار فأبعده اللّه ثم تمثّل

و انّك مهما تعط بطنك سؤله - و فرجك نالا منتهى الذمّ أجمعاً» «2»

امير مؤمنان عليه السلام از خرمايى به نام، دقل خورد واز روى آن آب نوشيد و به شكمش زد فرمود: «هر كس به شكمش آتش داخل كرد، خدا او را دور از رحمت خود ساخته است» سپس شعر بالا را خواند به اين معنا اگر تو همه خواسته هاى شكم و فرجت را به آنها دهى، به انتهاى همه زشتيها مى رسند

17 آب سردپيش از نوره!

17 آب سردپيش از نوره! عَن الرّضا عليه السلام: «و اذا أردت استعمال النّورة و لا يصيبك قروح و لا شقاق و لا سواد فاغتسل بالماء البارد قبل أن تتنوّر» «1» امام رضا عليه السلام در رساله مشهور به رساله ذهبيّه كه به مأمون فرستاده بود نوشت: «هر وقت خواستى نوره استعمال كنى كه، برايت زخمها و تركها و سياهى ببار نياورد، پيش از نوره، خود را با آب سرد شستشو بده.»

عَن الصّادق عليه السلام قال: «اذا دَخَلَ احدكم الحمّام فليشرب ثلاثة اكفّ من ماء حارّ فانّه يزيد فى بهاء الوجه و يذهب بالألم من البدن» «2» امام صادق عليه السلام فرمود: هر وقت كسى از شماها داخل حمام شد، سه كف، (سه مشت) از آب گرم بنوشد، كه شفافيّت صورت را، زياد و درد بدن را از بين مى برد.

18 منفعت نوشيدن آبگرم درحمّام!.

18 منفعت نوشيدن آبگرم درحمّام!. عن الصّادق عليه السلام: «اذا دخل أحدكم الحمّام فليشرب ثلاثة أكفّ من ماء حارّفانّه يزيد فى بهاءالوجه ويذهب بالألم من البدن» «1» «امام صادق عليه السلام فرمود: هر وقت كسى از شماها به حمام رفت، سه كف، (سه مشت) آب گرم بنوشد، شفّافيّت صورت را زياد، و درد بدن را ازبين مى برد»

در اين مورد به فصل بعد توجه كنيد

19 در حمام آب سرد ننوشيد،

19 در حمام آب سرد ننوشيد، عن الصّادق عليه السلام: «وخُذْ من الماء الحارّ وَضَعْهُ على هامّتك وصبّ منه على رجليك وإن أمكن ان تَبْلَعَ منه جرعةً فافعل فإنّه ينقّى المثانة و ايّاك و شرب الماء البارد، و الفقّاع فى الحمّام فانّه يفسد المعدة و لا تصبّن عليك الماء البارد فانّه يضعف البدن و صبّ الماء على قدميك اذا خرجت فانّه يسلّ الماء من جسدك» «1»

امام صادق عليه السلام فرمود:

در حمّام، از آب گرم بگير و به سرت بگذار و به پاهايت بريز و اگر مى توانى يك جرعه قورت بده كه مثانه را تميز ميكند. مبادا! در حمام، آب سرد و آبجو بنوشى، چون معده را فاسد مى كند، و آب سرد بر خودت نريز كه، بدن را ضعيف مى نمايد وقتى كه از حمّام بيرون آمدى آب سرد را به پاهايت بريز كه درد ها را از بدنت بيرون مى كشد»

مى

گويند: استفاده از آب سرد بدن را تقويت مى كند اما روايت بالا تصريح مى كند، كه بدن را ضعيف مى كند.

اشتباه نشود! صحبت از استفاده آب سرد در حمّام است، نه در جاهاى ديگر، چون، حمّام وضع خاصى دارد؛ بدن گرم است، اگر از آب سرد استفاده شود ممكن است، بعضى از اعصاب در اثر تماس با آب سرد جمع شود؛ و يك نوع ناراحتى پيش بيايد كه قابل جبران نباشد؛ مانند: فلج شدن و انقباض عضلات كه شبه سكته موضعى را تداعى مى نمايد.

سر چشمه حيات، ص: 315

اما در جاهاى ديگر، مانند استخرها و نهرها و درياها مسئله فرق مى كند؛ چون در آنجاها بدن در گرماى طبيعى خود مى باشد، استفاده از آب سرد علاوه بر اينكه برايش مضرّ نيست، مفيد نيز مى باشد؛ ولى اگر در حمام حالت خاصى از گرما پيش آيد به طورى كه شدّت گرماى داخل حمام بى حال كند، و يا به غش بياندازد، در آن موارد استفاده از آب سرد مانعى ندارد، به حديثهاى زير توجه فرماييد!.

«

اما حديث ديگر» 1-: «رُوى اذادخل احدكم الحمّام و هاجت به الحرارة فليصبّ عليه الماء البارد، يسكّن به الحراره» «1»

روايت شده است، زمانى كه كسى از شماها داخل حمام شد، و دراثرحرارت، هيجان زيادى براى او پيش آمد؛ حتماًآب سرد بر او ريخته شود، تا حرارت

به وسيله آن كاهش يابد.

2- عَن الصّادق عليه السلام: «و إنّ اميرالمؤمنين عليه السلام كان اذا دخل الحمّام هاجت الحراره صبّ عليها الماء البارد فتسكن عنه الحرارة» «2»

امام صادق عليه السلام فرمود: اميرمؤمنان عليه السلام وقتى كه به حمام مى رفت حرارت بدنش زياد مى شد «هيجان داشت» آب سرد مى ريخت، تا حرارت او كاهش مى يافت «وبه حال إعتدال بر مى گشت.»

ازاين دو روايت، چنين بر مى آيد، موقع بروز حالت اضطرارى دراثر حرارت زياد وبراى پيش گيرى، ازناراحتى هاى احتمالى، از آب سرد استفاده شود؛

به طور كلى خوردن آب بسيار سرد يخى، موجب سينه درد، گلو درد، و سستى و رخوت مى شود. «3

20 پس از حجامت، به حمام نرويد!

19 در حمام آب سرد ننوشيد، عن الصّادق عليه السلام: «وخُذْ من الماء الحارّ وَضَعْهُ على هامّتك وصبّ منه على رجليك وإن أمكن ان تَبْلَعَ منه جرعةً فافعل فإنّه ينقّى المثانة و ايّاك و شرب الماء البارد، و الفقّاع فى الحمّام فانّه يفسد المعدة و لا تصبّن عليك الماء البارد فانّه يضعف البدن و صبّ الماء على قدميك اذا خرجت فانّه يسلّ الماء من جسدك» «1»

امام صادق عليه السلام فرمود:

در حمّام، از آب گرم بگير و به سرت بگذار و به پاهايت بريز و اگر مى توانى يك جرعه قورت بده كه مثانه را تميز ميكند. مبادا! در حمام، آب سرد و آبجو بنوشى، چون معده را فاسد مى كند، و آب سرد بر خودت نريز كه، بدن را ضعيف مى نمايد وقتى كه از حمّام بيرون آمدى آب سرد

را به پاهايت بريز كه درد ها را از بدنت بيرون مى كشد»

مى گويند: استفاده از آب سرد بدن را تقويت مى كند اما روايت بالا تصريح مى كند، كه بدن را ضعيف مى كند.

اشتباه نشود! صحبت از استفاده آب سرد در حمّام است، نه در جاهاى ديگر، چون، حمّام وضع خاصى دارد؛ بدن گرم است، اگر از آب سرد استفاده شود ممكن است، بعضى از اعصاب در اثر تماس با آب سرد جمع شود؛ و يك نوع ناراحتى پيش بيايد كه قابل جبران نباشد؛ مانند: فلج شدن و انقباض عضلات كه شبه سكته موضعى را تداعى مى نمايد.

سر چشمه حيات، ص: 315

اما در جاهاى ديگر، مانند استخرها و نهرها و درياها مسئله فرق مى كند؛ چون در آنجاها بدن در گرماى طبيعى خود مى باشد، استفاده از آب سرد علاوه بر اينكه برايش مضرّ نيست، مفيد نيز مى باشد؛ ولى اگر در حمام حالت خاصى از گرما پيش آيد به طورى كه شدّت گرماى داخل حمام بى حال كند، و يا به غش بياندازد، در آن موارد استفاده از آب سرد مانعى ندارد، به حديثهاى زير توجه فرماييد!.

«

اما حديث ديگر» 1-: «رُوى اذادخل احدكم الحمّام و هاجت به الحرارة فليصبّ عليه الماء البارد، يسكّن به الحراره» «1»

روايت شده است، زمانى كه كسى از شماها داخل حمام شد، و دراثرحرارت، هيجان

زيادى براى او پيش آمد؛ حتماًآب سرد بر او ريخته شود، تا حرارت به وسيله آن كاهش يابد.

2- عَن الصّادق عليه السلام: «و إنّ اميرالمؤمنين عليه السلام كان اذا دخل الحمّام هاجت الحراره صبّ عليها الماء البارد فتسكن عنه الحرارة» «2»

امام صادق عليه السلام فرمود: اميرمؤمنان عليه السلام وقتى كه به حمام مى رفت حرارت بدنش زياد مى شد «هيجان داشت» آب سرد مى ريخت، تا حرارت او كاهش مى يافت «وبه حال إعتدال بر مى گشت.»

ازاين دو روايت، چنين بر مى آيد، موقع بروز حالت اضطرارى دراثر حرارت زياد وبراى پيش گيرى، ازناراحتى هاى احتمالى، از آب سرد استفاده شود؛

به طور كلى خوردن آب بسيار سرد يخى، موجب سينه درد، گلو درد، و سستى و رخوت مى شود. «3

21 نوشيدن آب پس از خوردن ماهى!

21 نوشيدن آب پس از خوردن ماهى! 1- عَن أبى عبداللّه عليه السلام: «اذا أكلت السّمك فاشرب عليه الماء» «1» از امام صادق عليه السلام روايت شده است فرمود: «هر وقت ماهى خوردى، روى آن آب بنوش!»

البته، معلوم است كه معمولا ماهى شور مى باشد، و چون طبعاً نيز آب زى است. بعد از صرف آن، نوشيدن آب اثرات خوبى دارد.

اما نبايد پس از خوردن ماهى شستشو كنى، چون بيمارى فالج مى آورد.

به حديث بعدى توجه فرمائيد.

و اما حديث ديگر «الأغتسال بالماء البارد بعدأ كل السّمك يورث الفالج» «2» «3» شستشو با آب

سرد پس از مصرف ماهى سبب بيمارى فالج مى شود

22 نوشيدن آب از روى عسل

22 نوشيدن آب از روى عسل عن أنس: «وكان صلى الله عليه و آله يشرب الماء على العسل» «1» انس ابن مالك مى گويد: «رسول خدا صلى الله عليه و آله پس از خوردن عسل آب مى نوشيد.»

نوشيدن آب پس از خوردن عسل، علاوه براينكه ازنظر پزشگى مانعى ندارد، مقوّى نيز هست.

زيراعسل عصاره و شيره انواع مختلف، گلها و گياهان است؛ درهرگل و گياهى، اثرهاى شفابخش گوناگون وجود دارد، خداوند در قرآن كريم از عسل به «فيه شفاءٌ للنّاس» «2»

تعبير كرده است، يعنى «درعسل براى مردم شفااست»

البتّه، در محل خود به اثبات رسيده است كه منفعت موم عسل از شهد و شيره آن بيشتر است، اگرچه دير هضم است؛ امّا نبايد موم را ازشهد جداكرد، چون موم، چكيده گردگلها وخيلى نافع است؛

دست بشر در تهيّه آن دخالتى ندارد، أمّا شكررابه صورت شيره به زنبور عسل مى دهند.

درموقع خريد عسل دقّت شود؛ دَرِ خانه هاى مومى به وسيله زنبور پرده پوشى شده باشد؛ چون به جز زنبور عسل، كسى نمى تواند باآن ظرافت بر روى آن پرده كشد، امّااگر روى خانه ها باز باشد، ممكن است شيره شكر ريخته باشند

23 آب، چشم را جلا دهد!.

23 آب، چشم را جلا دهد!. عَن أبى الحسن الأوّل عليه السلام قال: «ثلاثة يجلين البصر: النّظر الى الخضرة و النّظر الى الماء الجارى و النّظر الى

الوجه الحسن،» «1»

امام موسى كاظم عليه السلام فرمود: «سه چيز چشم را روشن مى كند.

1- به سبزه تماشاكردن

2- نگاه نمودن به آب جارى 3- به صورت زيبا نظر أفكندن.

عَن عبداللّه بن سنان قال: قال أبو عبداللّه عليه السلام: «أربع يضئنّ الوجه، النّظر الى الوجه الحسن والنّظر الى الماء الجارى، و النّظر الى الخضرة و الكحل عند النوم» «2» عبدالله بن سنان مى گويد: ابا عبدالله عليه السلام فرمود: «چهار چيز صورت را شاداب مى كند، به صورت زيبا نگريستن، به آب جارى تماشاكردن، به سبزى نظر كردن و موقع خواب سرمه كشيدن.»

نگريستن به چيزهايى كه شادى آفرين و نشاط آور است، انسان را شاد و خوشحال، و در نتيجه صورت را شاداب و زنده نگه مى دارد؛ و بر عكس آن هم، آدمى را أخمو و صورت را ترش و چروكيده، در نتيجه غمگين و افسرده مى كند.

در اشعار قديمى ها هست «ثلاثة يذهبن عَن الوجه الحزن، الماء و الخضراء و الوجه الحسن.» «سه چيز اندوه و غم را از صورت مى زدايد، آب، سبزه، صورت زيبا.

24 هر كس با داشتن آب و زمين فقير شود

24 هر كس با داشتن آب و زمين فقير شود عَن أبو جعفر عَن أبيه عليهما السلام: «قال كان أميرالمؤمنين عليه السلام يقول: من وجد ماءاً وتراباً ثمّ افتقر فأبعد اللّه» «1» امام محمد باقر عليه السلام از پدر بزرگوارش عليه السلام روايت مى كند اميرمؤمنان عليه السلام مى فرمود: هر كس آب و خاك پيدا كند، سپس فقير، و «ندار» شود، خدا او را (از رحمت وفضل وكرم

خويش) دور ساخته است، يا (خدايش از رحمت دور كند).

توضيح حديث شريف اين است: كه همه چيز از آب و خاك توليد مى شود، انسان هر گونه زندگى را طالب باشد، همان را مى تواند با استفاده از آب و خاك تأمين كند.

مگر نه اين است كه نان و ميوه جات گوناگون و صيفى جات مختلف و درختان بى شمار و غيرآن همه از آب و خاك به وجود مى آيند؛

پس هر كس اين دو نعمت الهى را در اختيار دارد اما بى چيز زندگى مى كند، يا تنبل و بى كار است، يا خدايش او را از خودش دور ساخته است.

25 تأثيرآب گوگردى دربيماريها

25 تأثيرآب گوگردى دربيماريها عَن أبى عبداللّه عليه السلام قال: «نَهى رسول اللّه صلى الله عليه و آله عَن الاستشفاء بالعيون الحارّة الّتى تكون فى الجبال الّتى توجد منها رائحة الكبريت فإنّها من فوح جهنّم» «1» از امام صادق عليه السلام روايت است كه رسول خدا صلى الله عليه و آله «شفا خواستن از چشمه هاى گرمى كه در كوهستانها است، بوى كبريت مى دهد نهى كرده» و فرمود: آنها از شدت غليان جهنّم است.»

2- عَن أبى عبداللّه عليه السلام إنّ النّبى صلى الله عليه و آله: «نَهى آن يستشفى بالحمات الّتى توجد فى الجبال» «2» امام صادق عليه السلام فرمود: «رسول خدا استشفاء كردن از آبهاى گرم كوهستانى

را نهى فرمود.»

3- مسعدة بن صدقة عَن أبى عبداللّه عليه السلام قال: «نهى رسول اللّه صلى الله عليه و آله عَن الاستشفاء بالحمات و هى العيون الحارّة الّتى تكون فى الجبال الّتى توجد فيها روائح الكبريت فأِنّها من فوح جهنّم» «3» مسعدة بن صدقه از امام صادق عليه السلام نقل كرده است كه آن حضرت فرمود: «رسول خدا استشفاء از چشمه هاى گرمى كه در كوههاست، و بوى گوگرد از آن مى آيد نهى كرد؛ فرمود: آنها از شدّت غليان جهنم است.»

سر چشمه حيات، ص: 322

عَن عبداللّه بن سنان عَن أبى عبداللّه عليه السلام قال: «إنّ نوحاً عليه السلام لمّا كان فى ايّام الطّوفان دعا المياه كلّها فاجابته إلّاالماء الكبريت والماء المرّ فلعنهما» «1» عبدالله بن سنان از امام صادق عليه السلام روايت مى كند: «نوح عليه السلام در ايام طوفان آبها را صدا زد همه آنها جواب دادند مگر آبهاى گوگردى و تلخ كه به هر دوى آنها لعنت كرد (نفرين نمود).»

عَن أبى عبداللّه عليه السلام قال: «كان أبى يكره أن يتداوى بالماء المرّ و بالماء الكبريت و كان يقول انّ نوحاً عليه السلام لمّا كان ايّام الطّوفان دعاالمياه فأجابتهُ كلّها إلّاالماء المرّ و ماء الكبريت، فدعا عليهما و لعنهما» «2» امام صادق عليه السلام فرمود: «پدرم از مداوا با آب تلخ و گوگردى كراهت داشت، و مى فرمود: نوح عليه السلام زمانى كه روزهاى طوفان بود آب ها را خواست همه آنها اجابت كردند، مگر آب ترش و آب كبريت كه، بر

آنها نفرين و لعن كرد.»

6- ابى سعيد ديناربن عقيما التّيمى مى گويد: بر حسن و حسين عليهما السلام گذشتم، ديدم آنان با زير پوشهاى خود آب تنى مى كنند، عرض كردم: (اى فرزندان رسول خدا) زير پوشهايتان را خراب كرديد

فرمودند: خراب شدن زير پوش براى ما بهتر است، از خراب شدن دين مان؛ زيرا درآب همانند خشكى أهل و ساكن شوندگانى هست (نبايد با لخت شدن كامل آنهارا تحقيركرد؛

سپس پرسيدند: كجا مى روى عرض كردم: دراين محلّ آب ترشى هست (اشاره به آب ترشى كه در آن محلّ بود كردم) گفتند كدام آب؟! عرض كردم، آب ترشى هست كه با نوشيدن آن بدن سبك مى شود، و حرارت از بدن بيرون مى رود، و شكم را نرم مى كند. فرمودند: ما گمان نمى كنيم، خدا آبى را كه لعنت كرده در او

سر چشمه حيات، ص: 323

شفا قرار دهد!.

عرض كردم: چطور؟ فرمودند: خداى تبارك وتعالى، وقتى كه قوم نوح، او را غضبناك كردند، آب آسمانها را گشود و مثل ناودان ريخت، پس وحى كرد به زمين كه چشمه هايش فوران كند، پس چشمه هايى كه عصيان و نافرمانى كردند، آنان را لعنت كرد و تلخ شدند» «1»

«در روايت حَمَدِ ابن سليمان كَنْ: شبيه اين حديث است فرمود: «يا ابا سعيد آيا سوى آبى مى روى كه هر روز سه مرتبه، ولايت، ما را انكار مى كند خداى عزّوجلّ ولايت ما را به آبها عرضه كرد، هر آبى كه پذيرفت، شيرين و گوارا و پاكيزه شد، هر كدام ازآنهاكه

انكار كرد او را تلخ و شور قرار داد.» «2»

«آب بد و مضّر آب نيزار و آبى است كه از معادن گوگرد و بركه هاى ساكت و چاه و مثل آن باشد» «3»

(در بخش 4 فصل 25، به بعد بعضى روايتهاى مناسب اين فصل گذشت.)

گفتنى است كه مردم اين زمان، در هر گوشه اى از كوهها و كوهپايه ها، آب گرم وجود داشته باشد، رو مى آورند و از آنها استفاده مى كنند، اعتقادكامل دارندبراينكه آبگرمها داروى روماتيسم و پا درد و سينه درد و درد چشم و غيرآن مى باشد، حتّى تأثيربعضى ازآبگرمها مانند (آبگرم زردآبه (سردابه) اردبيل رابه ازبين بردن بيمارى زردى (يرقان) اعجاز آميز مى دانند.

در محلهاى مختلف كه آبگرم، وجود دارد، بر سر درِآنها تابلو هايى با مضمونهاى بالا، نصب كرده اند كه نظر مشتريان را جلب مى كند.

سر چشمه حيات، ص: 324

ولى توجه داشته باشيد، اگر اسناد روايات گذشته مقرون به صحّت باشد أثر درمانى اين گونه آبها مورد ترديد قرار مى گيرد؛ البتّه مورد نفى روايات فقط جنبه طبّى و پزشكى آبهاى گوگردى است، نه استفاده كردن گوناگوناگون از آنها كه، يك نوع تسكين دهنده آلام روحى و تنوّع درزندگى است؛

چون بيشتر آبگرمها در دامنه كوهها و جاهاى خوش آب و هوا قرار گرفته است، مخصوصاً آبگرمهاى ايران كه در دامنه كوه سبلان استان اردبيل است، مانند «سرعين، سردابه، قوتورسويى، شابيل وآب گرم خلخال، درراه اردبيل به خلخال، وآبگرمهاى برجلو، سقّزچى، قينرجه وآب گرم ايلانجق كه در اطراف شهرستان (نير)

واقع است.

وهمچنين آبگرم هاى دامنه (دماوند) و آبگرمهاى (محلات) و آبگرم (بستان آباد) و غيرآنها كه در ارتفاعات وييلاقها قرار گرفته است.

مردم با فراغت خاطر و خيال آسوده در اين مناطق حضور يافته از غذاها و آبها و هواهاى طبيعى و خوب آن محلها، استفاده كرده و درد هاى شهر نشينى خود را فراموش مى كنند.

به طورى كه مى دانيم، حرارت و گرما، درد را تسكين مى دهد. وقتى كه مسافرين به آبگرمها روى مى آورند و در آنها استحمام مى كنند، در اثر گرماى آبها، تخفيفى در درد ها و امراض مختلف مخصوصاً در امراض جلدى آنان حاصل مى شود،

و بسيارى از مردم، پذيرفته اند كه شفاهاى مختلف دراين نوع آبها نهفته است،

اين گونه اعتقادها (همان طور كه در گذشته گفته شد) خود يك نوع كمك درمانى وتسكين دهنده است، أمّا واقعيت چيست؟ آيا رهبران دين مى خواستند مردم در همچون محلّهايى تجمّع نكنند. و صاحبان أمراض گوناگون، بيماران صعب العلاج، با آب تنى كردن در اين آبها، مرضهاى خود را به ديگران انتقال ندهند.

يا اينكه بعلّت قرارگرفتن آبگرمهاروى محلّهاى آتشفشانى كه هرلحظه ممكن

سر چشمه حيات، ص: 325

است شروع به فوران كرده خسارتهاى جبران نا پذيرى به بار آورد، خواسته اند، با پرهيز دادن استفاده ازآنها، امنيّت مردم را تضمين كنند.

يا با لخت و عريان شدن، منظره هاى زشت و زيباى زن و مرد آشكار نشود. و يا از برخورد افكارهاى مختلف انحرافى جلوگيرى كنند. و دهها مسائل ديگر؛ خدا مى داند و محرمان اسرار خدا كه فقط

ما مى توانيم بگوئيم «انّه عالم بحقائق الامور همانا او به حقيقت كارها، دانا است.

26 نوشيدن آب با سبيل بلند!

26 نوشيدن آب با سبيل بلند! رعايت بهداشت، در تمامى خوردنيها و نوشيدنيها لازم و ضرورى است، اگر موى سبيل بلند باشد، به ناچار با خوردنيهاى مختلف تماس خواهد داشت؛ اگر شخص دودى و سيگارى باشد؛ سبيلهاى مباركش، از دود سيگار پوشيده و آلوده خواهد شد كه در موقع نوشيدن آب با آب تماس پيداكرده ميكروبهاى مختلف به آب انتقال يافته دوباره به درون بدن او برمى گردد. بدين جهت، در دين اسلام ازنوشيدن آب با سبيل بلند نهى شده و مورد مذمّت قرار گرفته است.

سبيل بلند از جمله چيز هاى نكوهش شده است. به طوريكه أمير مؤمنان عليه السلام در بيان صفات «لشگر بنى مروان» مى فرمايد: «قومٌ حلقو اللَّحى و فَتَلُوا الشّوارب» «1»

قومى اند كه ريش خود را مى تراشند وسبيلهايشان را تاب مى دهند»

سبيل بلند از نظر پزشكى هم پسنديده نيست. پس دقت فرماييد كه از قديم گفته اند: «الشّارب بالشّارب كالشارّب» «2» «هر كس با سبيل بلند آب بنوشد مانند كسى است كه شراب بنوشد» (آشامنده با سبيل مانند آشامنده مشروب است!.) مخفى نماند! اين تشبيه ها و سخت گيرى ها بيشتر به خاطر حفظ بهداشت خود و اجتماع مى باشد كه بايد پرهيز كرد و گرنه «هيچوقت گناه آب نوشيدن با سبيل بلند با گناه شرابخوارى، در كفّه ترازو مساوى نخواهد بود.»

1- و قال النّبى صلى الله عليه و آله: «لا يطولنّ أحدكم شاربه

فانّ الشّيطان يتّخذه جُنِّةً يستتربه» «1» سر چشمه حيات، ص: 327

رسول خدا فرمود: «هرگزكسى سبيلش را بلند نكند؛ چون شيطان آنجا رابراى خود پناهگاه (سپر استتار) قرار مى دهد.»

2- امام صادق عليه السلام فرمود: «احفوا الشوارب وأعفو اللّحى و لا تتشبّهوا باليهود» «2»

«سبيلها را كم و ريشها را پر پشت كنيد، خود را همانند يهوديها نكنيد.»

3- رسول خدا فرمود: «انّ المجوس جزوّ الَحاهُم و وفرّوا شواربهم و إنّا نحن نجزّ الشّوارب و نُعْفِى اللّحيه و هى الفطرة» «3»

«مجوسيها ريشهايشان را كندند و سبيل هارا پر پشت كردند، ولى ما سبيل راكنده و ريش ها رازياد مى كنيم، و آن فطرت است.»

4- امام صادق و أميرمؤمنان 8 فرمودند: «أخذالشّارب من الجمعة الى الجمعة أمانٌ من الجذام» «4»

«گرفتن سبيل از جمعه تا جمعه ديگر، امان از مرض جذام است.»

5- «من الحنيفيّةِ قص الشّارب» «5» «كوتاه كردن سبيل از دين حنيف ابراهيمى است 6- «من السنّن فى الرأس قص الشارب» «6»

«از سنّت هاى سر، كوتاه كردن سبيل است البتّه درباره كم كردن سبيل احاديث زياد است به همين اندازه كفايت مى كنيم، نظر استشهادى بود بر اينكه، بلندى سبيل چه اندازه، نكوهش شده و كوتاه كردنش مورد، تمجيد قرار گرفته است، حتى آن را مطابق فطرة و يا دين حَنيفيّة قرار داده است

27 ميوه ها را بشوئيد

27 ميوه ها را بشوئيد شستن ميوه ها، از نظر بهداشتى لازم است. چون سمپاشى

هايى كه، روى آنها انجام مى گيرد، و ساير آلودگيهايى كه از هوا بر روى ميوه ها مى نشيند، ضرورت شستن را دو چندان مى كند.

با قطع نظر از اينها، فعل و انفعالاتى كه روى پوست ميوه انجام مى گيرد، ايجاب مى كند كه ميوه ها را قبل از مصرف بشوئيم.

ائمّه ما چون به جهات زندگى، توجّه زيادى داشتند، اين نكته را نيز مورد توجه قرار داده، مى فرمايند:

«لكلّ ثمرة سَماماً فَاذا أتيتم بها فمسّوها بالماء وَاغمسوها فِى الماء يَعنى اغسلوها» «1»

«بر (روى) هر ميوه اى، نوعى سم وجود دارد. هرگاه برايتان ميوه آوردند آنرا بشوئيد و به آب فرو ببريد.»

مسّ: دست كشيدن و غمس: فرو بردن يعنى: بادست ميوه ها را بماليد و با فرو بردن در آب آنرا تميز كنيد

بخش 7 احكام ادرار كردن بر آب

اشاره

1- به آب ادرار نكن!.

2- نهى از ادرار به آب راكد.

3- ادرار به آب راكد فراموشى مى آورد.

4- ادرار به آب راكد سبب ديوانگى است.

5- ادرار به آب راكد جفاست.

6- اجتناب از ادرار به آب زلال.

7- پرهيز از ادرار به آب جارى.

و اما حديث ديگر.

8- دستشوئى كردن در كنار نهرآب!.

سر چشمه حيات، ص: 331

ادرار كردن بر آب يكى از مسائلى است، كه شايسته است از ابعاد مختلف مورد بحث و بر رسى قرار گيرد.

بهداشتى، اخلاقى، شرعى و روائى.

1- بهداشتى:

بر هيچكس پوشيده نيست كه بول، يكى از پليديهاى مملوّ از انواع ميكروبها است. هيچ صاحب علم وعقل اجازه نمى دهد، آن را با مايعاتى كه مورد استفاده انسانهاست، مخلوط كرده و توليد امراض گوناگون نمايد؛

البته اين بحث از موضوع كتاب ما خارج است بايد، متخصصّين فنّ در اين باره اظهار نظر كرده و مورد بررسى قرار دهند،

ولى به طور خلاصه آلوده كردن مواد غذايى را، هيچ طبّ و يا طبيبى اجازه نخواهد داد.

2- أخلاقى:

هيچ عقل سليم نمى پذيرد آب كه مايه حيات است، با ادرار كردن، آن را، آلوده و فاسد نمايند و هيچ صاحب وجدانى، به خود اجازه نخواهد داد، با ادرار كردن بر آب موجب زيانهاى خطرناك و ضرر هاى غير قابل جبران باشد.

3- شرعى وروائى:

آبها از نظر شرعى احكام مخصوص به خود را دارد، در كتابهاى فقهى مخصوصاً در رساله هاى عمليّه فارسى، توضيح المسائل ها، مشروحاً بحث شده است، ما نيز در بخش 3، انواع آبها به طور اختصار بيان كرديم.

اما از نظر روايى كه مورد، توجه ماست، در فصول آينده مطالب گوناگونى را از لابلاى روايات بيرون كشيده و از نظر خوانندگان گرامى، مى گذرانيم

1 به آب ادرار نكن!

1 به آب ادرار نكن! 1- ونَهى النّبى صلى الله عليه و آله عَن دخول الأنهار إلّابمئزر و قال «انّ للماء أهلًاو سكّاناً» «1» پيغمبر صلى الله عليه و آله از داخل شدن بر نهرها، بدون زير پوش، نهى كرد و فرمود: «درآب، اهل و ساكن شوندگانى وجود دارد.»

2- وكره دخول الأنهار الّا بمئزر وقال: «فى الأنهار عُمّار و سُكّان من الملائكه» «2» رسول خدا فرمود: بدون لنگ وارد شدن به نهرها مكروه، است، و فرمود: «در نهرها عمّار و سكّانى از ملائكه هست.»

3- در حديث ابى سعيد دينار بن عقيما التيمّمى گذشت، كه به حسنين عليهما السلام عرض كرد: أفسدتما، الإزارين، زير پوشهايتان را فاسد كرديد، فرمودند:

«يااباسعيد! فسادالازارين

«3»، أحبّ الينامن فسادالدّين انّ للماءأهلًا و سكّاناً» «4» «اى ابا سعيد! فاسد شدن زير پوشها براى مابهتر است، از فساد دين مان، (بايد بفهمى كه) در آب اهل و سكّانى هست» (نبايد با كندن زير پوش به آنها بى احترامى كرد) به بخش 6 فصل 25، حديث 6 صفحه 302 مراجعه شود.

در اين روايتها حتّى بدون لنگ و ساتر عورتين، اجازه ورود به آب را نمى دهد.

ادرار كردن به طريق اولى مجاز نمى باشد

2 نهى از ادرار به آب راكد!

2 نهى از ادرار به آب راكد! شيخ كفعمى رحمت اللَّه عليه مى گويد: در كتاب بعضى از أصحاب ما، مطلبى ديدم خلاصه اش اين است: مردى به خدمت رسول خدا صلى الله عليه و آله عرض كرد اى رسول خدا! من غنى بودم فقير شدم؛ صحيح بودم مريض شدم؛ ميانِ مردم مقبول بودم مبغوض شدم، بر دلهاى آنها سبك بودم سنگين شدم؛ شادمان بودم همّها برايم رو آورد؛ و زمين با وسعتى كه دارد، برايم تنگ شده است؛ تمام روز را در طلب رزق مى گردم چيزى گيرم نمى آيد، كه خودم را سيركنم، گويا نام من از ديوان ارزاق محو شده است پيغمبر، فرمود:

«يا هذا لعلّك تستعمل مثيرات الهموم فقال: و ما مثيرات الهموم؟. اى شخص! شايد تو چيزهايى كه همّها را بر مى انگيزاند، انجام مى دهى! عرض كرد: آنها چيست؟ فرمود:

1- نشسته عمّامه گذاشتن

2- ايستاده شلوار پوشيدن

3- با دندان ناخن گرفتن

4- با دامن صورت را خشك نمودن

5- در آب ايستاده «راكد» ادرار كردن

6- دمر خوابيدن. عرض

كرم هيچ يك از اين كارها را انجام نمى دهم، فرمود: از خدا بترس و دلت را پاك و خالص كن! و با اين دعا كه يادت مى دهم، خدا را بخوان و آن دعاى فرج است. پس آن مرد با خلوص نيّت، دعا كرد، به بهترين حالاتش

سر چشمه حيات، ص: 334

برگشت، دعا اين است.

بسم الله الرحمن الرحيم

الهى طُمُوحُ الامالِ قَدْ خابَتْ الَّالَدَيْكَ وِ مَعاكِفُ الهِمَمِ قَدْ تَعَطّلَتْ الَّا الَيْكَ، «1» وَ مذاهِبُ الْعُقُولِ، قَدْ سَمَتْ الَّا إلَيْكَ، فَانْت الرّجاءُ وَ اليْكَ الْمُلْتَجاءُ يا اكْرَمَ مَقْصُودٍ وَ يا اجْوَدَ مَسْئولٍ هَرَبْتُ الَيْكَ بِنَفْسى، يا مَلْجَأَ الهارِبين بِاثْقالِ الذُّنُوبِ أحمِلُها عَلَى ظَهْرى وَلا اجِدُ لي الَيْكَ شافِعاً سِوى مَعْرِفَتى بِانَّكَ أقْرَبُ مَنْ لَجَاءَ الَيكَ الْمُضْطَرُّونَ وَ امّل ما لَديْهِ الرّاغِبُونَ يامَنْ فَتَقَ الْعُقُولَ بِمَعْرِفَتِه وَ اطْلَقَ الألْسُنَ بِحَمْدِهِ وَ جَعَلَ ما امْتَنَ عَلى عِبادِهِ كِفاءِ لِتأدَيةِ حَقِّهِ اللَّهَمّ صَلِّ عَلى مُحَمَدٍ وَ الِ مُحَمَدٍ، وَ لا تَجْعَلْ لِلْهُمُومِ عَلى عَقْلى سَبيلًا وَ لالِلباطلِ عَلى عَمَلى، دَليلًا الّلهُمَّ انَّكَ قُلتَ فى مُحكَمِ كِتابِكَ الْمُنْزَلِ عَلى نَبِيّكَ الْمُرسَلِ عَلَيْهِ وَ آلهِ السَّلامُ «كانُوا قَليلًا مِنَ اللَّيْلِ ما يَهْجَعُونَ وَ بِالاسْحارِهُمْ يَسْتَغْفِروُنَ» طالَ هُجُوعى وَ قلَّ قِيامى وَ هذَا السَّحَرُ وَانَا اسْتَغْفِركَ لِذُنُوبى، اسْتِغْفارَ مَنْ لايَمْلِكُ لِنَفْسِهِ نَفْعاً وَ لا ضَرّاً وَ لا مَوْتاً وَلاحَياتاً؛ وَ لا نُشُوراً «2»

سپس كفعمى اين جمله را اضافه كرده است، وَ افْتَحْ لى خَيْرَ الدُّنْيا، وَالأخِرةِ يا وَلِىَّ الْخَيْرِ «3

3 ادرار به آب راكد فراموشى مى آورد!

3 ادرار به آب راكد فراموشى مى آورد! 1- الخصال فى وصايا النّبى صلى الله عليه و آله: «لعلىّ عليه السلام يا على! تسعة أشياء تورث النّسيان:

أكل التّفاح الحامض و أكل الكزبره و الجبن و سؤر الفأر و قرائة كتابة القبور و المشى بين امرئتين و طرح القُمّله و الحجامة فى النّقرة و البول فى الماء الرّاكد» «1» از وصيت هاى رسو ل خدا به اميرمؤمنان عليهما السلام: «يا علىّ نُه چيز نسيان مى آورد (سبب فراموشى مى شود):

1- سيب ترش 2- گشنيز 3- پنير 4- بازمانده موش 5- خواندن نوشته هاى روى قبر 6- راه رفتن ميان دو زن 7- انداختن شپش 8- حجامت در گودى بالاى پشت گردن 9- ايستاده ادرار كردن در آب» فراموشى آوردن سيب، در روايت بالا به سيب ترش تصريح كرده است، ولى حديث زير به طور مطلق همه سيب هاراگفته است. «أنّ التّفّاح يورث النّسيان و ذالك لأنّه يولّد فى المعدة لزوجةً» «2»

«خوردن سيب، فراموشى به جا مى گذارد، چون در معده ايجاد لغزندگى و چسباندگى مى كند». اين روايت رامى توان با روايت بالا مقيّد كرد يعنى سيبى كه ترش است نسيان آور است نه همه سيب ها. رسول خدا فرمود «ناشتا، سيب بخوريد، سيب معده را مى شويد وپاك مى كند» «3». 2- محمد بن علىّ بن الحسين عليهما السلام: «و قد روى انّ البول فى الماء الرّاكد، يورث النسّيان» «4»

امام محمد باقر عليه السلام فرمود: «روايت شده است، كه ادراركردن بر آب ايستاده، سبب فراموشى است.

4 ادرار به آب راكد سبب ديوانگى است

4 ادرار به آب راكد سبب ديوانگى است در احاديث زياد وارد شده است كه در آب مانند خشكى موجودات گوناگون زندگى مى كنند؛

از بعضى از آنها هم استفاده مى شود، گروههائى در آب ساكنند كه داراى عقل وخرد هستند (مانند رواياتى كه درفصلهائى از اين كتاب آورده ايم؛ بدون ساتر به آب وارد نشويد، يا رواياتى كه از ادرار به آب ممنوع مى كند؛ با اين تعليل كه آب هم ساكنى دارد) شايد گروهى از ملائكة يا جنيان وأمثال آنها در آب سكونت داشته باشند كه، ادرار بر آب نوعى توهين و تحقير و عدم رعايت ادب بوده باشد؛

با اين عمل، آنهارا عصبانى كرده و وادار به انجام عملياتى نمايند كه، ديوانگى و غش ادوارى و مانند آن در پى داشته باشد؛

ياحكمت ديگرى دارد كه برما مبهم ونا معلوم است.

عَن الصّادق عليه السلام عَن آبائه عليهم السلام عَن رسول اللّه صلى الله عليه و آله فى حديث المناهى، قال: «

و نهى أن يبول احد فى الماء الرّاكد فانّه يكون منه ذهاب العقل» «1» امام صادق عليه السلام از پدران بزرگوارش عليهم السلام روايت كرده است كه رسول خدا صلى الله عليه و آله (در حديث مفصل مناهى) از ادرار كردن به آب راكد نهى فرمود كه، باعث از بين رفتن عقل، وسبب ديوانگى مى باشد.

5 ادرار به آب راكد جفاست

5 ادرار به آب راكد جفاست همان طور كه در

فصل گذشته تذكر داديم آب در أنواع گوناگونش ساكنين و اهلى دارد، ادرار كردن به آن، يكنوع بى احترامى به آنها و عدم رعايت ادب، وسبب آزار و اذيّت آنها است؛

مخصوصاً آب راكد وايستاده كه مورد احتياج انسانها و حيوانات است؛

دور از مروت است كسى آن را آلوده ساخته مايه بروز امراض و بيماريهاى مختلف را فراهم آورد.

عَن موسى بن جعفر عليهما السلام قال: قال رسول اللّه صلى الله عليه و آله: «البول فى الماء القائم من الجفا» «1» امام موسى بن جعفر عليهما السلام فرمود: ادرار كردن به آب راكد جفا است.

6 اجتناب از ادرار به آب زلال

6 اجتناب از ادرار به آب زلال محمدبن مسلم عَن أحدهما عليهما السلام انّه قال: «لا تشرب و أنت قائم؛ ولا تبل فى ماء نقيع؛ و لا تطف بقبر «1»؛ ولا تخل فى بيت وحدك؛ و لا تمش بنعال واحد؛ فانّ الشّيطان أسرع ما يكون الى العبد، اذا كان على بعض هذه الأحوال؛ و قال انّه ما أصاب احداً شيى ء على هذه الحال، فكاد ان لا يفارقه الّا ان يشاء اللّه» «2» محمد بن مسلم از يكى از صادقين عليهما السلام در سند هاى ديگر از أبى عبدالله عليه السلام «3» روايت كرده است كه فرمود: ايستاده آب نخور!؛ به آب زلال بول نكن!؛

به قبرى تغوّط نكن؛ «مدفوع نريز!» در خانه تنهانمان؛! با يك لنگه كفش راه نرو؛ شيطان خود را در اين حالات سريعتر به بنده مى رساند؛

اگر دراين حالات خود را به كسى برساند، جداشدنش مشكل است؛ مگر

اينكه خدا خواهد.

7 پرهيز از ادرار به آب جارى

7 پرهيز از ادرار به آب جارى عَن أبى عبداللّه عليه السلام قال: قال اميرالمؤمنين عليه السلام: «انّه نهى ان يبول الرّجل فى الماء الجارى إلّالضرورة و قال: انّ للماء اهلًا «1» امام صادق عليه السلام از اميرمؤمنان صلوات اللَّه و سلامه عليه روايت ميكند كه آن حضرت از ادرار كردن به آب جارى نهى فرمود مگر در موقع ضرورت و فرمود: «آب هم اهلى دارد.»

2- عَن علىّ عليه السلام فى حديث الأربعمأة، قال: «لا يبولنّ احدكم فى سطح فى الهواء و لا يبولنّ فى ماء جار فإن فعل ذلك فأصابه شيى ء فلا يلومنَّ الّا نفسه فانّ للماء اهلًا» «2» امير مؤمنان عليه السلام در حديث چهار صد گانه فرمود: از شماها كسى در پشت بام به هوا ادرار نكند، و در آب جارى ادرار نكند! اگر كسى اين كار را كرد، چيزى «خطرى

«ما حديث ديگر»

عَن أبى عبداللّه عليه السلام فى حديث قال: قلت له: يبول الرّجل فى الماء؟ قال: «نعم و لكن يتخوّف عليه من الشّيطان» «3» سر چشمه حيات، ص: 340

راوى گويد: به امام صادق عليه السلام عرض كردم: كسى به آب ادرار مى كند؟ فرمود: «بلى، (يعنى مانعى ندارد) اما از شرّ شيطان (در امان نسيت و) به او ترسيده مى شود 2- عَن أبى عبداللّه عليه السلام قال: «لا بأس بأن يبول

الرّجل فى الماء الجارى، و كره أن يبول فى الماء الرّاكد» «1»

امام صادق عليه السلام فرمود: «عيب ندارد، كسى به آب جارى ادرار كند ولى بول كردنش به آب راكد (خوش آيند نيست و) مكروه است.»

3- عَن عنبسة بن مصعب قال: سألت أبا عبداللّه عليه السلام يبول فى الماء الجارى؟ قال: «لا بأس اذاكان الماء جارياً» «2»

عنبسة بن مصعب گويد: از ابى عبدالله عليه السلام در مورد ادرار كردن به آب جارى پرسيدم فرمود: «اگر جارى باشد، عيب ندارد.»

4- عَن ابى عبدالله عليه السلام قال: «لابأس بالبول فى الماء الجارى» «3» امام صادق عليه السلام فرمود: «ادرار كردن به آب جارى عيب ندارد.»

5- عَن سماعة قال: سألته عَن الماء الجارى يبال فيه قال: «لا بأس به» «4» سماعة از امام عليه السلام پرسيد كه به آب جارى بول مى كنند، فرمود: «عيب ندارد.»

6-: «و لا يجوز البول فى جحر و لا ماء راكد و لا بأس بالبول فى مأجار» «5» «ادرار كردن به سوراخ حيوانى و يا آب راكد جايز نيست ولى به آب جارى عيب ندارد.»

7- عَن أبى عبداللّه عليه السلام قال: «لو انّ ميزابين سالا احدهما ميزاب بول و الآخر ميزاب

سر چشمه حيات، ص: 341

مأ فاختلطا ثمّ أصابك ما كان به بأس» «1» از امام صادق عليه السلام است كه فرمود: «اگر دو ناودان، بول و آب، جارى شده و به همديگر مخلوط شود وترشّحى از آن به تو برسد، عيبى ندارد.»

شيخ حرّ عاملى رحمهم الله در وسايل در

ذيل اين حديث مى فرمايد: اگر چه در روايت مطلق آب گفته شده است، اما منظور قويترين افراد آن يعنى: آب جارى است.

«راه حلّ»

دو دسته روايت بالا كه دسته اول، ادرار كردن به آب جارى را مجاز نمى داند؛ و دسته دوم، با صراحت اجازه مى دهد.

از نظر فقهى، اوّلى را حمل به كراهت دوّمى را حمل بر جواز كرده اند.

اما از نظر اخلاقى، ادرار كردن به آب جارى نيز كار پسنديده نيست. اگرچه از نظر شرعى عيب نداشته باشد؛ چون شرع، بيشتر به طهارت و نجاست آب نظارت دارد نه قسمت طبّى آن، شايد منظور آب جارى زياد است كه، بول كردن آن را متأثر نسازد.

پس أخبارى كه ادرار كردن به آب جارى را بلا مانع مى داند يعنى از نظر پاك بودن اشكال ندارد. مگر اينكه بو يا مزه و يا رنگ آب با چيز نجس تغيير يابد. و أخبارى كه نهى ميكند؛ يعنى: أخلاقاً زشت است و إستفاده كردن از آن به صورت نوشيدن و غيرآن خوب نيست

8 دستشوئى كردن در كنار نهرآب!

8 دستشوئى كردن در كنار نهرآب! اصولًا آلوده نمودن محلهاى مورد بهره بردارى مردم، با هيچ منطق درست و عقل سالم صحيح نيست.

هر كسى أخلاقاً موظف است با رعايت آسايش ديگران، شخصيت خودرا نيز حفظ نمايد

كثيف كردن جاهائى كه در روايت ذيل اشاره شده، ازمحلهائى است، از سوى پيامبر اسلام مورد نهى قرار گرفته است.

پس بايد ازآلوده ساختن آنها پرهيز و خود دارى نمود.

عَن جعفر بن محمد عَن آبائه عليهم السلام عَن علىّ

عليه السلام قال: «نَهى رسول اللّه صلى الله عليه و آله ان يتغوّط على شفير مأيستعذب منه أو نهر يستعذب منه او تحت شجرة عليها ثمرة» «1» امام صادق عليه السلام از پدران بزرگوارش عليهم السلام از امير مؤمنان عليه السلام روايت كرده است كه رسول خدا صلى الله عليه و آله: «از دستشوئى كردن «تغوّط» در كنار (چشمه) آبى كه از آن استفاده مى كنند (و يا نهر آبى كه مورد استفاده قرار مى گيرد) يا زير درختى كه ميوه دارد، نهى كرد.

بخش 8 آبهاى ممدوح و مذموم

اشاره

1- آب زمزم.

2- آب فرات.

برداشتن كام بچه با آب فرات.

3- نهر سيحون و جيحون.

4- نهر دجله و بلخ.

و اما حديث ديگر.

5- رود نيل.

و اما حديث ديگر.

6- آب برهوت.

7- آب گوگردى و تلخ.

سر چشمه حيات، ص: 345

اخبار و احاديث اسلامى، بعضى از آبها را مورد مدح و بعضى ديگر را مورد ذمّ قرار داده است. با توجه براينكه آبهاى مذمت شده ذاتاً بد نيست. چون در نظام احسن جهان آفرينش، هيچ موجودى ذاتاً بد به وجود نيامده است.

بلكه هريك از آنها تحت شرايط خاصّ اقليمى، داراى خاصّيتهاى گوناگون بوده در نهايت با برخورد هاى متفاوت حديثى روبرو گشته است.

مثلًا رود نيل كه در بعضى روايتها مورد نكوهش قرار گرفته. نه به خاطر اين است كه، خود رود نيل ذاتاًبد است. بلكه اثرات خاك و هوا يا جهات ديگر است كه، اسرار آن براى ما بيان نه گرديده است.

رود نيل از هفت كشور مختلف عبور مى كند و طولانى ترين رود جهان به شمار مى آيد. اما روايات روى خاك مصر انگشت گذاشته است، نه همه كشورهايى كه در مسير آن قرار دارد. در اين

راستا است رودهاى ديگر جهان، كه در صفحات بعد مطالعة مى فرمائيد.

و همچنين آبهاى گرم و گوگردى و يا تلخى كه در عده اى از روايات استشفا از آنها را منع كرده و توبيخ نموده است. در حالى كه ميان مردم نافع بودن اين قبيل آبها شهرت تام گرفته است. به طوريكه معالجه با آن آبها بصورت يك فرهنگ درآمده است.

پس نبايد روايات نكوهش كننده را به خود آبها متوجه سازيم، بلكه فعل و انفعالات درون زمينى و برون زمينى است كه در آبها اثر گذاشته و عنوان ثانوى روى آنها آورده است.

چيزى كه مايه تأسف است، هنوز در باره چشمه هاى آب گرم و معدنى و

سر چشمه حيات، ص: 346

خواص آنها، نه در ايران، و نه در بسيارى از كشورهاى ديگر، بررسى فراگير و منظمى انجام نشده؛

آنچه صورت گرفته، بسيار ناقص و پراكنده بوده است به نظر مى رسد در بسيارى از مناطقى كه در حوزه آتشفشانها قرار دارند، چشمه هاى معدنى دست نخورده، و منابع آبگرمى كه بتوان با سهولت بدانها دست يافت،

وجود دارد. خواص درمانى فوق العاده اين گونه چشمه ها و در نهايت، اهميت اقتصادى غير قابل انكار آنها، در اين زمينه بررسيهاى منظم و گسترده اى را ضرورى مى سازد «1»

1 آب زمزم

1 آب زمزم عَن أبى عبداللّه عليه السلام قال: قال اميرالمؤمنين عليه السلام: «مأ زمزم خير ماء على وجه الارض» «1» امام صادق از امير مؤمنان عليه السلام روايت كرده است كه فرمود: «زمزم بهترين آب روى زمين

است.»

عَن امير المؤمنين عليه السلام قال: قال رسول اللّه صلى الله عليه و آله: «ماء زمزم دواء لما شرب له» «2» امير مؤمنان عليه السلام از رسول خدا صلى الله عليه و آله روايت مى كند كه آنحضرت فرمود: «آب زمزم براى هر دردى كه نوشيده شود، دواى آن است.»

عَن جابربن عبداللّه قال سمعت رسول اللّه صلى الله عليه و آله: «يقول ماء زمزم شفاء لما شرب له من شربه لمرض شفاه اللّه او لجوع أشبعه اللّه، او لحاجة قضاه اللّه» «3» جابر بن عبدالله گويد: من شنيدم رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: «آب زمزم شفاى آن چيزى است كه به خاطر آن نوشيده شود، اگر براى مرض است، شفا يابد يا گرسنگى است، سير مى شود يا حاجتى است بر آورده شود.»

4- عَن الصّاق عليه السلام: «ماء زمزم شفاء من كلّ داء و أمان من كلّ خوف» «4» امام صادق عليه السلام فرمود: «آب زمزم شفاى هر درد و امان از هر ترس است.»

سر چشمه حيات، ص: 348

5- از ابن عباس روايت است كه خداوند پيش از قيامت تمامى آبها را از روى زمين بر مى دارد، غير از زمزم و آب آن براى هر درد و تب شفااست و نگاه كردن به آن سبب جلاى چشم است، هركسى براى شفا بنوشد، شفايش دهد و اگر براى گرسنگى بنوشد سيرش كند «1»

6- اسماعيل بن جابر گويد: شنيدم امام صادق عليه السلام مى فرمود: «آب زمزم از هر دردى شفاست.» خيال مى كنم

فرمود:، هر چه باداباد چون پيغمبر صلى الله عليه و آله فرمود: «آب زمزم، شفاست براى هر چيزى كه بخاطر آن نوشيده شود.» «2»

7- اميرمؤمنان عليه السلام فرمود: «نگاه كردن به زمزم درد را مى برد، از آب مقابل ركنى كه حجرالأسود در آن است، بنوشيد چون در زير حجر چهار نهر از بهشت است، فرات نيل، و دو نهر سيحان و جيحان» «3»

8- نزد امام صادق عليه السلام يادى از آب زمزم شد. فرمود: «از زير حجرالاسود چشمه اى بر زمزم جارى است، هر وقت آن چشمه زياد شود، آب زمزم شيرين مى شود» «4»

9- عَن أبى عبداللّه عليه السلام عَن أبيه: «انّ النّبى صلى الله عليه و آله يستهدى من ماء زمزم و هو بالمدينة» «5» امام صادق از پدر بزرگوارش عليهما السلام روايت مى كند پيغمبر صلى الله عليه و آله: «در مدينه بود آب زمزم را براى او هديه مى آوردند، يا خودش هديه مى خواست.»

10- امام صادق عليه السلام فرمود: «هر وقت آب مى نوشيد، ظرف را تكان مى داد و

سر چشمه حيات، ص: 349

مى فرمود: اى آب! زمزم و فرات به تو سلام مى گويند» «1»

11- هر وقت آب زمزم آشاميدى بگو.

«اللّهم اجعله علماً نافعاً ورزقاً واسعاً و شفاءً من كلّ داء و سقم.»

و ابوالحسن عليه السلام وقتى كه از آب زمزم مى نوشيد، مى فرمود: «بسم اللّه و الحمدلِلّه و الشكّر لِلّه» «2» 12- اگر مى توانى پيش از خروج به صفا از آب زمزم بياشام و موقع آشاميدن اين دعا رابخوان:

«اللَّهُمّ اجعله علماً

نافعاً و رزقاً واسعاً و شفاءاً من كل داء و سقم.» «3» 13- معاوية بن عمّار از ابى عبدالله عليه السلام روايت كرده است كه نامهاى زمزم بدين صورت است.

1- «ركضة جبرئيل، 2- حفيرة اسماعيل، 3- حفيرة عبدالمطلب، 4- زمزم، 5- بُرّه، 6- و المضمونة، 7- الرّواء، 8- طعام مطعم، 9- شبعه، 10- شفاء سقم» «4

2 آب فرات

2 آب فرات رود فرات كه با طول (3065) كيلو متر در حوضه اى به مساحت (673000) كيلومتر جريان دارد و از كوههاى مركزى تركيه و در فاصله بسيار اندكى از سرچشمه هاى قزل ايرماق برمى خيزد و (971) كيلو متر از مسير علياى آن در خاك تركيه جا دارد، كه در اين بخش شاخه هاى چندى از چپ و راست به آن مى پيوندد. اين رود سپس وارد سوريه مى شود و با طىّ مسيرى از شمال غربى به جنوب شرقى، اين كشور را بدو نيمه نابرابر بخش مى كند. آنگاه آبهاى بركت زاى خود را وارد عراق ميكند. رود فرات سراسر طول كشور عراق را از شمال غربى به جنوب شرقى در مى نوردد و اين كشور را به دو نيم تقريباً مساوى و همشكل تقسيم مى كند و سرانجام در قُرنه به دجله مى پيوندد و با تشكيل اروند رود (شطّ العرب) به خليج فارس مى ريزد. فرات از رودهاى پر آب جهان است كه امروز آب آن، از سرچشمه تا مصبّ، در كار آبيارى و توليد نيرو و جز آن استفاده مى شود. با اين همه ميزان تخليه

آن را تا (2500 متر 2) در ثانيه برآورد كرده اند. «1»

در سالهاى اخير كشور تركيه سد هاى وسيعى رادر اطراف فرات ايجاد كرده است كه مورد گفتگو و اختلاف و شايد (خداى نكرده) در آينده دور سبب بروز جنگ ميان دو كشور سوريه و عراق از يك سو و تركيه از سوى ديگر خواهد بود.

چون تركيه در واقع شريان حياتى اين دو كشور را قطع كرده و دچار مشكلات بى

سر چشمه حيات، ص: 351

شمارى ساخته است. ناگفته نماند در ميان كشورهاى اسلامى جهان (به استثناى بنگلادش و جنوب شرقى

آسيا) تركيه پرآب ترين كشور اسلامى بشمار ميرود «1».

1- عَن علىّ عليه السلام قال الفرات سيّد المياه فى الدّنيا و الآخره «2» على عليه السلام فرمود: فرات در دنيا و آخرت سرور و (آقاى) آبهااست.

2- حكيم بن جبير گويد: شنيدم على بن حسين عليهما السلام مى گفت: هر شب ملكى فرود مى آيد با خود سه مثقال مشك از مشك هاى بهشتى مى آورد، و به فرات مى اندازد. در شرق و غرب نهرى با بركت و بزرگتر از آن نيست. «3»

3- عَن أبى عبداللّه عليه السلام يقطر فى الفرات كلّ يوم قطرات من الجنّة «4»

امام صادق عليه السلام فرمود: هر روز قطره هائى از بهشت به فرات مى ريزد

4- عبدالله بن سليمان گويد: در زمان أبى العباس سفّاح امام صادق عليه السلام بالباس سفر به كوفه آمد، در كنار جسر كوفه بالاى مركبش ايستاد به غلامش فرمود: «براى من آب بياور!» خادم، كوزه ملّاحى را

گرفته، پراز آب فرات كرده و به حضرت داد، حضرت به گونه اى از آن آب مى نوشيد، كه از گوشه هاى دهانش به ريش ولباسش مى ريخت، فرمود: «زيادترش كن» غلام زيادتركرد، پس از نوشيدن حمد خدابجاى آورده، و فرمود: «نهر آبيست كه از آن با بركت تر نهرى نيست، آگاه باش هر روز هفت قطره از بهشت به فرات مى ريزد اگر مردم مى دانستند، چه بركتى در اوست، به اطراف آن چادر مى زدند، و دورش رامى گرفتند، اگر خطاكاران، داخل آن

سر چشمه حيات، ص: 352

نمى شدند، هيچ صاحب دردى به او فرو نمى رفت مگر اينكه شفا مى يافت» «1»

5- حنّان بن سدير گويد: مردى از اهل كوفه به خدمت امام باقر عليه السلام رسيد حضرت از او پرسيد: «آيا هر روز در فرات شستشو ميكنى؟ عرض كرد نه.

فرمود: هر جمعه چطور؟ گفت نه فرمود: هر ماه؟ گفت، نه فرمود: پس هر سال گفت: نه حضرت فرمود: از خير و (بركت) محروم هستى» «2»

6- امير مؤمنان عليه السلام فرمود: «آب سيّد نوشيدنيهاى دنيا و آخرت است، چهار نهر در دنيا از بهشت است؛ فرات، نيل، سيحان و جيحان؛ فرات: آب است؛ نيل:

عسل؛ سيحان: خمر؛ جيحان: شير. «3»

علّامه مجلسى رضى الله عنه گويد: شايد اين نامها مشترك است ميان اين نهرها و نهرهاى بهشت. و همچنين فضيلت آنها، چون نام آنها از منبع وحى و الهام سرچشمه مى گيرد و شايد از نهرهاى بهشتى به اين نهرها مى ريزد همانطور كه درباره فرات وارد شده است «4»

7- عَن

أبى عبد الله عليه السلام: «فى قول اللّه عزّوجلّ و آويناهما الى رَبوة ذات قرار و معين.» قال: الرّبوة نجف الكوفه و المعين الفرات» «5»

امام صادق عليه السلام در تفسير آيه مباركه بالا فرمود: «ربوة، نجفِ كوفه و مَعيِن فرات است.»

8- عَن رِبعى قال: قال أبوعبداللّه عليه السلام: شاطى ء الواد الايمن الّذى ذكره اللّه تعالى فى كتابه هو الفرات و البقعه المباركه هى كربلا و الشّجرة هى محمد صلى الله عليه و آله «6» سر چشمه حيات، ص: 353

ربعى گويد: امام صادق عليه السلام در تفسير آيه مباركه فرمود: شاطى ء وادى الأيمن كه خداوند در قرآن يادى به ميان آورده است، فرات است، و بقعه مباركه، كربلا و شجرة محمد صلى الله عليه و آله است.»

9- قال اميرالمؤمنين عليه السلام إنّ نهركم يصبّ فيه ميزابان من ميازيب الجنّة «1» اميرمؤمنان عليه السلام فرمود: به نهر شما دو ناودان، از ناودانهاى بهشتى مى ريزد.

10- قال أبوعبداللّه عليه السلام لو كان بينى و بينه أميال لأتيناه نستشفى منه «2» امام صادق عليه السلام فرمود: اگر ميان من و فرات ميلها يا (فرسنگها) فاصله مى بود براى استشفاء از آن مى آمدم.

11- ابن عباس گويد: نبى اكرم صلى الله عليه و آله فرمود: «خداوند از بهشت پنج نهر نازل كرده است.

نهر سيحون كه نهرِ هند است، و جيحون كه نهرِ بلخ است، دجله و فرات دو نهرِعراق است، و بالأخره نيل كه نهرِ مصر است، خداوند همه آنها را از يك چشمه نازل كرده و

در زمين جارى ساخت، و براى زندگى مردم، منفعت هائى در آنها قرار داد و منظور از آيه مباركه «و انزلنا من السّماء ماءًبقدرٍ فاسكنّاه فى الأرض و إنّا على ذهاب به لقادرون» «3»

اينها است.»

12- عَن صفوان الجمّال قال: سمعت أبا عبداللّه عليه السلام: «يقول و انّ كربلا و ماء الفرات اوّل أرض و اوّل ماء قدّس اللّه تبارك و تعالى و بارك عليها.» «4» صفوان شتربان گويد: شنيدم امام صادق عليه السلام فرمود: «كربلا و آب فرات اوّلين زمين وآبى است كه، خدا آن را مقدّس قرار داده و به او بركت داده است.»

سر چشمه حيات، ص: 354

13- عَن أبى عبداللّه عليه السلام قال: «يدفق فى الفرات كل يوم دفقات من الجنّة» «1» امام صادق عليه السلام فرمود: «هر روز چند بار به فرات از بهشت آب پرتاب مى شود.»

14- قال ابو عبدالله عليه السلام: «كم بينكم و بين الفرات فأخبرته فقال لو كان عندنا لأحببت ان اتيه طَرَفَىِ النّهار» «2» حضرت فرمود: ميان شما و فرات چقدر راه است؟» مقدارش رابه حضرت عرض كردم فرمود: «اگر فرات نزد ما بود دوست داشتم روزى دو مرتبه، (صبح، و شام) بر او بيايم.»

15- عَن الباقر عليه السلام: «و جعلت نحلتها من علىّ خُمس الدّنيا و ثُلثَى الجنّة و جعلت لها فى الأرض أربعة انهار الفرات و نيل مصر و نهروان و نهر بلخ فَزَوّ جِها أنت بخمسمأة درهم تكون سنّة لُامّتك» «3» امام باقر عليه السلام فرمود: خداى عزّوجل به پيغمبر

خطاب كرد: «مهريّه زهرا را از طرف على يك پنجم دنيا و دو سوم بهشت قرار دادم، و در دنيا نيز چهار نهر را در كابين او ثبت كردم، فرات و رود نيل مصر، نهروان و نهر بلخ، ولى (اى محمد) تو، به پانصد درهم تزويجش كن تا در امّت تو سنّت باشد.

16- امير مؤمنان عليه السلام روايت نموده است: رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: أربعة أنهار من الجنّة الفرات و النّيل و سيحان و جيحان، الفرات المأ فى الدّنيا و الآخرة و االنّيل العسل، و سيحان الخمر، و جيحان اللّبن. «4»

«چهار نهر، از نهرهاى بهشتى است: فرات و نيل و سيحان و جيحان؛ فرات: آب است، در دنيا و آخرت، نيل: عسل است و سيحان: خمر؛ و جيحان: شير است.

3 «برداشتن كام بچه با آب فرات!

3 «برداشتن كام بچه با آب فرات!»

1- عَن الصّادق عليه السلام: «حنّكوا أولادكم بماء الفرات، و بتربة الحسين عليه السلام فان لم يكن فبماء السّماء» «1»

امام صادق عليه السلام فرمود: «كام بچه هايتان را با آب فرات و با تربت حسين عليه السلام برداريد اگر نبود با آب آسمان.»

2- عَن سليمان بن هارون، انّه سمع أبا عبداللّه عليه السلام: «يقول من شرب ماء الفرات، و حنّك به فهو محبّنا أهل البيت» «2»

سليمان بن هارون شنيد كه امام صادق عليه السلام مى فرمود: «هر كس آب فرات را بنوشد و كام بچه را با آن بردارد او دوستدار ما اهل بيت است.»

3- عنه عن أبى عبداللّه عليه السلام انّه قال: «ما أظنّ (ما أخال) أحداً يحنّك بمأ الفرات إلّا أحبّنا أهل البيت» «3»

سليما بن هارون از امام صادق عليه السلام

فرمود: «گمان نمى كنم، (دربعض روايات فرمود: خيال نمى كنم) كام كسى را با آب فرات برداشته باشند، دوست دار ما اهل بيت نباشد.»

4- عَن الحسين بن عثمان عَن أبى عبداللّه عليه السلام: «ما أظنّ أحداً يحنّك بمأ الفرات إلّاكان لنا شيعة» «4»

حسين بن عثمان از امام صادق عليه السلام نقل مى كند، فرمود: «گمان نمى كنم، كام كسى را با آب فرات برداشته باشند شيعه ما نشود.

سر چشمه حيات، ص: 356

5- «زمانى كه مولودى متولد شد درهمان ساعت به گوش راستش اذان و به گوش چپش اقامه بگو و اگر دسترسى داشته باشيد كامش را با آب فرات و گرنه با عسل برداريد» «1».

6- أم ميثم گويد: شنيدم: نجمة، مادر امام رضا عليه السلام مى گفت وقتى كه رضا بدنيا آمد در پارچه سفيدى پيچيده به امام موسى عليه السلام دادم، در گوش راستش اذان و در گوش چپ او اقامه گفته و آب فرات خواست، و با آن كامش رابرداشت» «2».

7- امام صادق عليه السلام فرمود: «ما احدٌ يشرب من ماء الفرات، و يُحَنّك به اذا أولد إلّا احبّنا لأنّ الفرات مؤمن»

«كسى كه از آب فرات بنوشد، و موقع بدنيا آمدن كامش را با آب فرات بردارند (بطور يقين) ما را دوست خواهد داشت؛ چون فرات مؤمن است (خود فرات از آبهائى است كه ولايت مارا پذيرفته است» «3».

8- عقبه بن خالد گويد: امام صادق عليه السلام فرات را به ياد آورد، فرمود: «فرات از شيعه على است، و كام كسى با آن برداشته نمى شود مگر اينكه دوستدار ما باشد «4»

4 نهر سيحون و جيحون

4 نهر سيحون و جيحون در روايات از دو نهر با نام سيحان و جيحان در رديف آب فرات به خوبى ياد شده است، اين دو نهر از أنهار معروف است.

در تعريف اين دو نهر رواياتى به دست ما رسيده است كه در فصل فرات تحت شماره 6 و 11 و 16 و در فصل آب زمزم تحت شماره 7 همين بخش ذكر گرديد، براى رعايت إختصار، از تكرار آنها خوددارى مى نمائيم.

آمودريا- يا جيحون كه مهمترين رود منطقه است، از يخچالهاى پامير سرچشمه مى گيرد و پس از دريافت شاخه هايى مانند پنچ كه مرز افغانستان و شوروى به شمار مى رود و وخش، وارد بيابانهاى كم عارضه مى شود و در بستر پهنى كه از هر سوى آن آبراههاى چندى براى بهره بردارى كشاورزى جدا مى شود، جريان پيدا مى كند و سرانجام باقيمانده آبهاى آن از دلتاى پهناورى مى گذرد و به آرال مى ريزد.

سير دريا- يا سيحون از كوههاى پر برف تيان شان بر مى خيزد و از لحاظ مقدار وعرض و عمق كوچكتر از آمودرياست. اين رود درّه معروف فرغانه را سيراب مى سازد و همانند آمو به آرال مى ريزد. در جنوب و جنوب شرقى آسياى ميانه جمهوريهاى تاجيكستان و قرقيزستان، جاى دارد كه تماماً درمنطقه كوهستانى تيان شان، آلاى و پيش كوههاى پامير واقع است، شبكه هاى آبى اين دو جمهورى را بيشتر سرشاخه هاى آمودرياو سير دريا تشكيل مى دهد «1»

5 نهر، دجله و بلخ

5 نهر، دجله و

بلخ دجله بطول (1900 كيلو متر) و وسعت حوزه آن (375000 كيلومتر 2): بسى كمتر از فرات است. اين رود از دامنه هاى توروس شرقى در تركيه سرچشمه مى گيرد و پس از دريافت شاخه هاى چندى در شمال موصل وارد خاك عراق مى شود.

طول اين كشور را در مسيرى تقريباً به موازات فرات تا برخورد 2 رود، طى مى كند. برخلاف فرات كه در عراق شاخه قابل ذكرى به آن نمى پيوندد، رود دجله چندين شاخه از زاب صغير، زاب كبير، دياله، و كرخه، كه همه آنها از دامنه هاى غربى زاگرس برمى خيزد و بخش مهمى از آب حوضه هاى غرب ايران را به عراق صادر ميكند.

زندگى و اعتبار كنونى عراق همانند سودان و مصر كه به نيل وابسته است، به رودهاى فرات و دجله بستگى نزديك دارد و در نتيجه وجود همين رودها بوده است كه نه تنها تمدنهاى بابل و كلده در زمانهاى گذشته، بلكه مراكز بزرگ و تمدن و فرهنگ اسلامى در دورانهاى مختلف در اين سرزمين پديد آمده است «1».

نهر بلخ اگر همان نهر جيحون باشده در روايات 11، 15، 16 فصل 2 فرات از او به خوبى نام برده شده است؛ و همچنين نهر دجله كه باز در همان روايت مجمع البيان از ابن عباس از جمله نهرهاى بهشتى محسوب شده، از آبهاى محمود و

سر چشمه حيات، ص: 359

ممدوح به حساب آمده، در رديف آب فرات ذكر گرديده است؛ و نيز مورد احترام مى باشد.

«

و اما حديث ديگر» عَن أبى بصير عَن أبى عبداللّه عليه السلام قال: «نهران مؤمنان و نهران كافران، نهر بلخ و دجلة و المؤمنان نيل مصر و الفرات فحنّكوا أولادكم بمأ الفرات» «1» ابى بصير از امام صادق عليه السلام روايت كرده است كه آن حضرت فرمود: دو نهر مؤمن و دو نهر كافر است كافرها دجله و نهر بلخ و مؤمن ها رود نيل مصر و فرات است، پس اولادتانرا با آب فرات كام برداريد.

اين حديث بظاهر دجله و نهر بلخ را مذمّت نموده است،

اما توضيحى در (النّهاية) ابن اثير جزرى هست، تقريباً مشكل را حلّ مى كند، او مى گويد:

اين نهرها را به عنوان مؤمنان و كافران ذكر كرده است، شايد بدين جهت باشد كه آب نيل و فرات بدون زحمت و بى خرج به دست مردم مى رسد و در سطح زمين جارى شده و سيراب مى كند، مانند مؤمنين كه نفعشان بى زحمت به همه مى رسد، برخلاف آندوى ديگر كه با مخارج زياد دردسترس مردم قرار مى گيرد

6 رود نيل

6 رود نيل رود نيل طويل ترين رود جهان به درازاى تقريبى (6700 كيلومتر) درحاشيه شرقى صحراى بزرگ آفريقا قرار گرفته است و درحوضه اى به وسعت (2870000 كيلومتر 2) ازمرتفعات و درياچه هاى شرقى آفريقا درحدود (50 عرض جنوبى سرچشمه جنوبى) و دراطراف (310 عرض شمالى) به درياى مديترانه مى ريزد وخود در طول

110 محيط زمين جريان دارد حوضه آبى اين رود بخشهايى از كشورهاى تانزانيا، بوروندى، رواندا، كنيا، اوگاندا، اتيوپى و تمامى وسعت سودان ومصر را دربر مى گيرد، ولى در سودان و مصر است كه حيات اقتصادى و وجود سياسى اين دوكشور بدان بستگى دارد. به ديگر سخن سودان ومصر هرچه دارند از نيل دارند «1»

درباره رود نيل مصر روايت بر دو گونه صادر شده است، يك دسته آنرا مورد تعريف و مدح قرار داده است مانند روايات شماره 16، 15، 16 فصل 2 آب فرات و شماره 7 فصل آب زمزم وروايت 1 فصل 4 كه به تعريف و تمجيد آن تصريح كرده است.

«

أمّا حديث ديگر» 1- قال علىّ بن أبى طالب عليه السلام ماءنيل مصر يميت القلب و لا تغسلوا رؤسكم من

سر چشمه حيات، ص: 361

طينها، فانّها تورث الزّمانة و الدّياثة «1» امير مؤمنان عليه السلام فرمود: آب نيل مصر دل را مى ميراند، سرتانرا، با گِل آن نشوئيد چون سبب زمين گيرى و ديّوثى «بى غيرتى» مى شود.

2- عَن الصّادق عليه السلام تفجّرت العيون من تحت الكعبة و مأ نيل يميت القلوب و الأكل فى فخارها و غسل الرأس بطينها يذهب بالغيرة و يورث الدّياثه «2»

ازامام صادق عليه السلام است، چشمه ها از زير كعبه شكافته شد، و آب نيل دلها را مى ميراند، خوردن

در ظروف سفالى آن و شستن سر با گِل آن غيرت را مى برد و بى غيرت مى كند.

قال الحرّ العاملى ره يمكن ان يكون المراد انّه يذهب قسوة القلب و يحصل منه اللّين و الخشوع و رقّة القلب فيكون مدحاً له و يمكن حمله على الكراهة و الأوّل على الجواز، «3»

حرّعاملى رحمة اللَّه عليه مى فرمايد. ممكن است از جمله (يذهب بالغيرة) منظور، اين باشد كه قساوت قلب را از بين مى برد و به جاى خشونت، ايجاد نرمش و خشوع مى كند، در اين صورت اين أحاديث، تعريف و تمجيد از آن است. و ممكن است آن را به كراهت و اوّلى را به جواز حمل كنيم.

علّامه مجلسى- رضوان الله عليه مى گويد: وامّا نيل، شايد شقاوت اهل آن به خاطر بدى خاك مصر باشد؛ چنانچه در اخبار است «فلوجَرى فى غيرِه لم يكن كذالك» «4»

اگر درغير ازخاك مصر جارى شده بود اين طور نمى شد.

البتّه تأثير آب وهوا و خاك هر منطقه از كره زمين، در اخلاق، آداب، فرهنگ، حتّى در خلقت انسان و حيوانِ همان منطقه غير قابل انكار است،

با تجربه ثابت شده است كه: 0 انسانهاى يك منطقه، خون گرم و شجاع و

سر چشمه حيات، ص: 362

غيرتمند و در عين حال با گذشت هستند، ولى منطقه ديگر، درست نقطه مقابل آن است، منطقه اى سفيد پوست و ديگرى سياه پوست، جايى انسانهاى سالم و چاق و خوش تيپ و ديگرى غير آن.

پس، تأثير خاك در ساختمان و ساختار بدن انسانها در موضع قدرت

مى باشد، اگر سفرهايى به أقصى نقاط كره زمين و يا مناطق مختلف آن كرده و با اهالى وساكنين آنها تماس نزديك داشته باشيم، تفاوت فاحش و فرق باور نكردنى را مى بينيم.

در محلى بخاطر نگاه گوشه چشمى به ناموس كسى برابر است با از دست دادن جان عزيز خويش؛

امّا در محل ديگر از هر گذرگاهى عبور كنى بطور آشكار دعوت به افت و خيز مى كنند؛

در منطقه اى انسانها نترس، قوى دل وروح نيرومند و در ديگرى ترسو، ناتوان، و ضعيف مى باشند.

پس أخبار و أحاديث به واقعيت نظارت دارد، حالا آن واقعيّت ها و حقيقت ها چه باشد واللَّه العالم بالسّرّوالخفيّات. خداوند داناى اسرار و رازهااست

7 آب برهوت

7 آب برهوت برهوت، منطقه سوزان و بيابان خشك و هواى گرمِ آتشبار در بيابان حضرموت دركشور عربى «يمن» واقع است، در روايات زياد، ذكرى از اين منطقه به ميان آمده است، حتّى مى فرمايند كه: در عالمِ برزخ، ارواح كفّار و منافقين در آنجا معذّب مى شوند، همان طور كه أرواح مؤمنين، در وادى السّلام نجف اشرف در جوار و همسايگى امير مؤمنان عليه السلام متنعّم و در شادى و خوشى قرار مى گيرند.

1- عَن القدّاح عَن أبى عبداللّه عليه السلام عَن آبائه عليهما السلام قال: قال اميرالمؤمنين عليه السلام شرّماء على وجه الأرض ماءبرهوت و هو الّذى بحضر موت يرده هامّ الكفّار بالّليل» «1» قدّاح از امام صادق عليه السلام از پدران، بزرگوارش عليهم السلام روايت مى كند اميرمؤمنان عليه السلام فرمود: «بدترين آب روى زمين، آب برهوت است كه

در حضرموت قراردارد، شبها ارواح كفّار به آن وارد مى شوند.

2- عَن السّكونى عَن أبى عبداللّه عليه السلام قال: قال رسول اللّه صلى الله عليه و آله: «شّراليهود، يهود بيسان و شرّ النّصارى نصارى نجران و خير ماء على وجه الأرض، ماء زمزم وشرّمأ على وجه الأرض، ماء برهوت و هو وادٍ بحضرموت ترد عليه هامّ الكفارو صداهم «2».

سكونى از امام صادق عليه السلام روايت مى كند: كه رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: «بدترين يهودى ها يهود «بيسان» و بدترين نصارى نصاراى «نجران» است و بهترين آب روى

سر چشمه حيات، ص: 364

زمين، زمزم و بدترين آن، آب برهوت وادى است در حضرموت كه أرواح و أبدان كفّار بر آن وارد مى شود.»

(بيسان: شهركى است در شام و نجران، محل معروفى است، درميان حجاز و شام و يمن) «1»

در كتاب (از مباهله تا عاشورى) بطور مفصّل و خواندنى از موقعيّت محلّ و اهل نجران و صنايع دستى آنان شرحى نوشته ام به آنجامراجعه شود.

(صدى: بدن آدمى رابعد از مرگ مى گويند «المنجد والقاموس و النّهاية»).

(هامّ وهامّة الرأس، فرقِ سرِ هر چيز، رئيس، گروه، جماعت، مردم «المنجد و القاموس و النّهايه») (در نهاية اللّغة مى گويد: الهامّه: الرّأس و اسم طائر و هو المراد فى الحديث و ذلك انّهم يتشأموّن بهاو هى طير اللّيل و قيل: هى البومة «2» هامه بمعناى سر و سرپرنده اى را گويند كه با او فال بد مى زنند و شايد همان شب پره يا فاخته يا بوم

باش

8 آب گوگردى و تلخ

8 آب گوگردى و تلخ روايات مذمت كننده اين آبها در بخش 6 فصل 25، مشروحاً گذشت.

چشمه هاى آب گرم در سراسرايران به ويژه دردامنه هاى كوه البرز وزاگرس پراكنده اند وبسيارى ازآباديهابه علّت داشتن اين گونه چشمه ها، شهرت واهمّيّت يافته، آب گرم نام گرفته اند.

در هر منطقه آب گرمها با زبان محلى نامگذارى شده است. مثلا در اطراف اردبيل با زبان آذرى شناخته ميشوند. مانند (گاميش گلى- سارى سو- قره سو- قوتور سويى- سردآبه- داغ آتان- بوشلى سويى و ...)

يا در جاهاى ديگر آذربايجان (زَى سو- شورسو) يا در محلّات (آب شفا- آب حكيم) و در ورتون اصفهان (آب كچلى- آب مفاصل) همچنين در سمنان (چشمه آب قولنج) و بالأخره آبگرمهاى دامنه دماوند و ساير مناطق كه شمارش آنها به طول مى انجامد.

به طور كلّى مردم در خواصّ اين آبها عقايد خاصّ دارند و از زمانهاى دور براى استشفاى امراض مختلف بسوى اين گونه آبهاى معدنى رو مى آورند و چون با ايمان خالص آب تنى مى كنند به نتيجه مطلوب مى رسند.

امّا واقعاً اين آبها براى شفاى بيماران مؤثّرند؟! يا تغيير فيزيكى زندگىِ يكنواخت، واستفاده از آب و هواى سالم خوردنيها و آشاميدنيهاى طبيعى، كمك هاى روانى و اعتقادات درونى است كه، امراض را ولو به طور موقّت از بدنها دور

سر چشمه حيات، ص: 366

مى سازد؟ خدا ميداند.

به

هر حال اين شهرتها و عقيده ها كار خود را كرده و به طرز زيبايى جا افتاده است. چنانچه مى بينيم در طول سال عامّه مردم، مخصوصاً شهرنشينان به انتظار فرا رسيدن تابستان و تعطيلى مدارس مى نشينند تا به مناطق ييلاقى و آبگرمها سفر كرده و بهبودى خود را بدست آورند. ما هم شفاى همه بيماران را با هر وسيله اى كه باشد، از خداوند قادر يكتا خواستاريم. آمين

بخش 9 مراسم سنّتى آب

اشاره

1- آب پاشيدن روز نوروز.

2- آب پاشى هنگام ورود عروس.

3- آب پاشيدن روى قبر.

4- نهى از شستن ميّت با آب گرم

1 پاشيدن آب روز نوروز

1 پاشيدن آب روز نوروز از تاريخهاى ديرين واز قديم الايّام سنّت هاى مختلفى ميان مردم در رابطه باآب رايج است. و پيران و سالخوردگان به آنها زياد پاى بند هستند، براى خود به عنوان «يُمن» قبولانده اند مانند: 1- پاشيدن آب روز عيد نوروز 2- پاشيدن آب به دَمِ دَرْ موقع ورود عروس 3- پاشيدن آب روى قبرها 4- پاشيدن آب پشت سر مسافر و غيرآنها.

آيا اين سنّتها مبتنى بر أصل است يا نه، به مطالب آينده توجّه فرماييد.

1- معلّى بن خنيس از امام صادق عليه السلام روايت مى كند كه آن حضرت فرمود: (روز «نيروز» (نوروز) روزيست كه پيغمبر صلى الله عليه و آله در غدير خم به ولايت اميرمؤمنان عليه السلام بيعت گرفت و به ولايت او اقرار كردند، خوشا به حال كسى كه ثابت ماند و واى بر كسى كه بيعت را شكست.! و روزى است كه پيغمبر اميرمؤمنان را به وادى جنّ فرستاد و بر آنها عهدها و پيمانها بست؛

روزى است كه به اهل نهروان، غالب شد و ذوالثّديه را كشت و روزى است كه، درآن روزقايم مااهل بيت و ولاةامرظهور مى كند؛ خداونداورابه دجّال غالب مى كند؛ واورا در دروازه كناسه كوفه به دار مى آويزد؛ روز نوروزى نمى آيد مگر اينكه ماامّيد فرج داريم؛ چون روز نوروز از روزهاى ماوشيعيان ما است.

پيغمبرى از انبياء بنى اسرائيل به اجساد

هزاران نفر گذشت كه، از ترس وبا يا طاعون فرار كرده بودند؛ و خداوند به او وحى نمودكه به خوابگاهها و قبرهاى آنها

سر چشمه حيات، ص: 370

آب بپاش، آن پيغمبر در روز نوروز به آنها آب پاشيد؛ و همه زنده شدند؛ كه تعداد آنها سى هزار نفر بودند و مدّتى هم زندگى كردند.

«فَصارصَبّ الماء فى يوم النّيروز سنّةً ما ضية»

«پس پاشيدن آب در روز نوروز سنّت مقبول گرديد» و علّت آنرا نمى داند، مگر راسخون در علم، آن اوّلين روز سال فارسها است. معلّى مى گويد: حضرت، املاء فرمود: و من نوشتم «1»

2- شيخ طوسى رضوان الله تعالى عليه در كتاب مصباح المتهجّد از معلّى بن خنيس از مولانا امام صادق عليه السلام روايت مى كند كه آن حضرت فرمود:

«هر وقت روز نوروز فرا رسد غسل كن، و پاكيزه ترين لباسهايت را بپوش و با بهترين عطر، خود را خوشبوكن و آنروزرا روزه بگير وقتى كه نوافل نماز ظهر را خواندى چهار ركعت نماز بخوان در ركعت اول حمد و ده مرتبه «انّاأنزلنا» و در ركعت دوم، «حمد» و ده مرتبه «قل ياايّهاالكافرون» و در ركعت سوّم، «حمد» و ده مرتبه «قل هو اللّه» و در ركعت چهارم، «حمد» و ده مرتبه «معوّذتين» را بخوان و سجده كن! پس از فراغت، سجده شكر بجا بياور! خداوند گناه پنجاه سال تورا مى بخشد» «2»

3- احمدبن فهد در كتاب المهذّب از معلّى نقل مى كند كه درصبح روز نوروز به خدمت امام صادق عليه

السلام وارد شدم «فقال أتعرف هذاليوم» «آيا امروز را مى شناسى؟» عرض كردم: نه ولكن روزى است كه عجم آن را بزرگ شمرده ومبارك مى داند، فرمود: اين طور نيست، قسم به بيت عتيق كه در بطن مكه است. اين روز به خاطر

سر چشمه حيات، ص: 371

كار قديم است، برايت روشن كنم، عرض كردم: دانستنم از شما بهتر است براى من از زندگى هميشه گى، خداوند دشمنانتان را هلاك كند،

فرمود: اى مُعلّى! روز نيروز، روزيست كه خداوند در آن روز از بندگان پيمان گرفت كه او را عبادت كنند، به او و شريك قرار ندهند. پيامبران، حجّت ها، اولياء او را بپذيرند. و آن اوّلين روز خورشيداست؛

در آن روز بادهاى لواقح وزيد؛ و در آن روز سبزه هاى زمين خلق گرديد؛ و روزيست كه كشتى نوح بر جودى قرار گرفت؛ و روزيست كه خداوند قومى راكه از ترس مرگ فرار كرده و همگى مرده بودند، زنده كرد.

روزيست كه ابراهيم عليه السلام بت ها را شكست؛ و روزيست كه پيغمبر امير مؤمنان عليه السلام را بر دوش گرفت تا بتهاى قريش را از بالاى بيت الله الحرام انداخت، و خردكردوو ... «1»

جريان عيد نوروز در جلد 59 بحارالانوار از صفحه 95 تا صفحه 143 مشروحاًبيان شده است

2 آب پاشى هنگام ورود عروسى!

2 آب پاشى هنگام ورود عروسى! 1- «يا علّى! اذا دخلت العروس بيتك فاخلع خفّيهاحين تجلس

و أغسل رجليها و صبّ الماء من باب دارك الى أقصى دارك» «1» پيغمبر به اميرمؤمنان عليه السلام فرمود: «اى على! هنگامى كه عروس داخل خانه ات شد كفشهايش را در بياور و پاهايش را بشوى، و آن آب را از دَمِ دَرِ خانه ات تا دورتر بريز؛ اگر اين كار را انجام دهى، خدا هفتاد هزار رنگ فقر را، از خانه ات بيرون مى كند؛ هفتاد هزار رنگ از بركت به خانه ات داخل مى شود؛ و هفتاد رحمت بر تو نازل مى كند؛ كه بر سر عروس پر مى زند، تا به هر گوشه خانه ات، از آن بركت برسد مادامى كه عروس در آن خانه است، از مرضهاى جنون و جذام و برص در امان مى ماند.

و در هفته اوّل عروس را از خوردن البان «2» و سركه و گشنيز و سيب ترش ممنوع كن، اميرمؤمنان عليه السلام عرض كرد: يا رسول اللّه چرا از اين چهار مورد مانع شوم؟

فرمود: اين چهار چيز، رَحِم (زن) را از زايمان عقيم، وازكار مى اندازد؛ حصيرى در يك گوشه خانه بهتر از زن نازا است

عرض كرد يا رسول اللَّه چرا از سركه مانع شوم؟ فرمود: اگرزن موقع حيض سركه بخورد أبداً پاك نمى شود؛ و گشنيز حيض را به هيجان در مى آورد؛ و زايمان زن سخت مى شود. و سيب ترش قطع حيض مى كند و براى زن درد آور است

3 آب پاشيدن بر روى قبر

3 آب پاشيدن بر روى قبر 1- عَن علّى عليه السلام: «انّ الرّش على القبوركان على عهدالنبى صلى الله عليه و

آله» «1»

على عليه السلام فرمود: «آب پاشيدن به قبرها در زمان پيغمبر صلى الله عليه و آله بود»

2- سُئل عن أبى عبداللَّه عليه السلام: عَن رشّ الماء على القبر قال: «يتجا فى عنه العذاب مادام النَّدى فى التّراب» «2»

از امام صادق عليه السلام: از آب پاشى بر قبر سؤال كردند فرمود: «مادامى كه رطوبت درآن خاك است، عذاب از او برداشته مى شود.»

3- عَن أبى عبداللّه عليه السلام قال: «السّنّة فى رشّ الماء على القبر أن تستقبل القبلة و تبدء من عند الرأس الى عند الرّجل ثمّ تدور على القبر من الجانب الآخر ثمّ يرشّ على وسط القبر فكذالك السّنّة» «3»

روايت از امام صادق عليه السلام است فرمود: سنّت در كيفيت آب پاشى به قبر بدين ترتيب است كه، رو به قبله ايستاده از طرف سر به طرف پا بپاشند سپس تاآن طرف به دور قبر چرخيده و آخرِ آب را به وسط قبر بريزند.» 4- عَن محمدبن الوليد انّ صاحب المقبره سأله عَن قبر يونس بن يعقوب و قال: من صاحب هذالقبر؛ فانّ ابا الحسن، علىّ الرّضا عليه السلام اوصانى و أمرنى ان أرشّ قبره أربعين شهراً أو أربعين يوماً فى كل يوم مرةً «4»

محمد بن وليد مى گويد: صاحب مقبره از او از قبر

سر چشمه حيات، ص: 374

يونس بن يعقوب پرسيد و گفت: صاحب اين قبر كيست؟ كه ابالحسن علىّ بن موسى الرضا عليه السلام مرا وصيّت و امر كرده است، چهل ماه يا چهل روز هر روز

يك مرتبه به اين قبر آب بپاشم.

4 نهى از شستن ميّت با آب گرم

4 نهى از شستن ميّت با آب گرم 1- عَن زرارة قال: قال أبى جعفر عليه السلام: «لا يُسَخَّنُ الماء للميّت» «1» از امام باقر عليه السلام روايت كرده است كه فرمود: «براى ميت آب، گرم نشود.» يعنى ميّت را باآب گرم نه شويند

2- عَن أبى عبداللّه عليه السلام قال: «لا يسخّن للميّت الماء لاتعجل له النارّ و لا يحنّط بمسك» «2»

امام صادق عليه السلام فرمود: «براى ميت آب، گرم نشود، آتش رابراى او عجله نكنيد با مشك هم حنوط نشود.»

3- عَن أبى جعفر عليه السلام و أبى عبداللّه عليه السلام قال: «لا يقرب الميّت ماءاً حميماً» «3» امامين صادقين عليه السلام فرمودند: «آبگرم براى ميّت، نزديك نكنند.

خاتمه

اشاره

1- طينت و ميثاق

2- دفع ستم از آب و آتش مسلمانها

در پايان ناگزير از بيان مطالبى هستم كه نوعى با «آب» ارتباط دارد و

اطلاع يافتن از آنها خالى از فايده نمى باشد

1 طينت و ميثاق

1 طينت و ميثاق مسئله طينت و ميثاق و مسئله طينت مؤمن و كافر دو مسئله غامض و از مشكلات اخبار است كه جريان حقيقى آن نزد خدا و رسول و اوصياء طاهرين او مى باشد.

خيلى ها كوشيده اند كه در حلّ و تفسير آن به نوعى خود را خلاص كنند امّا غير از يكدسته نظريه هاى مبهم و تأويلات دور از فهم و يا تفسيرهاى نابجا نتوانسته اند چيزى در اختيار حقيقت پويان، و دانش جويان قرار دهند و نمى توانستند؛ چون دور از حيطه علمى و بزرگتر از وسعت فكرى آنان بود.

علّامه مجلسى- رضوان الله تعالى عليه- در بحارالأنوار «1» پس از درج أحاديث واخبار مربوط به دو مسئله فوق، كراراً از تفسير آنها اظهار عجز مى كند، و كسانى كه در تأويل و تفسير آنها به خود جرأت داده و اظهار نظر كرده اند، به باد انتقاد گرفته و از اين توجيه ها و توضيح ها ابراز نارضايتى مى كند.

در ج 5، بحارالأنوار، در بيان حديث 6 باب 10، الطّينة و الميثاق، مى فرمايد: «ثمّ إعلم أنّ هذاالخبر و أمثاله ممّا يصعب على القلوب فهمه و على العقول، إدراكه» «2» بدان! اين خبر و امثال آن از اخبارى است كه فهم آن براى دلها و درك آن بر عقلها سخت است»

در جاى ديگر مى گويد:

سر چشمه حيات، ص: 378

اعلم انّ اخبار هذا الباب من متشابهات الأخبار و معضلات الآثار و لأصحابنا رضى اللّه عنهم فيها مسالك» «1»

.

«بدان كه! اخبار اين باب از متشابهات اخبار و مشكلات آثار است، در حل آنها بر اصحاب ما، (خدا از آنها راضى شود)، راههاى گوناگون است.

پس از آن، آراء و نظريّات گروههاى مختلف را ذكر كرده است؛ امّا خودش نمى پسندد، و باز در بيان حديث 21 ج 67 ص 108، مى فرمايد: «و هو من غوامض الأسرار» «آن (واقعه) از ناپيدا ترين و مشكلترين اسرار است.»

بالأخره در پايان بيان همان حديث مى گويد:

و أقول بناء هذه التأويلات على امور ليست مخالفتها لُاصول متكلّمى الأماميّه أقلّ من مخالفة ظواهر تلك الأخبار و قد تكلّمنا فى أمثال هذه الروّايات فى كتاب العدل و كان ترك الخوض فيها و أمثالها و ردّ علمهامع صحّتها الى من صدرت عنه احوط و أولى كما قال مولانا اميرالمؤمنين عليه السلام (و قدسئل عَن القدر.)

«طريق مظلُم فلا تسلكوه و بحرُ عميق فلا تلجوه و سرّ اللَّه فلا تتكلّفوه» «2» مى گويم: بناء اين تأويلات بر پايه هاييست كه، مخالفت آن پايه ها، با اصول متكلّمين امامية، كمتر از مخالفت با ظاهر آن اخبار نيست. و در كتاب «عدل» در باره امثال اين روايات سخن گفته ايم و ترك كردن «خوض» در آن و امثال آن با وجود صحيح بودن، «رجوع» كردن علم آنها به كسى كه از او صادر شده، يعنى: به خود ائمه عليهم السلام مقرون به احتياط و اولى

است؛

چنانكه مولايمان اميرمؤمنان عليه السلام در جواب كسى كه از مسئله «قدر» سؤال كرد؛ فرمود: «راه تاريك است در آن نرويد، درياى ژرف است، وارد نشويد، سرّ خداست، بخود زحمت ندهيد»

سر چشمه حيات، ص: 379

همانطور كه در مقدّمه اين كتاب به عرض رسيد؛ اخبار واحاديثى كه از پيشوايان و بزرگان دين صادر شده است، اگر قابل فهم بود چه بهتر، و در صورت صحّت آنها اگر از فهم آن عاجز مانديم، و يابا مذاق و ميزان فهم ما تطبيق نكرد، ردّش نكنيم، به مقام انكار نياييم، بلكه علمش را به خود رسول خدا و اوصياء گراميش محوّل كنيم.

1- عَن أبى عبداللَّه عليه السلام قال: «انّ اللّه عزّوجلّ، خلق ماءاً عذباً فخلق منه أهل طاعته و جعل ماءً مرّاً فخلق منه أهل معصيته ثم أمرهما فاختلطا فلولا ذلك ما ولد المؤمن الّا مؤمناً و لا الكافر الّا كافراً» «1»

.

امام صادق عليه السلام فرمود: خداى عزّوجلّ آب سرد و گوارايى را آفريد و اهل طاعتش رااز آن ايجادنمود و آب تلخى خلق كرد اهل معصيت را از آن بوجود آورد سپس امر كرد آن دوآب به هم مخلوط شدند، اگر اين تركيب يافتن نبود از مؤمن غير از مؤمن و از كافر غير از كافر متولّد نمى شد.

2- اسحاق سبيعى: از امام محمد باقر و امام جعفر صادق عليهما السلام روايت مى كند كه آنحضرتها فرمودند: در ابتداء آفرينش، خداوند زمين و طينتى را آفريد، و آن را شكافته آبى بيرون آورد، و آن آب

را هفت شبانه روز بر آن زمين و طينت جارى ساخت. سپس آب را قطع كرد، و از خالص آن طينت، مقدارى برداشت، و آن طينتِ ائمّه عليهم السلام است.

سپس از قسمت پايين آن طينت قبضه ديگر گرفت. آن هم طينت ذريّه امامان و شيعيان آنهاست. اگر طينت شما را مانند طينت ما، به حال خود وامى گذاشت، ما و شما يكسان مى شديم.

عرض كردم: پس با طينت ما چه كرد فرمود: «خداوند دوباره زمين خشك و بايرى آفريد، سپس ازآن زمين، آب تلخى بيرون آورد و هفت شبانه روز آن آب را،

سر چشمه حيات، ص: 380

بر آن زمين جارى ساخت. آب را قطع كرد باز از خالص آن طينت، كه طينت ائمّه كفر است يك مشت برداشت. اگر آن را به حال خود رها مى كرد، هيچيك از آنها نه شهادتين مى گفتند و نه حجّ و عمره به جا مى آوردند؛ نه زكات مى دادند و نه صدقه و نه عمل خيرى ازآنها سر مى زد.

سپس، طينت شيعيان ما را، با طينت دشمنان ما، مخلوط كرد؛ و مانند چرم آن را كشيد، مقدارى از اين و مقدارى از آن رابر گرفت و فرمود: اين براى بهشت است ترسى ندارم، و اين هم براى جهنّم است از هيچكس نمى ترسم؛ سپس آن دو طينت را باهم طى مخلوط كرد.

اگر از هر مؤمنى، خشونت و بد خلقى و گناه و اعمال سيئه ببينى، از آن زمين شوره زار است كه، از طينت ناصبى مخلوط شده؛ و هر خوش اخلاقى

و خوشرويى و شادابى و روزه و نماز كه از ناصبى ها مى بينى، از آن زمين است كه از طينت مؤمن به او ممزوج شده است. «1»

مشابه اين حديث با عبارت هاى گوناگون و مطالب متفاوت از ائمّه اهل بيت عليهم السلام فراوان است؛ در خلال چند حديث، از زمين هاى ياد شده به صورت بالا، نام مى برد، و در ضمن حديث مفصلى فرمود:

3-: يا ابراهيم! اقرء هذه الآية. (الّذين يجتنبون كبائر الأ ثم و الفواحش الّا اللّمم ان ربّك واسع المغفره هو اعلم بكم اذ أنشأكم من الأرض» «2» أتدرى ما هذه الأرض؟ قلت: لا قال: إعلم! انّ اللَّه عزّوجلّ خلق ارضاً طيّبة طاهرة و فجّر منها ماء عذبا زلالًا فراتاً سائغاً، فعرض عليها ولايتنا أهل البيت فقبلتها، فاجرى عليها ذلك الماء سبعة ايام.

ثمّ نضب عنها ذلك الماء بعد السّابع، فأخذ من صفوة ذلك الطّين طيناً، فجعله طين

سر چشمه حيات، ص: 381

الائمه عليهم السلام ثم أخذ جلّ جلاله ثفل ذلك الطيّن، فخلق منه شيعتنا و محبّونامن فضل طينتنا. فلو ترك يا ابراهيم طينتكم كما ترك طينتنا، لكنتم أنتم و نحن سواء «1».

امام محمد باقر عليه السلام در جواب سؤال ابواسحاق ابراهيم ليثى كه، در ضمن روايت مفصّلى، ازامام پرسيده است كه، چرا از شيعيان شما اعمال ناشايست و رفتار بد واز دشمنانتان رفتار خوب و خوشرفتارى و غيرآن ديده مى شود؟ فرمود:

«يا ابراهيم! اين آيه را بخوان! «الّذين يجتنبون» تا آخر آيه» آيا مى دانى اين زمينى كه در آيه

ذكر شده چيست؟ عرض كردم: نه فرمود: «بدان كه خداى عزّوجلّ زمين طيّب و طاهرى آفريد و آن را شكافته آب سرد و زلال و سفيد و گوارايى بيرون آورد، سپس ولايت ما اهل بيت را به آن عرضه داشت آنهم پذيرفت.

پس آن آب را بر آن زمين، هفت روز جارى ساخت، و آن آب را پس از هفت روز قطع كرد، از خالص آن گِل، گِلى اخذ كرد و آن را طينت ائمه عليهم السلام قرار داد، وآفرينش دوستداران مااز زيادى طينت مااست، اى ابراهيم! اگر طينت شما رامثل طينت ما به حال خود رها مى كرد، شما هم مثل ما مى شديد.

عرض كردم يابن رسول اللَّه!، پس خدا با طينت ما چه كرد؟ فرمود: «طينت شما را مخلوط كرد اما طينت ما رابا هيچ چيز تركيب نداد، عرض كردم: اى پسر رسول خدا! طينت ما را به چه چيزى مخلوط كرد.!

فرمود: «خداى عزّوجلّ زمين شوره زار خبيث و بدبويى آفريد، و در آن زمين چشمه آب شور و تلخ و ناگوارى را شكافت، ولايت اميرمؤمنان عليه السلام را به او تكليف كرد و آن هم نپذيرفت هفت، روز آن آب را در آن زمين شوره زار جارى ساخت، و بعد از هفت روز خشك كرد، از كدر (محلّ تيره) آن يك مشت گِل بدبوى خبيثى برداشت، امامان كفر و طاغيان فاجر را از آن آفريد،

سر چشمه حيات، ص: 382

سپس بقيه آن گِل را با گِل شما مخلوط كرد، اگر گل آنها

با گل شما مخلوط نمى شد، ابداً ازآنها كار خوب به عمل نمى آمد، نه امانتى را ادا مى كردند، و نه شهادتينى مى گفتند، نه روزه و نماز و نه حجّى به جا مى آوردند، ونه در صورتها به شما شبيه مى شدند. اى ابراهيم! براى مؤمن چيزى از اين بزرگتر نيست كه صورت خوبى را در هيكل دشمن خدا به بيند و او نداند كه، آن صورت زيبا از گِلِ مؤمن و مخلوط شدن آن است.

اى ابراهيم! سپس آن دو گِلْ را با آب اوّل و دوم ممزوج كرد، پس آنچه كه از شيعيان ما از ربا، زنا، لواط، خيانت، شرب خمر، ترك نماز و زكاة و حجّ و جهاد مى بينى همه آنها از دشمنان ناصبى ماست، و از مخلوطىِ گِلِ آنها و اثرات آن است

حج، جهاد و اعمال خوب و شايسته كه در دشمنان ناصبى ما مى بينى، همه از اثرات مخلوطىِ گِلِ مؤمن با اوست «1».

اين روايت را در كتاب شريف بحارالانوار: ج 5 و ج 67 با راويها و عبارتهاى گوناگون از كتابهاى مختلف روايت كرده است؛ چون روايت، مفصّل بود، مخصوصاً روايت علل الشرايع كه، آخرين روايت كتاب علل الشرايع مرحوم شيخ صدوق رضى الله عنه هم است. و روايت احمد بن محمد كوفى تفصيل زيادى داشت، براى رعايت اختصار به همين اندازه كفايت كرديم.

در اين روايات با كلمه «آب» كه علت به وجود آمدن آدم و انسانهاى خوب و بد از آن بوده، اشاره شده است؛ به آن مناسبت دوحديث فوق در اين كتاب درج گرديد

ولى فهم و درك حقيقت آن، بالاتر از ميزان كشش فكرى و علمى، اشخاص معمولى وعادى مى باشد

2 دفع ستم از آب و آتش مسلمانها

2 دفع ستم از آب و آتش مسلمانها دفع ظلم و دفاع از اموال و نفوس مسلمانها و اهمّيّت دادن به گرفتاريهاى آنان از اهمّ واجبات است، در حديث شريف و مشهورى آمده است، رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود:

«من أصبح ولايهتمّ بأمور المسلمين فليس بمسلم» «1» «هر كس صبح كند وبه كارهاى مسلمانها (به گرفتاريهاى آنان) اهمّيّت ندهد مسلمان نيست» بدين جهت مسلمانها را تشويق كرده است، از ناموس و مال و جان همديگر دفاع كنند. و اجازه ندهند، دشمن به آنها دست درازى كند.

در ميان حقوق مسلمانها به دو چيز اهمّيّت شايانى قايل شده است.

1- قال: أمير المؤمنين عليه السلام قال: «رسول اللَّه صلى الله عليه و آله من ردّ عَن قوم من المسلمين عادية ماءٍ اونارٍ و جبت له الجنّة) «2» اميرمؤمنان عليه السلام فرموده است: رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: «هر كس از تجاوز به آب و آتش گروهى از مسلمانها جلوگيرى نمايد بهشت، بر او واجب مى شود.)

2- عَن علىّ عليه السلام قال: «من ردّ عَن المسلمين عاديةَ ماءٍ او نارٍ او عاديةَ عدوّ مكابر للمسلمين غفر اللَّه ذنبه» «3» اميرمؤمنان عليه السلام فرمود: «هر كس از تجاوز دشمن به آب و آتش و يا از تجاوز

سر چشمه حيات، ص: 384

دشمن به خود مسلمانها جلوگيرى كند، خداوند گناهش را

مى بخشد.»

3- و فى الحديث من كفّ عَن مؤمن عادية ماء ونار» «1» «در حديث است، هر كس از تجاوز به آب و آتش مؤمن خود دارى كند ...»

«و من يسمع رجلًا ينادى: يا للمسلمين! فلم يجبه فليس بمسلم» «2» «هر كس بشنود كه مردى مسلمانها را به فرياد رسى بخواند و به او جواب ندهد مسلمان نيست.»

أفسوس كه پاره تن رسول خدا صلى الله عليه و آله، و ميوه دل دخترش زهراء عليها السلام، درصحراى كربلا هر چه ندا درداد «هل من ناصرٍ ينصرنا هل من مغيث يغيثنا هل من مجير يجيرنا لخاطر جدّنا» «آيا ياورى هست مارا يارى كند. آيابراى ما فرياد رسى پيدا مى شود. آيابه خاطر جدّبزرگوارم، پناه دهنده اى براى ما پناه مى دهد. جوابى كه شنيد. گفتند يا حسين!! ازاين آب گوارا سيراب نمى شوى تاتشنه لب بميرى!؛

گفتند و عملى كردند!!. أللّهمّ العنهم لعناً وبيلًا و عذّبهم عذاباً أليما آمّين.

الحمد للَّه اوّلًا و اخراً و ظاهراً و باطناً و الصّلوة و السّلام على رُسُله و انبيائه و اوصياء أنبيائه لاسيّما سيّدنا خاتم النبيّين صلى الله عليه و آله و على أوصيائه الأئمة الأثنى عشر المكرّمين عليهم السلام و لاسّيما على آخرهم و قائمهم عليه السلام روحى و أرواح العالمين لتراب مقدمه الفداء آمين ياربّ العالمين.

در پانزدهم شعبان المعظم 1317 هجرى شمسى شروع و در پانزدهم شعبان المعظم 1319 هجرى قمرى مطابق با 5 آذرماه 1378 هجرى شمسى روز ولادت با سعادت حضرت قائم آل محمّد صلوات الّله عليهم

أجمعين پايان پذيرفت.

مصادر و مآخذ كتاب،

مصادر و مآخذ كتاب، بى واسطه ياباواسطه مورد استفاده قرارگرفته است» شماره اسم كتاب نام مؤلّف

* قرآن مجيد

1 آفرينش جهان ژرژگاموف

2 آغازوانجام جهان جان الدر

3 آب درمانى دكترالكسى سوفورين

4 الإختصاص شيخ مفيد رضى الله عنه

5 ارشادالقلوب ابى محمدحسن بن محمدديلمى قدس سره

6 الإحتجاج ابى منصور احمد طبرسى قدس سره

7 الإستبصارشيخ طوسى قدس سره

8 اعلام الورى ابى على فضل طبرسى قدس سره

9 اعلام الدّين حسن بن محمد ديلمى قدس سره صاحب ارشاد

10 اقبال الأعمال سيّدبن طاووس رضى الله عنه

11 أمالى شيخ مفيد رضى الله عنه

12 أمالى شيخ صدوق رضى الله عنه

13 أمالى شيخ طوسى رضى الله عنه

14 الأنوارأبى الحسن البكرى استاد شهيد 0

15 أنيس العابدين محمّد بن محمّد الطّبيب رحمه الله

16 اصول الكافى محمّد بن يعقوب كلينى رضى الله عنه

سر چشمه حيات، ص: 386

17 بحار الأنوار محمّد باقر مجلسى رضى الله عنه

18 بلد الأمين شيخ ابراهيم كفعمى قدس سره

19 بيان الأئمّه محمّدمهدى مازندرانى رحمه الله

20 تفسيرامام منسوب به امام عسكرى عليه السلام

21 تفسير الدّرّالمنثور جلال الدّين سيوطى

22 تفسير قمى منسوب به علىّ بن ابراهيم قمى قدس سره

23 تفسير قرطبى محمّدبن احمد انصارى

24 تفسير صافى مولى محسن فيض كاشانى قدس سره

25 تفسير مجمع البيان أبى على فضل بن حسن طبرسى قدس سره

26 تفسير مفاتيح الغيب امام فخررازى

27 تفسير العيّاشى محمّد مسعود سمرقندى السلّمى قدس سره

28 نورالثّقلين عبد على جمعه عروسى الحويزى قدس سره

29 تفسير نمونه جمعى

از نويسندگان

30 تفسير فرات فرات بن ابراهيم كوفى قدس سره

31 تأويل الايات شرف الدّين على حسينى استر آبادى رحمه الله

32 التّوحيدشيخ صدوق رضى الله عنه

33 تحف العقول ابومحمدحسن بن شعبه حرّانى قدس سره

34 تهذيب الأحكام شيخ طوسى قدس سره

35 تنبيه الخاطر ابوالحسين وراّم بن أبى فراس قدس سره

36 ثواب الأعمال شيخ صدوق رضى الله عنه

37 جنّة الأمان شيخ ابراهيم كفعمى قدس سره

38 جغرافياى آبها- اقيانوسها جمشيد جدارى عيوضى

39 حيوة القلوب علّامه مجلسى رضى الله عنه

سر چشمه حيات، ص: 387

40 الخصال شيخ صدوق رضى الله عنه

41 الخرائج والجرائح قطب الدين هبه الله الراوندى قدس سره

42 الخطب عبدالعزيزبن يحى جلودى

43 دايرةالمعارف بزرگ اسلامى كاظم موسوى بجنوردى

44 دعائم الاسلام منسوب به شيخ صدوق رضى الله عنه

45 دايرةالمعارف اطلاعات عمومى مهردادمهرين

46 الدّعوات فضل اللَّه راوندى قدس سره

47 روضة الكافى محمّد بن يعقوب كلينى رضى الله عنه

48 رجال كشّى أبوعمرو محمّمدبن عمرالكشّى قدس سره

49 سرگذشت زمين پاتريك مور- پيتر كترمول

50 رياض الجنان فضل اللَّه بن محمود فارسى رحمه الله

51 شرح نهج البلاغه عبدالحميد بن أبى الحديد

52 شرح نهج البلاغه كيدرى

53 شهاب الأخباربه نقل بحار الأنوار

54 شرح جامع الأصول به نقل بحارالأنوار

55 شرح نهج البلاغه ابن ميثم بحرانى قدس سره

56 صحاح اللّغه جوهرى

57 صحيح مسلم بن حجاج نيشابورى از صحاح ششگانه

58 طبّ النّبى شيخ أبى العباس المستغفرى

59 طبّ الرضا يار سالة الذّهبيّه محمّدبن حسن القمى قدس سره

60 طبّا لأئمّه حسين و عبيداللَّه ابنا بسطام 0

61 طهران قديم جعفر شهرى

62 عيون أخبار الرّضا شيخ صدوق رضى الله عنه

سر چشمه حيات، ص: 388

63 علل الشّرايع شيخ صدوق رضى الله عنه

64 العقايدشيخ صدوق رضى الله عنه

65 العرايس للثّعلبى

66 عدّة الدّاعى احمدبن فهد حلّى قدس سره

67 عيون المعجزات منسوب به سيّدمرتضى علم الهدى قدس سره

68 الغايات أبى محمدجعفر بن أحمد قمى قدس سره

69 الغارات أبى اسحاق ابراهيم محمد ثقفى قدس سره

70 فرهنگ جغرافياى اصطلاحات سياوش شايان

71 فضايل الأشهر الثّلاثه شيخ صدوق رضى الله عنه

72 الفردوس ابن شيرويه ديلمى (عامّى)

73 فقه الرّضا منسوب به امام رضا عليه السلام

74 قصص الأنبياءقطب الرّاوندى قدس سره

75 قرب الأسناد أبى جعفر محمّد الحميرى قمى قدس سره

76 قاموس اللّغة فيروز آبادى

77 القبسات ميرداماد قدس سره

78 كتاب ابى سعيد عباّد العصفرى به نقل بحار

79 الكامل ابن اثير جزرى

80 كنزالفوايد أبى الفتح كراجكى قدس سره

81 كامل الزّيارات جعفربن قولويه قمى قدس سره

82 لسان العرب جمال الدّين أبى الفضل ابن منظور

83 المحتضرحسن بن سليمان تلميذالشّهيد 0

84 مختصر بصاير الدّرجات حسن بن سليمان تلميذ الشّهيد 0

85 المعتبرنجم الدّين جعفربن حسن- محقّق قدس سره

سر چشمه حيات، ص: 389

86 المحاسن أبى جعفر احمدبن محمدبن خالد قدس سره

87 منابع ومسايلآب در ايران دكتر پرويز كردوانى

88 مجلّه فضا شماره 6 فروردين ماه 1351

89 المسايل علىّ بن جعفر رضى الله عنه

90 مجمع البحرين شيخ طريحى قدس سره

91 المنجد لويس معلوف

92 المهذّب ابو العبّاس بن فهد قدس سره

93 مصباح المتهجّدشيخ طوسى رضى الله عنه

94 الملل والنّحل محمدبن عبدالكريم شهرستانى

95 المناقب محمّدبن شهر آشوب مازندرانى قدس سره

96 المعراج علىّ بن حسين والد صدوق رضى الله عنه

97 معانى الأخبارشيخ صدوق قدس

سره

98 مصباح الأنوار شيخ هاشم بن محمّد رحمه الله

99 المقتصب أبى اسحاق ابرهيم الثّقفى قدس سره

100 المفردات فى غريب القرآن للرّاغب اصفهانى

101 المزارمحمّد بن الحسن بن فرّوخ صفّار رحمه الله

102 المزارشيخ مفيد قدس سره

103 المزار سعبدبن عبداللَّه قمى قدس سره

104 مشارق الأنوار حافظ رجب البرسى

105 مروج الذّهب مسعودى.

106 نوادر الأخبار مولى محسن فيض كاشانى قدس سره

107 النّهايه ابن أثيرجزرى

108 النّوادر للرّاوندى قدس سره

سر چشمه حيات، ص: 390

109 نهاية الأقدام محمد بن عبدالكريم شهرستانى

110 نهج البلاغه شريف رضى رضى الله عنه

111 الهدايه شيخ صدوق رضى الله عنه

112 وسايل الشّيعه شيخ محمد بن حسن حرّعاملى رضى الله عنه

«لك الحمد و لك الشّكر يارب»

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109